PART 12
جیمین همینطور با خوشحالی قدم میزد و به سمت خونه میرفت از ته قلبش میخندید مردمی که از کنارش رد میشدن فکر میکردن دیوانه شده اما هیچ کدومشون خوشحالی جیمین رو نمی دونستن
جیمین که توی حال خودش بود و قدم قدم زنان به سمت خونه میرفت و میخندید بدون توجه به اطرافیانش
جیمین در زد
یونگی : آه کیه کله سحر در میزنه؟
جیمین: هیونگ درو باز کن منم
یونگی با قیافه ای کاملا پکر و داغون درو باز میکنه و مثل معتاد هایی که مواد نزده نگاش میکنه
جیمین : سلام خوبی؟
یونگی : بیا تو
جیمین: هی هیونگ یکم به خودت برس آدم تو رو میبینه سکته میکنه
یونگی : قیافه خودت که بدتره مگه من چمه دیدن زیبایی های من لیاقت میخواد که تو نداری
جیمین : خدا هیچی بهت نداده زبون بهت داده
یونگی : بیا بشین حالا
جیمین: چه عجب
یونگی : چی شده بعد سال ها اومدی اینجا
جیمین تا اینو شنید برقی در چشماش زد
جیمین : اومدم یک چیزی بهت بگم
جیمین همینطور که داشت با ذوق حرف میزد و یونگی محو زیباییش شده بود
جیمین: میدونی اون با قبل فرق کرده این اولین قرارمون بود ولی کاملا عوض شده بود من اونو نمیشناختم
یونگی:که چی؟
جیمین:به نظرت باهام ازدواج میکنه؟
یونگی : چرا نکنه؟ مگه مشکلی داری؟
جیمین: نه ولی میدونی امروز اونقدر ذوق کرده بودم که کلا سوتی میدادم
یونگی: اوکی مهم نیست مطمئن باش که دختره هم از لحاظ ذهنی مشکل داره مگر نه تورو انتخاب نمیکرد خیالت راحت باشه
جیمین:😒
یونگی: 😐
جیمین: خب ولش کن
جیمین: ولی مهم اینه که لپم رو بوسید هنوز جاش مونده (غلط کرده پر رو 😒)
یونگی : اره از رنگ رژ لبش معلومه
جیمین: بهترین حس دنیا بود
جیمین که توی حال خودش بود و قدم قدم زنان به سمت خونه میرفت و میخندید بدون توجه به اطرافیانش
جیمین در زد
یونگی : آه کیه کله سحر در میزنه؟
جیمین: هیونگ درو باز کن منم
یونگی با قیافه ای کاملا پکر و داغون درو باز میکنه و مثل معتاد هایی که مواد نزده نگاش میکنه
جیمین : سلام خوبی؟
یونگی : بیا تو
جیمین: هی هیونگ یکم به خودت برس آدم تو رو میبینه سکته میکنه
یونگی : قیافه خودت که بدتره مگه من چمه دیدن زیبایی های من لیاقت میخواد که تو نداری
جیمین : خدا هیچی بهت نداده زبون بهت داده
یونگی : بیا بشین حالا
جیمین: چه عجب
یونگی : چی شده بعد سال ها اومدی اینجا
جیمین تا اینو شنید برقی در چشماش زد
جیمین : اومدم یک چیزی بهت بگم
جیمین همینطور که داشت با ذوق حرف میزد و یونگی محو زیباییش شده بود
جیمین: میدونی اون با قبل فرق کرده این اولین قرارمون بود ولی کاملا عوض شده بود من اونو نمیشناختم
یونگی:که چی؟
جیمین:به نظرت باهام ازدواج میکنه؟
یونگی : چرا نکنه؟ مگه مشکلی داری؟
جیمین: نه ولی میدونی امروز اونقدر ذوق کرده بودم که کلا سوتی میدادم
یونگی: اوکی مهم نیست مطمئن باش که دختره هم از لحاظ ذهنی مشکل داره مگر نه تورو انتخاب نمیکرد خیالت راحت باشه
جیمین:😒
یونگی: 😐
جیمین: خب ولش کن
جیمین: ولی مهم اینه که لپم رو بوسید هنوز جاش مونده (غلط کرده پر رو 😒)
یونگی : اره از رنگ رژ لبش معلومه
جیمین: بهترین حس دنیا بود
۶.۱k
۲۸ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.