تک پارتی تهیونگ( درخواستی نیس)
تک پارتی تهیونگ غمگین
از زبان تهیونگ:)
چشمامو باز میکنم
روبه روم فرشته ای رو میبینم که کل دنیامه
لبخندی میزنم و روی لبای خوشگل رنگ خونش بوسه ای میزنم
ا.ت:با حس یه چیز نرم روی لبام چشمامو باز میکنم
و با تهیونگ رو ب رو میشم
تنها مردی که قلبم اسیر عشقشه:)
تهیونگ:صبح بخیر بیبی من
ا.ت؛صبح بخیر ددی
ا.ت از روی تخت پامیشه
تهیونگ با دیدن دستهای از موهای ا.ت که روی بالش ریخته یاد این میوفتم که دلیل زندگیم سرطان داره و کل روزم خراب میشه
ا.ت:نگاهی به مرد زندگیم میندازم رنگ نگاهش ناراحته نگاهشو دنبال میکنم و میبینم خیره شده به موهایی ک روی بالشت ریخته
اهی میشم و حولمو برمیدارم و میرم حموم
وان رو پر از اب میکنم و داخلش میشینم و گرمای اب بم یه ارامش خوبیو ترزیق میکنه
چشمامو میبندم
به اتفاقات اخیر فکر میکنم
به اینکه منو تهیونگ چقد خوشحال بودیم وقتی بچه دار شدیم
به اینکه تهیونگ کلی ذوق داشت
ولی ....
ولی من یروز روی میز غذا خون بالا اوردم
و تهیونگ سریع منو برد بیمارستان
و فهمیدیم که من سرطان خون دارم:)
نمیفهمم چرا صورتم خیسه ولی حتما باز اشکام بی اختیار سرازیز شدن
حمومم رو که کردم حوله کردم و اومدم بیرون
نگاه دوربر میکنم تهیونگ نبودش اگه بودش الان کلی نگاهم میکرد:)
لباسامو میپوشم
و نگاهی ب موهام توی اینه میندازم
موهای پرپشتم با رنگ خورشید الان کمترن
سشوارو برمیدارم و مشغول سشوار زدن موهام میشم
تهیونگ:به داخل اتاق میام
و نگاهی به ا.ت میکنم
خدای من اون تموم زندگی منه
از پشت بغلش میکنم
تهیونگ:بیبی من خیلی دوست دارم
ا.ت لبخندی میزنه و چال گونش نمایان میشه
تهیونگ؛نگاهی ب چال گونش میکنم قسم میخورم اون لحظه جز قشنگ ترین لحظه عمرمه:)
ا.ت؛منم دوست دارم
تهیونگ:جدی میشم و درباره موضوعی که میخام هر چی سریع تر باهاش حرف بزنم شرو میکنم:ا.ت من تصمیمو گرفتم من تورو میخام ما دوبارع میتونیم بچه دار شیم
ا.ت:باز بحث همیشگی'تهیونگ تو متوجه نیستی این بچه باید سالم بمونه من سرنوشتم مرگه
تهیونگ عربده میکشع:د لعنتی اینو نگو من بدون تو خورد میشم
ب موهایی ک روی بالشت بود اشارع میکنه
-من هر روز با دیدن اینکه زنم داره جون میده و هیچ گهی نمیخورم درد میکشم اگه اون بچرو سقط نکنی میمیری لعنتی میمیری
ا.ت -بغض میکنم و میگم:من اخرش میمیرم بزار این بچه سالم بمونه دخترمون احساسات داره اون فقط یه هفته دیگه بدنیا میاد چطور میتونی اینطوری بگی:)
تهیونگ:من نمیدونم تو عمل میکنی و بچرو سقط میکنی من با دکترم هماهنگ کردم
بعد از زدن این حرف درو محکم میبنده و میره بیرون:)
ا.ت:متاسفتم نفسم متاسفم:)
هشت سال بعد
تهیونگ:به یونا نگاه میکنم مشغول بازی کردنه اون دقیقا شبیه ا.ت منه
درد عمیقی ب قلبم رجوع میکنه
ا.ت بچرو سقط نکرد بجاش خدش رفت
قلب مهربونش رو با هیچ کلمه ای نمیشه توجیحش کرد:)
یونا ؛بابا بابا این مامانه
به عکس داخل قاب نگا میکنم
خودشه نفسم زندگیم امیدم:)
تهیونگ:یونارو تو بغلم میکشم و میگم:اره اون مامانه
یونا؛بابا مامان کجاست؟
تهیونگ:اون تو اسموناس:)
یونا:چرا اسمون
تهیونگ؛چون فرشته ها جاشون توی اسمونه
یونا:اون میتونه مارو ببینه؟
تهیونگ:اره
یونا؛یعنی اون همیشه باماست؟
تهیونگ:همینجوره دختر قشنگم مامانت همیشه از ما محافظت میکنه و همراه با ماس
یونا:لبخندی میزنه و چال گونش که دقیقا مث ا.ت هست نمایان میشه
تهیونگ دخترکشو که تنها چیزیه که از ا.ت داره رو بیشتر تو اغوش میکشه
و سرشو میبوسع:)
* سر این تک پارتی خیلی گریه کردم*
همه کامنت بزارن و نظر بدن
از زبان تهیونگ:)
چشمامو باز میکنم
روبه روم فرشته ای رو میبینم که کل دنیامه
لبخندی میزنم و روی لبای خوشگل رنگ خونش بوسه ای میزنم
ا.ت:با حس یه چیز نرم روی لبام چشمامو باز میکنم
و با تهیونگ رو ب رو میشم
تنها مردی که قلبم اسیر عشقشه:)
تهیونگ:صبح بخیر بیبی من
ا.ت؛صبح بخیر ددی
ا.ت از روی تخت پامیشه
تهیونگ با دیدن دستهای از موهای ا.ت که روی بالش ریخته یاد این میوفتم که دلیل زندگیم سرطان داره و کل روزم خراب میشه
ا.ت:نگاهی به مرد زندگیم میندازم رنگ نگاهش ناراحته نگاهشو دنبال میکنم و میبینم خیره شده به موهایی ک روی بالشت ریخته
اهی میشم و حولمو برمیدارم و میرم حموم
وان رو پر از اب میکنم و داخلش میشینم و گرمای اب بم یه ارامش خوبیو ترزیق میکنه
چشمامو میبندم
به اتفاقات اخیر فکر میکنم
به اینکه منو تهیونگ چقد خوشحال بودیم وقتی بچه دار شدیم
به اینکه تهیونگ کلی ذوق داشت
ولی ....
