فیک جونگ کوک (پایان خوب) پارت ۹
ویو جونگ کوک
امیدوارم احساساتش نسبت به من عوض نشده باشه
ولی اون معلومه واقعا نمی دونه من چه کارایی از دستم بر میاد....
ویو ا/ت
عمارت از یه شهر بزرگ تر بود
واقعا سر و ته نداشت
تا حالا همچین عمارتی ندیده بودم
فقط یه عالمه وقت طول کشید تا از توی باغ به خود عمارت برسیم.
هیج کم و کسری نداشت عمارتش
_ چجوری می تونی نقشه کل عمارت و حفظ کنی
_ فقط نقشه بخش ۱۰ و خیلی بلد نیستم
_ مگه کلا چند بخشه ؟
_ ۱۰۰۰ بخش که اگه بخش تفریحی عمارت رو در نظر بگیریم میشه ۱۷۰۰
_ بخش ۱۰ مال چیه
_ مال خدمتکاراس
ذهن ا/ت (من اینجا گم می شممم. به اصطلاح هزاران فیل و شتر با بارشون اینجا گم میشن)
______________________
داخل عمارت (ظهر)
_ اوپا نمیشه امروز من تو عمارت غذا درست کنم
_ تا وقتی یکی هست چرا خودتو خسته کنی
_ خب می خوام آشپزخونه رو ببینم
_ باشه
_ فقط بگو هیچ کس نیاد
_____________________
_ دوسش داری ؟
_ بزرگ ترین آشپزخونه ای هس که تو عمرم میبینم
خیلی قشنگه اینجا
باعث میشه بخوام سر آشپز اینجا باشم
_ خب خانم سرآشپز
غذای امروز چیه ؟
_ .........(مثلا حالا غذا رو میگه....)
ویو نویسنده
جونگ کوک همونطور که ا/ت آشپزی می کرد
نزدیکش شد و از پشت بغلش کرد.
_ چطوریه میزاری اینشکلی بغلت کنم
ولی اجازه ندارم بوست کنمم
_ اوپا من دیشب شوک شده بودم
تو ام یکی می خواست خفت کنه
بعد جلوت آدم میکشتن
و بعدم دوست صمیمیت بهت میگفت ازت خوشم میاد شوک می شدی
ولی حالا که انقدر اصرار داری فقط یه بار...
___________________
ویو جیمین
با تمام سرعتم اومدم عمارت جونگ کوک
جیمین _ جونگ کوک کجاست
_ داخل آشپزخونه هستن
همه رو بیرون کردن فکر کنم می خواستن خودشون آشپزی کنن
_ گند زده به معامله
بعد واسه من داره آشپزی می کنه
بدون توجه به چیزی رفتم داخل آشپزخونه
چی
دارم درست میبینم....
_ جونگ کوکااا (با داد).........
امیدوارم احساساتش نسبت به من عوض نشده باشه
ولی اون معلومه واقعا نمی دونه من چه کارایی از دستم بر میاد....
ویو ا/ت
عمارت از یه شهر بزرگ تر بود
واقعا سر و ته نداشت
تا حالا همچین عمارتی ندیده بودم
فقط یه عالمه وقت طول کشید تا از توی باغ به خود عمارت برسیم.
هیج کم و کسری نداشت عمارتش
_ چجوری می تونی نقشه کل عمارت و حفظ کنی
_ فقط نقشه بخش ۱۰ و خیلی بلد نیستم
_ مگه کلا چند بخشه ؟
_ ۱۰۰۰ بخش که اگه بخش تفریحی عمارت رو در نظر بگیریم میشه ۱۷۰۰
_ بخش ۱۰ مال چیه
_ مال خدمتکاراس
ذهن ا/ت (من اینجا گم می شممم. به اصطلاح هزاران فیل و شتر با بارشون اینجا گم میشن)
______________________
داخل عمارت (ظهر)
_ اوپا نمیشه امروز من تو عمارت غذا درست کنم
_ تا وقتی یکی هست چرا خودتو خسته کنی
_ خب می خوام آشپزخونه رو ببینم
_ باشه
_ فقط بگو هیچ کس نیاد
_____________________
_ دوسش داری ؟
_ بزرگ ترین آشپزخونه ای هس که تو عمرم میبینم
خیلی قشنگه اینجا
باعث میشه بخوام سر آشپز اینجا باشم
_ خب خانم سرآشپز
غذای امروز چیه ؟
_ .........(مثلا حالا غذا رو میگه....)
ویو نویسنده
جونگ کوک همونطور که ا/ت آشپزی می کرد
نزدیکش شد و از پشت بغلش کرد.
_ چطوریه میزاری اینشکلی بغلت کنم
ولی اجازه ندارم بوست کنمم
_ اوپا من دیشب شوک شده بودم
تو ام یکی می خواست خفت کنه
بعد جلوت آدم میکشتن
و بعدم دوست صمیمیت بهت میگفت ازت خوشم میاد شوک می شدی
ولی حالا که انقدر اصرار داری فقط یه بار...
___________________
ویو جیمین
با تمام سرعتم اومدم عمارت جونگ کوک
جیمین _ جونگ کوک کجاست
_ داخل آشپزخونه هستن
همه رو بیرون کردن فکر کنم می خواستن خودشون آشپزی کنن
_ گند زده به معامله
بعد واسه من داره آشپزی می کنه
بدون توجه به چیزی رفتم داخل آشپزخونه
چی
دارم درست میبینم....
_ جونگ کوکااا (با داد).........
۶.۴k
۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.