PΛЯƬ15
رفتیم بار و تهیونگ تا دیدمون به سمتمون اومد
تا دیدمش شوکه شدم ...خیلی جذاب تر از قبل شده بود
اومد طرفمون و به سمت من دست شو دراز کرد
دستمو دراز کردم و باهاش دست دادم
گفت:خوشحال ا/ت که دوباره میبینمت ....شنیدم ازدواج کردی ...مبارک باشه(لبخند)
با لبخند گفتم:منم خوشحالم که میبینمت ته ولی چه ازدواجی همش اجبار بود
یونجی رفت تا چند نفر دیگه رو بیاره
تهیونگ منو برد سمت یکی از میز ها و گفت:چرا اجبار ؟
گفتم:بخاطر خانوادمون...رسوم خانواده سلطنتی من که اصلا دوستش نداشتم
گفت:اها پس اجباری بوده درسته؟
گفتم:اره
بعدش یونجی چند نفر دیگه رو اورد و باهامون اشنا کرد
اینقدرر حالم بد بود که خیلی مست کردم
بعدش تهیونگ اومد جلوم و ازم درخواست رقص کرد
با حالت مستی گفتم:با افتخار
رفتیم باهم رقصیدیم سرم روی شونه اون بود
(از دید تهیونگ)
ا/ت مست مست بود
هنوزم بهش علاقه داشتم
من خودم مست زیاد نبودم و من درست میرقصیدم
ازش سعی میکردم فاصلمو حفظ کنم اما اون همش میومد توی بغلم
همونجور که سرش روی سینم بود گفت:میدونی ...ته..(خنده)اون به من خیانت میکنه(خنده بیش از حد)بعد تازه بهش افتخارم میکنه و میاد دوست دخترش بهم میگه
با تعجب رومو کردم بهش و گفتم:واقعا بهت خیانت میکنه؟
با حالت مستی گفت:حتی جلوی خودمم با دختره رابطه جنسی برقرار کرد
(قهقهه)
دلم واسش سوخت بغلش کردم و سرشو نوازش کردم
اون پسره عجب ادمی بوده که به ا/ت خیانت کرده من ارزوی به دست اوردن همچین دختری رو دارم اونوقت اون عوضی عجب ادمیع
ا/ت رو بردم پیش یونجی
یونجی که اصلا مست نکرده بود گفت:وای ا/ت چرا اینقدر مست کرده؟
گفتم: حالش خوب نبود و اینجوری حالش خوب میشد
اومد ازم گرفتتش و گفت:باشه ممنون برای اینکه مواظبش بودی
گفتم:خواهش...راستی یونجی میشه شماره ا/ت رو بهم بدی؟
گفت:باید وقتی هوشیار بود از خودش بپرسم بهت میگم
منظورشو فهمیدم و گفتم:باشه
اونارفتن
(از زبون جیمین)
یه چند ساعتی میشد که اومدم خونه و ا/ت نبود
بهش گفته بودم که بهم خبر بده روقت میخواد بره بیرون
پس چرا اون اینقدر هواس پرته؟
ساعت 1 شده بود و از عصبانیت نیدونستم چکار کنم که در خونه زنگ خورد
درو با ایفون باز کردم و بعد منتظر بودم ببینم کیه
که دیدم دوست ا/ت با ا/ت رو که گرفته داره میارتش
اومد طرفم و اونو بهم داد
با عصبانیت گفتم:کدوم گوری بودین تا این وقت شب؟میدونین ساعت چنده؟
دوست ا/ت با عصبانیت جواب رو داد:بار بودیم مگه اصلا برات مهمه؟
گفتم:اخه با این لباس ا/ت رفته بودین؟(داد)
با فریاد گفت:تو فقط بلدی غیرتی شی ها؟نمیدونی ا/ت توی چه شرایط روحی بدیه ولی خوشحال رفتار میکنه