ولی من یروز روی میز غذا خون بالا اوردم
و تهیونگ سریع منو برد بیمارستان
و فهمیدیم که من سرطان خون دارم:)
نمیفهمم چرا صورتم خیسه ولی حتما باز اشکام بی اختیار سرازیز شدن
حمومم رو که کردم حوله کردم و اومدم بیرون
نگاه دوربر میکنم تهیونگ نبودش اگه بودش الان کلی نگاهم میکرد:)
لباسامو میپوشم
و نگاهی ب موهام توی اینه میندازم
موهای پرپشتم با رنگ خورشید الان کمترن
سشوارو برمیدارم و مشغول سشوار زدن موهام میشم
تهیونگ:به داخل اتاق میام
و نگاهی به ا.ت میکنم
خدای من اون تموم زندگی منه
از پشت بغلش میکنم
تهیونگ:بیبی من خیلی دوست دارم
ا.ت لبخندی میزنه و چال گونش نمایان میشه
تهیونگ؛نگاهی ب چال گونش میکنم قسم میخورم اون لحظه جز قشنگ ترین لحظه عمرمه:)
ا.ت؛منم دوست دارم
تهیونگ:جدی میشم و درباره موضوعی که میخام هر چی سریع تر باهاش حرف بزنم شرو میکنم:ا.ت من تصمیمو گرفتم من تورو میخام ما دوبارع میتونیم بچه دار شیم
ا.ت:باز بحث همیشگی'تهیونگ تو متوجه نیستی این بچه باید سالم بمونه من سرنوشتم مرگه
تهیونگ عربده میکشع:د لعنتی اینو نگو من بدون تو خورد میشم
ب موهایی ک روی بالشت بود اشارع میکنه
-من هر روز با دیدن اینکه زنم داره جون میده و هیچ گهی نمیخورم درد میکشم اگه اون بچرو سقط نکنی میمیری لعنتی میمیری
ا.ت -بغض میکنم و میگم:من اخرش میمیرم بزار این بچه سالم بمونه دخترمون احساسات داره اون فقط یه هفته دیگه بدنیا میاد چطور میتونی اینطوری بگی:)
تهیونگ:من نمیدونم تو عمل میکنی و بچرو سقط میکنی من با دکترم هماهنگ کردم
بعد از زدن این حرف درو محکم میبنده و میره بیرون:)
ا.ت:متاسفتم نفسم متاسفم:)
هشت سال بعد
تهیونگ:به یونا نگاه میکنم مشغول بازی کردنه اون دقیقا شبیه ا.ت منه
درد عمیقی ب قلبم رجوع میکنه
ا.ت بچرو سقط نکرد بجاش خدش رفت
قلب مهربونش رو با هیچ کلمه ای نمیشه توجیحش کرد:)
یونا ؛بابا بابا این مامانه
به عکس داخل قاب نگا میکنم
خودشه نفسم زندگیم امیدم:)
تهیونگ:یونارو تو بغلم میکشم و میگم:اره اون مامانه
یونا؛بابا مامان کجاست؟
تهیونگ:اون تو اسموناس:)
یونا:چرا اسمون
تهیونگ؛چون فرشته ها جاشون توی اسمونه
یونا:اون میتونه مارو ببینه؟
تهیونگ:اره
یونا؛یعنی اون همیشه باماست؟
تهیونگ:همینجوره دختر قشنگم مامانت همیشه از ما محافظت میکنه و همراه با ماس
یونا:لبخندی میزنه و چال گونش که دقیقا مث ا.ت هست نمایان میشه
تهیونگ دخترکشو که تنها چیزیه که از ا.ت داره رو بیشتر تو اغوش میکشه
و سرشو میبوسع:)
* سر این تک پارتی خیلی گریه کردم*
همه کامنت بزارن و نظر بدن
۱۵.۴k
۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.