𝕻𝖆𝖗𝖙 ⁴⁶
خون مورد علاقه ی من(𝙈𝙮 𝙛𝙖𝙫𝙤𝙪𝙧𝙞𝙩𝙚 𝙗𝙡𝙤𝙤𝙙)𝕻𝖆𝖗𝖙 ⁴⁶
+ راست میگیا با همدیگه یه سرویس خواب براش گرفتیم . تینا: بابا بابا اون عروسک رو میخوام _ بریم تو مغازه. تینا : اینو میخوام بابا من اینو هم میخوام چیکار کنم _ خب دوتاش رو بردار . تینا : هولااااا . + تینا بیا لباس هم بخریم . تینا: باشه. چن دست لباس هم براش گرفتیم بازی های سرگرمی هم گرفتیم _ سرویس خوابش رسیده عمارت دارن درستش میکنن + چه زود اوففف خسته شدم. تینا : مامانی بابایی میخواد بستتی بخره تو هم میخوای + ارع بامزه . تینا: چه مزه ای +هر چی برای خودت گرفتی . تینا: باشه انجام شد . با همرفتیم سمت ماشین + تینا سوار شو . وقتی رفتیم عمارت وسایلشو برداشتم و رفتیم اتاقم + وایی تینا نگاه چقدر تخت خوشگله . تینا: مامانی و بابای دستتون در نتنه خیلی دشنگه + بیا اینا رو هم بچنیم قشنگ تر میشه . تهیونگ رفت شی آه و لیتا اومدن با همدیگه اتاق رو تزئین کردیم نزدیک غروب تموم کردیم . تینا: اوهیش تموم شد هولا هولا . سه تایی خندیدیم £ بیاید جشن بگریم ¥ ارع + باشه . تینا : هولا هولا جشن . شب شد همه دور همجمع شدیم + به سلامتی دختر کوچولومون تینا . تو این خونه دیگه وحشت و ترس نبود بلکه خوشحالی شادی همه جا پر بود . تینا رو خوابوندم و رفتم اتاق کار تهیونگ _ تینا خوابید + ارع ازت ممنونم _ برای چی + که تینا رو همکنار من به عنوان سرپرست قبول کردی تنهایی از بسش بر نمی اومدم _ تینا مثل دخترم هست قبلا اینچیزا رو دوست نداشتن تا تو اومدی و به کل عوضم کردی رفتم پیشش من و کشوند تو بغل خودش _ ازت ممنونم . لبم رو بوسید . زدم تو دستش + تهیونگ _ چیه اجازه ندارم لب دوست دخترم رو ببوسم نه زنم + تهیونگ پرو نشو. دوتایی خندیدیم.......پیشونی تینا رو بوسیدم + ناجینگ نگران نباش جای دخترت خوبه. گرفتم خوابیدم فردا صبح پاشدم دست و صورتمو شستم رفتم پایین همه صبحانه خوردیم چن دقیقه بعد تینا اوند پایین + تینا مواظب باش . تینا: مامان گشنمه + بیا اینجا . براش ساندویج گرفتم خورد . تینا: یام یام ÷ خوشمزه اس تینا: آله عمو کوک تو قرار شد به من بازیتو یاد بدی امروز یاد میدی لدطفا ÷ باشه صبحانه ات باید خوب بخوری . تینا : چشم . میز رو جمع کردیم کوک تینا رو برد منم رفتم کتابخونه و کتابی که قبلا نا تموممونده بود شروع کردم خوندن . تینا: ماماننن + هیشش یواش تر . تینا: مامان سوسک دیدم همراهش رفتم دو تا سوسک بزرگ بودن + اویی نیا جلو . تینا: مامانی میترسه _ ارع . تهیونگ سوسک رو کشت _ زور کشتنسوسک هم نداری . تینا: بابا مامانی میترسه _ ارع از همه چیز میترسه . تینا خندید + نخیر من شجاعم . تینا: موش. پریدم تو بغل تهیونگ + کو . تهیونگ و تینا خندیدن . تینا: مامانی دیدی ترسیدی _ خب بلدیا شیطون . از بغل تهیونگ اومدم پایین . گوشی تهیونگ زنگخورد _ الو مامان.....باشه میایم الان + چی شده _ گفت بیاد بریم پیشش دلش تنگ شده.....