چشماتو باز کنی میفهمی حالش چقدر بده .من میدونم که اگه اون از کسی ناراحت بشه یا عصبانی بشه به طرفش اسیب میزنه یا باهاش رابطشو تموم میکنه اما برای تو فقط مست کرده اخه تو چقدر ادم پستی هستی که با یه دختر هرزه به ا/ت خیانت میکنی اما اون اینقدر مهربونه که حتی تلافیشم نمیکنه دل بد ادمیو شکستی
و بعد رفت
ا/ت رو بردم بالا و خوابوندمش روی تخت مست مست بود و خواب بود
حرفای اون دختره بد تحت تاثیر قرارم داده بود
داشتم میرفتم به سمت در که ا/ت دستمو گرفت
با حالت مستی و خنده گفت:با اوم کی خوش گذشت
گفتم:چی ؟
بلند شد و نشست ادامه داد:تا چند راند رفتین؟کاندوم گذاشتین که حامله نشه؟(دوباره خندید)اوه یادم نبود شاید تو بخوای از اون حامله شی
نمیفهمیدم داشت چی میگفت اصلا اوم کی رو از کجا میشناخت
گفتم:تو کی با اوک کی حرف زدی ا/ت؟
خنده ای بلند سر داد و گفت:یعنی تونمیدونی؟مگه خودت بهش نگفتی تلفن منو جواب بده(باحالت مستی و خنده)
شکه شده بودم با دوتا دستادم دو ور شونه هاشو گرفتم و گفتم:تو کی بهم زنگ زدی ا/ت ها؟بگووو
خندید و گفت:ولش کن تو از همون اولشم عوضی بودی
و بعد دراز کشید
صافش کردم و کفشاشو دراوردم
ملافه رو دادم روش
نشستم روی مبل کنار تخت و نگاش کردم که خوابه خوابه
خیلی کیوت خوابیده بود
نمیدونستم داشت چی میگفت اما باید سر در میوردم
بلند شدم و رفتم موهاشو نوازش کردم
با دیدن صورتش که خوابیده لبخندی روی لبم نشست
چی من دارم به ا/ت لبخند میزنم؟
اوف ولش کن اونکه خوابه و نمیبینه
رفتم روی مبل و خوابیدم
(فردا)
تا دیدمش شوکه شدم ...خیلی جذاب تر از قبل شده بود
اومد طرفمون و به سمت من دست شو دراز کرد
دستمو دراز کردم و باهاش دست دادم
گفت:خوشحال ا/ت که دوباره میبینمت ....شنیدم ازدواج کردی ...مبارک باشه(لبخند)
با لبخند گفتم:منم خوشحالم که میبینمت ته ولی چه ازدواجی همش اجبار بود
یونجی رفت تا چند نفر دیگه رو بیاره
تهیونگ منو برد سمت یکی از میز ها و گفت:چرا اجبار ؟
گفتم:بخاطر خانوادمون...رسوم خانواده سلطنتی من که اصلا دوستش نداشتم
گفت:اها پس اجباری بوده درسته؟
گفتم:اره
بعدش یونجی چند نفر دیگه رو اورد و باهامون اشنا کرد
اینقدرر حالم بد بود که خیلی مست کردم
بعدش تهیونگ اومد جلوم و ازم درخواست رقص کرد
با حالت مستی گفتم:با افتخار
رفتیم باهم رقصیدیم سرم روی شونه اون بود
(از دید تهیونگ)
ا/ت مست مست بود
هنوزم بهش علاقه داشتم
من خودم مست زیاد نبودم و من درست میرقصیدم
ازش سعی میکردم فاصلمو حفظ کنم اما اون همش میومد توی بغلم
همونجور که سرش روی سینم بود گفت:میدونی ...ته..(خنده)اون به من خیانت میکنه(خنده بیش از حد)بعد تازه بهش افتخارم میکنه و میاد دوست دخترش بهم میگه
با تعجب رومو کردم بهش و گفتم:واقعا بهت خیانت میکنه؟
با حالت مستی گفت:حتی جلوی خودمم با دختره رابطه جنسی برقرار کرد
(قهقهه)
دلم واسش سوخت بغلش کردم و سرشو نوازش کردم
