فیک سرنوشت تلخ و شیرین
Part 8
تهیونگ:عروسی ساعت ۷ شروع میشه. ساعت ۱ میام دنبالت میبرمت آرایشگاه. هر وقت اونجا کارت تموم شد زنگ بزن بیام دنبالت
ات:باشه
ات ویو:رفتم داخل خونه که مامانم اومد
م.ا:خب چه خبر دختر خوشگلم خوب بود؟!
ات:(نمیخوام مامان رو ناراحت کنم پس باید دروغ بگم)آره خیلی خوب بود
که یهو آبجیم بدو بدو از بالا اومد
لونا:ات لباسم چطوره؟!خوبه؟!خوشگل شدم
ات ویو:چشمای کوچولوش از ذوق برق میزد و تو اون لباس مثل پرنسسا شده بود
ات:آره قشنگ من عالی شدی
م.ا:دخترم مزاحم آبجی نشو باید ناهار بخوره بره...حالا بیایین ناهار بخورین لونا تو هم زودتر لباست رو در بیار که خراب نشه
ات ویو:سریع ناهار خوردم و رفتم یه دوش گرفتم موهامو خشک کردم که گوشیم زنگ خورد اسم تهیونگ روش افتاد
تهیونگ:کجایی؟!
ات:خونم
تهیونگ:بیا بیرون اومدم
ات:نمیای داخل خونه؟!
تهیونگ:نه سریع بیا که بریم آرایشگاه
ات :باشه
تهیونگ:چی گفتی؟!
ات:چیز.....منظورم چشم
که تهیونگ گوشی رو قطع کرد
ات ویو:سریع رفتم پایین با مامان و آبجیم خداحافظی کردم و در خونه رو باز کردم دیدم تهیونگ تو ماشین نشسته رفتم تو ماشین
ات:سلام
تهیونگ:سلام...آماده ای؟!
ات:آره
تهیونگ:آماده شدی زنگ بزن بهم که بیام دنبالت. بعدش قراره بریم آتلیه
ات:چشم
تهیونگ:قوانین رو هم که یادته هنوز؟!
ات:بله
تهیونگ:خوبه
ات ویو:رفتم آرایشگاه منو سه ساعته آماده کردن بعدش به تهیونگ زنگ زدم
تهیونگ:بله
ات:میای دنبالم؟ماده شدم
تهیونگ:اومدم
آرایشگر:خوشت اومد خوشگلم؟!
ات:بله ممنونم دستتون درد نکنه
۵ دقیقه بعد تهیونگ بهم زنگ زد
تهیونگ:بیا اومدم دنبالت
ات:اومدم
ات ویو:از آرایشگاه اومدم بیرون که دیدم تهیونگ با لباس دامادی به ماشین تکیه داده بود
تهیونگ:اگه زل زدنت تموم شد بریم
ات:آره بریم
ادامه دارد......
تهیونگ:عروسی ساعت ۷ شروع میشه. ساعت ۱ میام دنبالت میبرمت آرایشگاه. هر وقت اونجا کارت تموم شد زنگ بزن بیام دنبالت
ات:باشه
ات ویو:رفتم داخل خونه که مامانم اومد
م.ا:خب چه خبر دختر خوشگلم خوب بود؟!
ات:(نمیخوام مامان رو ناراحت کنم پس باید دروغ بگم)آره خیلی خوب بود
که یهو آبجیم بدو بدو از بالا اومد
لونا:ات لباسم چطوره؟!خوبه؟!خوشگل شدم
ات ویو:چشمای کوچولوش از ذوق برق میزد و تو اون لباس مثل پرنسسا شده بود
ات:آره قشنگ من عالی شدی
م.ا:دخترم مزاحم آبجی نشو باید ناهار بخوره بره...حالا بیایین ناهار بخورین لونا تو هم زودتر لباست رو در بیار که خراب نشه
ات ویو:سریع ناهار خوردم و رفتم یه دوش گرفتم موهامو خشک کردم که گوشیم زنگ خورد اسم تهیونگ روش افتاد
تهیونگ:کجایی؟!
ات:خونم
تهیونگ:بیا بیرون اومدم
ات:نمیای داخل خونه؟!
تهیونگ:نه سریع بیا که بریم آرایشگاه
ات :باشه
تهیونگ:چی گفتی؟!
ات:چیز.....منظورم چشم
که تهیونگ گوشی رو قطع کرد
ات ویو:سریع رفتم پایین با مامان و آبجیم خداحافظی کردم و در خونه رو باز کردم دیدم تهیونگ تو ماشین نشسته رفتم تو ماشین
ات:سلام
تهیونگ:سلام...آماده ای؟!
ات:آره
تهیونگ:آماده شدی زنگ بزن بهم که بیام دنبالت. بعدش قراره بریم آتلیه
ات:چشم
تهیونگ:قوانین رو هم که یادته هنوز؟!
ات:بله
تهیونگ:خوبه
ات ویو:رفتم آرایشگاه منو سه ساعته آماده کردن بعدش به تهیونگ زنگ زدم
تهیونگ:بله
ات:میای دنبالم؟ماده شدم
تهیونگ:اومدم
آرایشگر:خوشت اومد خوشگلم؟!
ات:بله ممنونم دستتون درد نکنه
۵ دقیقه بعد تهیونگ بهم زنگ زد
تهیونگ:بیا اومدم دنبالت
ات:اومدم
ات ویو:از آرایشگاه اومدم بیرون که دیدم تهیونگ با لباس دامادی به ماشین تکیه داده بود
تهیونگ:اگه زل زدنت تموم شد بریم
ات:آره بریم
ادامه دارد......
۸.۴k
۰۵ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.