عشق یا قتل پ ۲۲ق ۲
پ ۲۲ ق ۲ : ۱ ماه بعد
جونگ کوک در حال صحبت با گوشی بود.....توی امارت خودش
جونگ کوک ... یه قرار کاری مثل همیشه! چرا میترسید!
فرنادو... من؟ منو ترس؟ نه بابا فقط یکم شوکه شدم بهم زنگ زدی!
جونگ کوک .... انبارم یکم زیادی خالی شده به اندازه ۲ تا ۵ تن برام جور کن!
فرنادو...باشه! تا کی؟
جونگ کوک .... کمتر از یه هفته!
بدون اجازه ی کلام دیگه ای گوشی رو قط کرد
هانا.....چیشد؟
جونگ کوک .... حله! پنجشنبه هفته ی بعدی کارشو تموم میکنم
هانا....اومم خوبه
جونگ کوک ..... یونگی به سوکجین بگو ک انبار رو خالی کنن و بفرستن برای تهیونگ بعد دوباره بسازن
یونگی ... چشم!
جونگ کوک .... جیهوپ برو انبار اسلحه آمار و اطلاعات یه ماه رو در بیار و بده به هانا بعدم فردا قرار بود نامجون اسلحه های قاچاقی رو وارد کنه هواست باشه مشکلی پیش نیاد
جیهوپ چشم
جونگ کوک ... برید!
جیهوپ و یونگی رفتن
جونگ کوک خمیازه ی بلندی کشید و تلویزیون رو خاموش کرد
جونگ کوک ... بریم بخوابیم؟
هانا...تو برو من به تهیونگ زنگ بزنم بعد میام
جونگ کوک ... دیر نکنی!
هانا...هر هر
بوق بوق بوق
تهیونگ....بله؟
هانا...چیشد خوبی؟
تهیونگ...آره...خمیازه کشید
هانا...بخواب خسته ایی
تهیونگ....نمیتونم...دیگ نمیتونم تنهاش بزارم!
هانا....اون همه آدمی ک تو بیمارستانن دیگ کسی جرعت نداره نزدیک اونجا بشه....بگیر بخواب
تهیونگ....سعی میکنم!....تو هم برو بخواب شب خوش!
هانا...شب خوش!
قط کرد
جونگ کوک در حال صحبت با گوشی بود.....توی امارت خودش
جونگ کوک ... یه قرار کاری مثل همیشه! چرا میترسید!
فرنادو... من؟ منو ترس؟ نه بابا فقط یکم شوکه شدم بهم زنگ زدی!
جونگ کوک .... انبارم یکم زیادی خالی شده به اندازه ۲ تا ۵ تن برام جور کن!
فرنادو...باشه! تا کی؟
جونگ کوک .... کمتر از یه هفته!
بدون اجازه ی کلام دیگه ای گوشی رو قط کرد
هانا.....چیشد؟
جونگ کوک .... حله! پنجشنبه هفته ی بعدی کارشو تموم میکنم
هانا....اومم خوبه
جونگ کوک ..... یونگی به سوکجین بگو ک انبار رو خالی کنن و بفرستن برای تهیونگ بعد دوباره بسازن
یونگی ... چشم!
جونگ کوک .... جیهوپ برو انبار اسلحه آمار و اطلاعات یه ماه رو در بیار و بده به هانا بعدم فردا قرار بود نامجون اسلحه های قاچاقی رو وارد کنه هواست باشه مشکلی پیش نیاد
جیهوپ چشم
جونگ کوک ... برید!
جیهوپ و یونگی رفتن
جونگ کوک خمیازه ی بلندی کشید و تلویزیون رو خاموش کرد
جونگ کوک ... بریم بخوابیم؟
هانا...تو برو من به تهیونگ زنگ بزنم بعد میام
جونگ کوک ... دیر نکنی!
هانا...هر هر
بوق بوق بوق
تهیونگ....بله؟
هانا...چیشد خوبی؟
تهیونگ...آره...خمیازه کشید
هانا...بخواب خسته ایی
تهیونگ....نمیتونم...دیگ نمیتونم تنهاش بزارم!
هانا....اون همه آدمی ک تو بیمارستانن دیگ کسی جرعت نداره نزدیک اونجا بشه....بگیر بخواب
تهیونگ....سعی میکنم!....تو هم برو بخواب شب خوش!
هانا...شب خوش!
قط کرد
۱۳۲.۴k
۱۳ مرداد ۱۴۰۰