فیک ران part 72
ویو راوی:
خلاصه هر طرفو نگا میکنی دارن سگه جنگ میگیرن...
اینور شین و واکا و تاکه دارن سر بشه ی کی بودن دعوا میگیرن..و بعد از ساعت هایه طولانی و طاقتفرسا یه سری تخت و جا برایه خاب درست کردن و هر سه تاشون یه طرف نشستن و قهر کردن..
یه طرف دیگه مایکی و سنجو و هینا و تاکه و دراکن و اما
به دعوا کردن با هم دیگه ادامه میدن... و پس از دو ساعت کارشون تموم شده..بر میگردن جلویه جزیره پیش شین و بقیه... و اونا هم ظاهرن قهر کرده و یه طرف دیگه کاکوچو با فوش کش کردن تمام کائنات ایزانا رو میکشه میاره وسط جزیره و ایزانا طوری کاکوچو رو گرفته که پنجولاشو از لباس کاکوچو رد کرده و لباسشو جر داده که قشنگ بهش قفل بشه...کاکوچو چص ناله کنان میره پیش بقیه میشینه...
تنها کسایی که عین آدم کار کردن سمت میتی اینا و نسبتن باجی اینا.... سمت بقیه اون موقع که ایزانا کاکوچو رو فرار داد:
ا/ت: واو....یه روانیه دیگه...امیدوار کنندس...
ریندو: خب قراره چطوری یدونه قایق بسازید..دو نفر تون نیستن..
کوکو: معلومه تو میای کمکمون
دخترا هم برن پیش بقیه تو تپه ی
تاپاله خسته که نمیشی حداقل پاشو
کمک کن یه پیشرفتی داشته باشیم...
سانزو از پشت یقه ی ریندو رو گرفت کشوند دنباله خودش ریندو افتاد تقلا کنان از غار کشیده شد بیرون...
ا/ت: من هرگز اهالیه این خونه رو درک نکردم...
یوزوها: چطوری انتظار داری اینارو درک کنی؟
ا/ت: چی بگم ..؟ بریم پیش بقیه ببینیم چ کردن
یوزوها: شرط میبندم سمت هینا و سنجو هیچی خوب پیش نرفته...
ا/ت: من شرط میبندم تو هر ناحیه ای که بچه ها هستن یه مشکلی بوده ..!
یوزوها: نگا توروخودا
اینا ۳۰ سالشونه نشستن
باهم قهر کردن بچه اید مگه
پاشید ببینمممممممممم
😑
ا/ت: خب بریم استراحت کنیم کار دیگه ای هم مگه هس؟
خلاصه هر طرفو نگا میکنی دارن سگه جنگ میگیرن...
اینور شین و واکا و تاکه دارن سر بشه ی کی بودن دعوا میگیرن..و بعد از ساعت هایه طولانی و طاقتفرسا یه سری تخت و جا برایه خاب درست کردن و هر سه تاشون یه طرف نشستن و قهر کردن..
یه طرف دیگه مایکی و سنجو و هینا و تاکه و دراکن و اما
به دعوا کردن با هم دیگه ادامه میدن... و پس از دو ساعت کارشون تموم شده..بر میگردن جلویه جزیره پیش شین و بقیه... و اونا هم ظاهرن قهر کرده و یه طرف دیگه کاکوچو با فوش کش کردن تمام کائنات ایزانا رو میکشه میاره وسط جزیره و ایزانا طوری کاکوچو رو گرفته که پنجولاشو از لباس کاکوچو رد کرده و لباسشو جر داده که قشنگ بهش قفل بشه...کاکوچو چص ناله کنان میره پیش بقیه میشینه...
تنها کسایی که عین آدم کار کردن سمت میتی اینا و نسبتن باجی اینا.... سمت بقیه اون موقع که ایزانا کاکوچو رو فرار داد:
ا/ت: واو....یه روانیه دیگه...امیدوار کنندس...
ریندو: خب قراره چطوری یدونه قایق بسازید..دو نفر تون نیستن..
کوکو: معلومه تو میای کمکمون
دخترا هم برن پیش بقیه تو تپه ی
تاپاله خسته که نمیشی حداقل پاشو
کمک کن یه پیشرفتی داشته باشیم...
سانزو از پشت یقه ی ریندو رو گرفت کشوند دنباله خودش ریندو افتاد تقلا کنان از غار کشیده شد بیرون...
ا/ت: من هرگز اهالیه این خونه رو درک نکردم...
یوزوها: چطوری انتظار داری اینارو درک کنی؟
ا/ت: چی بگم ..؟ بریم پیش بقیه ببینیم چ کردن
یوزوها: شرط میبندم سمت هینا و سنجو هیچی خوب پیش نرفته...
ا/ت: من شرط میبندم تو هر ناحیه ای که بچه ها هستن یه مشکلی بوده ..!
یوزوها: نگا توروخودا
اینا ۳۰ سالشونه نشستن
باهم قهر کردن بچه اید مگه
پاشید ببینمممممممممم
😑
ا/ت: خب بریم استراحت کنیم کار دیگه ای هم مگه هس؟
۱۵.۵k
۱۵ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.