شرط نداره
+ راست میگیا با همدیگه یه سرویس خواب براش گرفتیم . تینا: بابا بابا اون عروسک رو میخوام _ بریم تو مغازه. تینا : اینو میخوام بابا من اینو هم میخوام چیکار کنم _ خب دوتاش رو بردار . تینا : هولااااا . + تینا بیا لباس هم بخریم . تینا: باشه. چن دست لباس هم براش گرفتیم بازی های سرگرمی هم گرفتیم _ سرویس خوابش رسیده عمارت دارن درستش میکنن + چه زود اوففف خسته شدم. تینا : مامانی بابایی میخواد بستتی بخره تو هم میخوای + ارع بامزه . تینا: چه مزه ای +هر چی برای خودت گرفتی . تینا: باشه انجام شد . با همرفتیم سمت ماشین + تینا سوار شو . وقتی رفتیم عمارت وسایلشو برداشتم و رفتیم اتاقم + وایی تینا نگاه چقدر تخت خوشگله . تینا: مامانی و بابای دستتون در نتنه خیلی دشنگه + بیا اینا رو هم بچنیم قشنگ تر میشه . تهیونگ رفت شی آه و لیتا اومدن با همدیگه اتاق رو تزئین کردیم نزدیک غروب تموم کردیم . تینا: اوهیش تموم شد هولا هولا . سه تایی خندیدیم £ بیاید جشن بگریم ¥ ارع + باشه . تینا : هولا هولا جشن . شب شد همه دور همجمع شدیم + به سلامتی دختر کوچولومون تینا . تو این خونه دیگه وحشت و ترس نبود بلکه خوشحالی شادی همه جا پر بود . تینا رو خوابوندم و رفتم اتاق کار تهیونگ _ تینا خوابید + ارع ازت ممنونم _ برای چی + که تینا رو همکنار من به عنوان سرپرست قبول کردی تنهایی از بسش بر نمی اومدم _ تینا مثل دخترم هست قبلا اینچیزا رو دوست نداشتن تا تو اومدی و به کل عوضم کردی رفتم پیشش من و کشوند تو بغل خودش _ ازت ممنونم . لبم رو بوسید . زدم تو دستش + تهیونگ _ چیه اجازه ندارم لب دوست دخترم رو ببوسم نه زنم + تهیونگ پرو نشو. دوتایی خندیدیم.......پیشونی تینا رو بوسیدم + ناجینگ نگران نباش جای دخترت خوبه. گرفتم خوابیدم فردا صبح پاشدم دست و صورتمو شستم رفتم پایین همه صبحانه خوردیم چن دقیقه بعد تینا اوند پایین + تینا مواظب باش . تینا: مامان گشنمه + بیا اینجا . براش ساندویج گرفتم خورد . تینا: یام یام ÷ خوشمزه اس تینا: آله عمو کوک تو قرار شد به من بازیتو یاد بدی امروز یاد میدی لدطفا ÷ باشه صبحانه ات باید خوب بخوری . تینا : چشم . میز رو جمع کردیم کوک تینا رو برد منم رفتم کتابخونه و کتابی که قبلا نا تموممونده بود شروع کردم خوندن . تینا: ماماننن + هیشش یواش تر . تینا: مامان سوسک دیدم همراهش رفتم دو تا سوسک بزرگ بودن + اویی نیا جلو . تینا: مامانی میترسه _ ارع . تهیونگ سوسک رو کشت _ زور کشتنسوسک هم نداری . تینا: بابا مامانی میترسه _ ارع از همه چیز میترسه . تینا خندید + نخیر من شجاعم . تینا: موش. پریدم تو بغل تهیونگ + کو . تهیونگ و تینا خندیدن . تینا: مامانی دیدی ترسیدی _ خب بلدیا شیطون . از بغل تهیونگ اومدم پایین . گوشی تهیونگ زنگخورد _ الو مامان.....باشه میایم الان + چی شده _ گفت بیاد بریم پیشش دلش تنگ شده.....
شرط نداره
۶۸.۵k
۰۹ اردیبهشت ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.