پارت ۱۷
بچه ها فقط قبل از اینکه این پارت رو شروع کنم بگم ممکنه یکم سبک نوشته هامو تغییر بدم...
بریم سر سراغ داستانمون:
ا.ت سکه شده بود و بین دو راهی خیلی سختی قرار
گرفته بود.
چطور بین دوتا جنتلمن واقعی انتخاب میکرد؟
ا.ت قبل از اینکه تهیونگ بیادبهش بگه خودش فهمیده بود که تهیونگ بهش احساس داره...
و از طرفی هم عاشق تهیونگ شده بود...
ولی جونگکوک زودتر صاحب قلب ا.ت شده بود و اون رو تصرف کرده بود...
ا.ت بعد از چند دقیقه فکر کردن رفت توی حیاط تا ی هوایی به پس کلش بخوره...
روی تاب نشست و نفس عمیق کشید...چشماشو بست و بوی گل های رز و قنچه های مختلف رو استشمام کرد....
تهیونگ داشت از پنجره نگاهش میکرد و فکر میکرد کیو انتخاب میکنه...
اگه ا.ت اون رو به اندازه جونگکوک دوست نداشت چی؟
خب اون وقت بهترین دوستش اون عشق بی نقص رو تجربه میکرد...اشکالی که نداشت؟
دوباره به تابی که ا.ت روش نشسته بود نگاه کرد اما ا.ت نبود!
که یهو ا.ت از پشت پرید رو کول تهیونگ
&:تهیونگگگگگگگگ
- عههه اینجایی
ا.ت خندید
-ا.ت.......کمرمممم..((ایشان بی کمر شدند🌚😂))
& ای وای ببخشیدددد
از روی کول تهیونگ اومد پایین...
تهیونگ برگشت و نگاش کرد ولی ا.ت لپاش گل انداخت و فرار کرد توی اتاقش و در رو بست
~ویو ا.ت~
وایسا الان چی بگم؟؟
شت چه کاری بود کردم آخه بنده خدا کمرش شیکست اونطو ی که من پریدم روش🗿😂
از نگاهش خجالت کشیدم و فرار کردم
پریدم روی تختم و سرمو کردم توی بالشم و جییییییییغ زدم و ذوق کردم...
((🌚👍ا.ت جان داد))
با خودم گفتم حتما عاشقش شدم...ولی جونگکوک چی؟
عاااا فهمیدم میدم دقیقا همینطوری میپرسم روی کول جونگکوک اگه اینقد ذوق کردم و هیجان زده شدم ینی عاشقشم...
((☕ترجیح میدم سکوت کنم و قهومو بخورم چون ا.ت خل شده))
نمیدونم این نقشه مسخره از کجای ذهنم اومد ولی تا به خودم اومدم دیدم کمین گرفتم که بپرم رو کمر کوک
قرارع بنده خدا هارو کمر شکسته کنم😂
ولی تا اومدم بپرسم بغل جونگکوک شی...جاخالی داد و منو ظربه فنی کرد:/
+گرفتم دزد کثیففف
&.....((هنگ کرد بد بخت))
+عهه ا.ت توییی
& نه پس عممه°^°
+شرمنده😅فک کردم دشمن حمله کرده
کوک کمکم کرد بلند شم و جای که ظربه زده بود رو گرفت که مثلا دردش کم شه
((داداشا از اونجایی که کمکش کرد پاشه از رو زمین ینی دستشو گرفته بعدم اونجایی که پسرمون لگد زد پهلو ی ا.ت الان دستش اونجاش بیده🌚👌))
همون لحظه تهیونگ حمله کرد توی اتاق و منو کوک رو دید و پشماش ریخت
-.......*-*........عاممممم
ی لحظه سعی کردم از دید تهیونگ خودمون رو در نظر بگیرم و فهمیدم چی داره میبینه..@-@
تهیونگ فک کرده منو جونگکوک داریم ... میرقسیم
(( فرزندانم( ... )همون رقس چیزس که اسمش یادم نمیاد تو فیلما عاشقانه اونطوری میرقسن🌚👍))
جیغ زدم و خودمو پرت کردم عقب
هعییی....اصلن دیگه کاری بهتون ندارم میخاین لایک کنین میخاین نکنین من چند هفته ی بار پارتمو میزارم اگه دوست داشتین زودتر بزارم بیشتر لایک کنین@-@
بریم سر سراغ داستانمون:
ا.ت سکه شده بود و بین دو راهی خیلی سختی قرار
گرفته بود.
