عشق یا قتل ادامه پارت ۱۰
پارت ۱۰ ق ۵ : + خوب ک چی؟
نیشخندی زد
جونگ کوک .... نمیدونی پنج شنبه ها متاهل ها چیکار میکنن؟
اوه .....این چی میگه واسه خودش!......الان من چه خاکی به سرم بریزم؟
+ چی؟.... چی گفتی؟
جونگ کوک.... شوخی کردم....پوزخندی صدا دار زد و ادامه داد ..... امشب باید جنسا رو تحویل بدیم تستشون که کردی؟
+ آره ...مشکلی نداشتن
جونگ کوک ... این بار تو هم میای!
+ چی چرا من؟
جونگ کوک..... حرفی نباشه!
رفتیم تو اتاق من در و هم بست و مشغول صحبت با گوشیش شد
چرا؟ چرا من؟ من چه فایده ای دارم این وسط؟ اوهه خدا خودت بهم صبر عطا کن
یکی در اتاق و زد و اومد تو خدمتکار بود لباس آورده بود
جونگ کوک ... بزارشون رو تخت
- چشم
لباسا رو گذاشت رو تخت و رفت
جونگ کوک ... اینا رو بپوش ساعت هشت تو ماشین حاضر باش.... ببین چیزی تا اجازه ندادم چیزی نمیگی حرفای بیخودی نمیزنی فهمیدی!.....مجازات اشتباه تو اینجور جاها چیزی به غیر از مرگ نیست پس هواستو خوب جمع کن!
سری به نشانه تایید تکون دادم و از اتاق خارج شد .....من...باید مثل یه خدمتکار اطاعت کنم.....هرچند جونگ کوک تا حالا کتک نزدتم ولی ..... کتک های بابابزرگ بهتر از زندگی تو اینجا بود ...... جونگ کوک فقط به خاطر هانا یه همچین کارایی میکنه.....نمیدونم تهیونگ با هانا چیکار کرده ک اینقدر ازش تنفر داره ...... هانا....هانا....هانا......جونگ کوک مجازاتش کتک نیست...... یعنی ....منو اگه بخواد مجازات کنه به جایی اینکه کتکم بزنه....ترجیح میده تا بهم تجاوز کنه ......هر چند تا حال کاری نکرده ولی ازش میترسم......تو شب عروسی همونقدر ک بود کلی ترسوندم دیگه چه برسه بخواد.......وایی چه وضعیه.... بع خاطر قولی ک از تهیونگ گرفتم دیگه اون هیچ کاری به اینجا نداره......پس فقط میتونم مثل یه خدمتکار کارای جونگ کوک رو انجام بدم
نیشخندی زد
جونگ کوک .... نمیدونی پنج شنبه ها متاهل ها چیکار میکنن؟
اوه .....این چی میگه واسه خودش!......الان من چه خاکی به سرم بریزم؟
+ چی؟.... چی گفتی؟
جونگ کوک.... شوخی کردم....پوزخندی صدا دار زد و ادامه داد ..... امشب باید جنسا رو تحویل بدیم تستشون که کردی؟
+ آره ...مشکلی نداشتن
جونگ کوک ... این بار تو هم میای!
+ چی چرا من؟
جونگ کوک..... حرفی نباشه!
رفتیم تو اتاق من در و هم بست و مشغول صحبت با گوشیش شد
چرا؟ چرا من؟ من چه فایده ای دارم این وسط؟ اوهه خدا خودت بهم صبر عطا کن
یکی در اتاق و زد و اومد تو خدمتکار بود لباس آورده بود
جونگ کوک ... بزارشون رو تخت
- چشم
لباسا رو گذاشت رو تخت و رفت
جونگ کوک ... اینا رو بپوش ساعت هشت تو ماشین حاضر باش.... ببین چیزی تا اجازه ندادم چیزی نمیگی حرفای بیخودی نمیزنی فهمیدی!.....مجازات اشتباه تو اینجور جاها چیزی به غیر از مرگ نیست پس هواستو خوب جمع کن!
سری به نشانه تایید تکون دادم و از اتاق خارج شد .....من...باید مثل یه خدمتکار اطاعت کنم.....هرچند جونگ کوک تا حالا کتک نزدتم ولی ..... کتک های بابابزرگ بهتر از زندگی تو اینجا بود ...... جونگ کوک فقط به خاطر هانا یه همچین کارایی میکنه.....نمیدونم تهیونگ با هانا چیکار کرده ک اینقدر ازش تنفر داره ...... هانا....هانا....هانا......جونگ کوک مجازاتش کتک نیست...... یعنی ....منو اگه بخواد مجازات کنه به جایی اینکه کتکم بزنه....ترجیح میده تا بهم تجاوز کنه ......هر چند تا حال کاری نکرده ولی ازش میترسم......تو شب عروسی همونقدر ک بود کلی ترسوندم دیگه چه برسه بخواد.......وایی چه وضعیه.... بع خاطر قولی ک از تهیونگ گرفتم دیگه اون هیچ کاری به اینجا نداره......پس فقط میتونم مثل یه خدمتکار کارای جونگ کوک رو انجام بدم
۵۲.۰k
۱۵ تیر ۱۴۰۰