❤️دوست دارم❤️ فیک تهیونگ❤️(۱۳)
شهربازی هم تموم شد البته من نمی خواستم بیام ولی جک گفت که بریم داشتیم قدم میزدیم که یهو تهیونگ رو دیدم دست پاچه شدم و جک رو کشیدم کنار. من:جک من...چیزه من ازت یه خواهش خیلی خیلی کوچولو دارم...راستی یادته سال آخر دانشگاه یه شاگرد جدید اومد کلاس مون اسمش تهیونگ بود؟. جک:وایسا وایسا آروم تر آره یادمه که یه مدت باهم بودیم بعد کات کردین خوب؟. من:خوب نگاکن الان اون دوباره اومده میگه دوسم داره ولی من بهش گفتم که.... جک:توهم بهش گفتی که دوست پسر داری نه؟:/. من:اره اره همین رو گفتم. جک:الان هم میترسی مارو ببینه و الان می خوای من تظاهر کنم که دوست پسرتم اره؟. من:میشه توروخدا جبران میکنم. جک:اممممم باشه
۲۱.۹k
۰۴ اسفند ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.