چطور بین دوتا جنتلمن واقعی انتخاب میکرد؟
ا.ت قبل از اینکه تهیونگ بیادبهش بگه خودش فهمیده بود که تهیونگ بهش احساس داره...
و از طرفی هم عاشق تهیونگ شده بود...
ولی جونگکوک زودتر صاحب قلب ا.ت شده بود و اون رو تصرف کرده بود...
ا.ت بعد از چند دقیقه فکر کردن رفت توی حیاط تا ی هوایی به پس کلش بخوره...
روی تاب نشست و نفس عمیق کشید...چشماشو بست و بوی گل های رز و قنچه های مختلف رو استشمام کرد....
تهیونگ داشت از پنجره نگاهش میکرد و فکر میکرد کیو انتخاب میکنه...
اگه ا.ت اون رو به اندازه جونگکوک دوست نداشت چی؟
خب اون وقت بهترین دوستش اون عشق بی نقص رو تجربه میکرد...اشکالی که نداشت؟
دوباره به تابی که ا.ت روش نشسته بود نگاه کرد اما ا.ت نبود!
که یهو ا.ت از پشت پرید رو کول تهیونگ
&:تهیونگگگگگگگگ
- عههه اینجایی
ا.ت خندید
-ا.ت.......کمرمممم..((ایشان بی کمر شدند🌚😂))
& ای وای ببخشیدددد
از روی کول تهیونگ اومد پایین...
تهیونگ برگشت و نگاش کرد ولی ا.ت لپاش گل انداخت و فرار کرد توی اتاقش و در رو بست
~ویو ا.ت~
وایسا الان چی بگم؟؟
شت چه کاری بود کردم آخه بنده خدا کمرش شیکست اونطو ی که من پریدم روش🗿😂
از نگاهش خجالت کشیدم و فرار کردم
پریدم روی تختم و سرمو کردم توی بالشم و جییییییییغ زدم و ذوق کردم...
((🌚👍ا.ت جان داد))
با خودم گفتم حتما عاشقش شدم...ولی جونگکوک چی؟
عاااا فهمیدم میدم دقیقا همینطوری میپرسم روی کول جونگکوک اگه اینقد ذوق کردم و هیجان زده شدم ینی عاشقشم...
((☕ترجیح میدم سکوت کنم و قهومو بخورم چون ا.ت خل شده))
نمیدونم این نقشه مسخره از کجای ذهنم اومد ولی تا به خودم اومدم دیدم کمین گرفتم که بپرم رو کمر کوک
قرارع بنده خدا هارو کمر شکسته کنم😂
ولی تا اومدم بپرسم بغل جونگکوک شی...جاخالی داد و منو ظربه فنی کرد:/
+گرفتم دزد کثیففف
&.....((هنگ کرد بد بخت))
+عهه ا.ت توییی
& نه پس عممه°^°
+شرمنده😅فک کردم دشمن حمله کرده
کوک کمکم کرد بلند شم و جای که ظربه زده بود رو گرفت که مثلا دردش کم شه
((داداشا از اونجایی که کمکش کرد پاشه از رو زمین ینی دستشو گرفته بعدم اونجایی که پسرمون لگد زد پهلو ی ا.ت الان دستش اونجاش بیده🌚👌))
همون لحظه تهیونگ حمله کرد توی اتاق و منو کوک رو دید و پشماش ریخت
-.......*-*........عاممممم
ی لحظه سعی کردم از دید تهیونگ خودمون رو در نظر بگیرم و فهمیدم چی داره میبینه..@-@
تهیونگ فک کرده منو جونگکوک داریم ... میرقسیم
(( فرزندانم( ... )همون رقس چیزس که اسمش یادم نمیاد تو فیلما عاشقانه اونطوری میرقسن🌚👍))
جیغ زدم و خودمو پرت کردم عقب
هعییی....اصلن دیگه کاری بهتون ندارم میخاین لایک کنین میخاین نکنین من چند هفته ی بار پارتمو میزارم اگه دوست داشتین زودتر بزارم بیشتر لایک کنین@-@
۳.۳k
۱۷ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.