اون پسره عجب ادمی بوده که به ا/ت خیانت کرده من ارزوی به دست اوردن همچین دختری رو دارم اونوقت اون عوضی عجب ادمیع
ا/ت رو بردم پیش یونجی
یونجی که اصلا مست نکرده بود گفت:وای ا/ت چرا اینقدر مست کرده؟
گفتم: حالش خوب نبود و اینجوری حالش خوب میشد
اومد ازم گرفتتش و گفت:باشه ممنون برای اینکه مواظبش بودی
گفتم:خواهش...راستی یونجی میشه شماره ا/ت رو بهم بدی؟
گفت:باید وقتی هوشیار بود از خودش بپرسم بهت میگم
منظورشو فهمیدم و گفتم:باشه
اونارفتن
(از زبون جیمین)
یه چند ساعتی میشد که اومدم خونه و ا/ت نبود
بهش گفته بودم که بهم خبر بده روقت میخواد بره بیرون
پس چرا اون اینقدر هواس پرته؟
ساعت 1 شده بود و از عصبانیت نیدونستم چکار کنم که در خونه زنگ خورد
درو با ایفون باز کردم و بعد منتظر بودم ببینم کیه
که دیدم دوست ا/ت با ا/ت رو که گرفته داره میارتش
اومد طرفم و اونو بهم داد
با عصبانیت گفتم:کدوم گوری بودین تا این وقت شب؟میدونین ساعت چنده؟
دوست ا/ت با عصبانیت جواب رو داد:بار بودیم مگه اصلا برات مهمه؟
گفتم:اخه با این لباس ا/ت رفته بودین؟(داد)
با فریاد گفت:تو فقط بلدی غیرتی شی ها؟نمیدونی ا/ت توی چه شرایط روحی بدیه ولی خوشحال رفتار میکنه
چشماتو باز کنی میفهمی حالش چقدر بده .من میدونم که اگه اون از کسی ناراحت بشه یا عصبانی بشه به طرفش اسیب میزنه یا باهاش رابطشو تموم میکنه اما برای تو فقط مست کرده اخه تو چقدر ادم پستی هستی که با یه دختر هرزه به ا/ت خیانت میکنی اما اون اینقدر مهربونه که حتی تلافیشم نمیکنه دل بد ادمیو شکستی
و بعد رفت
ا/ت رو بردم بالا و خوابوندمش روی تخت مست مست بود و خواب بود
حرفای اون دختره بد تحت تاثیر قرارم داده بود
داشتم میرفتم به سمت در که ا/ت دستمو گرفت
با حالت مستی و خنده گفت:با اوم کی خوش گذشت
گفتم:چی ؟
بلند شد و نشست ادامه داد:تا چند راند رفتین؟کاندوم گذاشتین که حامله نشه؟(دوباره خندید)اوه یادم نبود شاید تو بخوای از اون حامله شی
نمیفهمیدم داشت چی میگفت اصلا اوم کی رو از کجا میشناخت
گفتم:تو کی با اوک کی حرف زدی ا/ت؟
خنده ای بلند سر داد و گفت:یعنی تونمیدونی؟مگه خودت بهش نگفتی تلفن منو جواب بده(باحالت مستی و خنده)
شکه شده بودم با دوتا دستادم دو ور شونه هاشو گرفتم و گفتم:تو کی بهم زنگ زدی ا/ت ها؟بگووو
خندید و گفت:ولش کن تو از همون اولشم عوضی بودی
و بعد دراز کشید
صافش کردم و کفشاشو دراوردم
ملافه رو دادم روش
نشستم روی مبل کنار تخت و نگاش کردم که خوابه خوابه
خیلی کیوت خوابیده بود
نمیدونستم داشت چی میگفت اما باید سر در میوردم
بلند شدم و رفتم موهاشو نوازش کردم
با دیدن صورتش که خوابیده لبخندی روی لبم نشست
چی من دارم به ا/ت لبخند میزنم؟
اوف ولش کن اونکه خوابه و نمیبینه
رفتم روی مبل و خوابیدم
(فردا)
۷.۸k
۲۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.