♡My little lady♡
پارت ۵_
درو که باز کردم دیدم یه دختری باچهرهی عصبی جلوم وایستاده
(تهیونگ ×
سه می _
دختره +)
+دخترهی هرزه ! فکر کردی با اینکارا میتونی تهیونگو اغوا کنی ؟ هه !
_ منظورتونو نمیفهمم ! چرا سر من داد میزنید؟ + تو فقط یه هرزهی بی ارزشی
تهیونگ وارد کتابخونه میشه
×سونی بس کن !
اصن کی به تو گفته بدون اجازهی من بیای تو کتابخونهم؟
+باورم نمیشه تهیونگ ! این پتیاره تو دلت جا باز کرده؟ چرا اینکارو بامنی که انقدر دوست دارم میکنی ؟
بعدم یه نگاه اتشین بهم کرد نزدیکم شد و دستشو برد بالا و محکم زد تو گوشم ، گوشهی لبم خونی شد
× چه غلطی میکنی ! گمشو بیرون از تو اتاق !
شاید بتونم بگم بعداز مامان تهیونگ اولین نفری بود که ازم دفاع کرد
×مارگارت !
مارگارت دوان دوان اومد بالا
÷جانم قربان؟
×سونی رو به اتاقش راهنمایی کن و برام یه جعبه کمک های اولیه بیار
+هرزهی عوضی ! (به صورتم تف انداخت)
_ چیکار میکنی خانم محترم ؟؟؟ حرف دهنتو بفهم !
مارگارت بهزور سونیو برد بیرون
×بشین
روبهروش نشستم
مارگارت در زد ، اومد تو و جعبه رو گذاشت روی میز وسط کتابخونه
تهیونگ بتادینو برداشت و اومد جلوم زانو زد ؛
یکم بتادین زد به پنبه و گوشهی لبمو پاک کرد
_کی بود ؟
×تعادل روانی نداره ؛ به حرفاش توجه نکن
_چرا منو انتخاب کردی و اوردی اینجا ؟
+خیلی رک بهت میگم ، بابات تورو فروخته
_نمیفهمم ؛ یعنی چی؟
+ سادهست ، بجای بدهیش تورو آورده توی مهمونی که شاید من بپسندمت و بخرمت
البته ، هدفم از مهمونی انتخاب یه دختر بود که از خوش شانسیت تو رو انتخاب کردم
_اگه منو انتخاب نمیکردی ؟
+خونتون ، باید میفروختینش
_تو منو واسه چی میخوای ؟ اونهمه دختر جذاب و خوش هیکلتر از من توی جشن بودن
+اشتباه نکن ، دختر خوشگل و خوش هیکل زیاد دارم ، تو رو برای کار دیگه ای میخوام
_برا چی ؟
+خوب گوشاتو باز کن ،
چند روز دیگه باید بامن بیای کلمبیا
و باید وانمود کنی که ما باهم ازدواج کردیم
_برای چیی؟ چیکار میخوای بکنی ؟
+آ آ ، (انگشت اشارهشو میذاره روی لبام) سوال اضافی ممنوعه دختر جون ، چیزی که لازم بودو بهت گفتم ، میتونی بری
بعدم بلند شد و بتادینو گذاشت توی جعبه
از اتاق خارج شدم
هزار تا سوال توی سرم بود
چرا من ؟
حمایت یادتون نره ♡
مرسی ♡
#بی_تی_اس
#فیک
#فیک_مافیایی
#کیم_تهیونگ
#تهیونگ
#فیک_بی_تی_اس
درو که باز کردم دیدم یه دختری باچهرهی عصبی جلوم وایستاده
(تهیونگ ×
سه می _
دختره +)
+دخترهی هرزه ! فکر کردی با اینکارا میتونی تهیونگو اغوا کنی ؟ هه !
_ منظورتونو نمیفهمم ! چرا سر من داد میزنید؟ + تو فقط یه هرزهی بی ارزشی
تهیونگ وارد کتابخونه میشه
×سونی بس کن !
اصن کی به تو گفته بدون اجازهی من بیای تو کتابخونهم؟
+باورم نمیشه تهیونگ ! این پتیاره تو دلت جا باز کرده؟ چرا اینکارو بامنی که انقدر دوست دارم میکنی ؟
بعدم یه نگاه اتشین بهم کرد نزدیکم شد و دستشو برد بالا و محکم زد تو گوشم ، گوشهی لبم خونی شد
× چه غلطی میکنی ! گمشو بیرون از تو اتاق !
شاید بتونم بگم بعداز مامان تهیونگ اولین نفری بود که ازم دفاع کرد
×مارگارت !
مارگارت دوان دوان اومد بالا
÷جانم قربان؟
×سونی رو به اتاقش راهنمایی کن و برام یه جعبه کمک های اولیه بیار
+هرزهی عوضی ! (به صورتم تف انداخت)
_ چیکار میکنی خانم محترم ؟؟؟ حرف دهنتو بفهم !
مارگارت بهزور سونیو برد بیرون
×بشین
روبهروش نشستم
مارگارت در زد ، اومد تو و جعبه رو گذاشت روی میز وسط کتابخونه
تهیونگ بتادینو برداشت و اومد جلوم زانو زد ؛
یکم بتادین زد به پنبه و گوشهی لبمو پاک کرد
_کی بود ؟
×تعادل روانی نداره ؛ به حرفاش توجه نکن
_چرا منو انتخاب کردی و اوردی اینجا ؟
+خیلی رک بهت میگم ، بابات تورو فروخته
_نمیفهمم ؛ یعنی چی؟
+ سادهست ، بجای بدهیش تورو آورده توی مهمونی که شاید من بپسندمت و بخرمت
البته ، هدفم از مهمونی انتخاب یه دختر بود که از خوش شانسیت تو رو انتخاب کردم
_اگه منو انتخاب نمیکردی ؟
+خونتون ، باید میفروختینش
_تو منو واسه چی میخوای ؟ اونهمه دختر جذاب و خوش هیکلتر از من توی جشن بودن
+اشتباه نکن ، دختر خوشگل و خوش هیکل زیاد دارم ، تو رو برای کار دیگه ای میخوام
_برا چی ؟
+خوب گوشاتو باز کن ،
چند روز دیگه باید بامن بیای کلمبیا
و باید وانمود کنی که ما باهم ازدواج کردیم
_برای چیی؟ چیکار میخوای بکنی ؟
+آ آ ، (انگشت اشارهشو میذاره روی لبام) سوال اضافی ممنوعه دختر جون ، چیزی که لازم بودو بهت گفتم ، میتونی بری
بعدم بلند شد و بتادینو گذاشت توی جعبه
از اتاق خارج شدم
هزار تا سوال توی سرم بود
چرا من ؟
حمایت یادتون نره ♡
مرسی ♡
#بی_تی_اس
#فیک
#فیک_مافیایی
#کیم_تهیونگ
#تهیونگ
#فیک_بی_تی_اس
۷.۷k
۱۶ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.