چند پارتی پارت ۵
چند پارتی پارت ۵
ات
جعبرو از روی میز برداشتمو درشو باز کردم داخلش یه گردنبند با طرح پروانه بود که وسط بال اون پروانه یه نگین بنفش داشت،درشو بستم
سوهو.چیشد عزیزم؟خوشت نیومد؟اگه دوست نداری میتونیم با هم عوضش کنیم
با تنفر به سوهو زل زدم
ات.چرا حرف آدم حالیت نمیشه هااا؟من ازت متنفرم تو به کوک صدمه زدی نمیخام با یه قاتل روانی داخل یه خونه باشم میفهمی؟(داد)
سوهو اومد سمتمو موهامو گرفت توی دستش محکم کشید
سوهو.انگار خوبی بهت نیومده دختر جون،بلاخره که با هم ازدواج میکنیم اون موقع خودم آدمت میکنم این گردنبند رو هم میپوشی وگرنه همون بلایی که سر کوک اومد سر تو هم میاد
سوهو موهامو ول کردو رفت سمت در
ات.این کاری که با من میکنی عشق نیست خشونته اگه دوسم داشتی اینطور باهام رفتار نمیکردی،اینو بهت بگم سوهو حتی اگه با هم ازدواج کنیمو تو هم هر بلایی سرم بیاری ذره ای از عشقی که به جونگ کوک دارم کم نمیشه حاظرم بمیرم ولی هیچوقت عاشق ادمی که اینقدر سنگدل باشه نشم
سوهو داستاشو مشت کرده بود معلومه خیلی خودشو کنترل کرده تا بلایی سرم نیاره با عصبانیت رفت بیرونو درو محکم بست منم روی مبل زانو هامو بغل کردمو شروع کردم گریه کردن،گریه کردن به خاطر زندگی ای که داشتم،همین موقع احساس کردم یکی کنارم نشسته سرمو بلند کردم که مامانمو دیدم داشت با چشای پر از اشک منو نگاه میکرد،یهو منو کشید توی آغوشش
م.ا.منو ببخش دخترم من نتونستم مادر خوبی برای تو باشم،باور کن منم راضی نیستم تو با اون پسره ازدواج کنی اما مجبوری(گریه)
ات.اشکالی نداره مامان شاید سرنوشت من اینه که با سوهو ازدواج کنم از کجا معلوم شاید بتونم باهاش خوشبخت شم..
پرش زمانی روز عروسی
ات
توی آینه میز آرایش خودمو نگاه کردم با اون همه آرایشی که داشتم اما هنوزم گودی زیر چشمام به خاطر گریه دیشب معلوم بود،به گردنبندی که سوهو برام خریده بود نگاه کردم نمیدونم چرا اینقدر اصرار داشت بپوشم
با تمام این چیزا قلبم هنوز یه جای دیگه بود،پیش جونگ کوک یعنی الان داره چیکار میکنه؟ای کاش میتونستم بهش بگم چقد دلم براش تنگ شده
تو فکر بودم که یهو در اتاق باز شد مامانم با خواهر سوهو اومدن داخل
خ.س.وایی چقد لباست خوشگله دختر عمو
به لباسم توی آینه نگاه کردم اونقدرا هم خوشگل نبود که اینطوری میگفت،فقط یه لباس ساده ی سفید بود
به خواهر سوهو توجه نکردم به مامانم نگاه کردم که داشت با اشک منو نگاه میکرد
م.ا.خیلی خوشگل شدی دخترم(بغض)
با صدای لرزون مامانم دل من درد گرفت همین موقع میکاپ ارتیست اومد
میکاپ ارتیست.اقای داماد تا چند مین دیگه میرسن
مامانم با خواهر سوهو رفتن بیرون ازشون خواستم تنها باشم روی صندلی نشسته بودم که...
شرطا
۳۶ لایک
۳۴ کام
ات
جعبرو از روی میز برداشتمو درشو باز کردم داخلش یه گردنبند با طرح پروانه بود که وسط بال اون پروانه یه نگین بنفش داشت،درشو بستم
سوهو.چیشد عزیزم؟خوشت نیومد؟اگه دوست نداری میتونیم با هم عوضش کنیم
با تنفر به سوهو زل زدم
ات.چرا حرف آدم حالیت نمیشه هااا؟من ازت متنفرم تو به کوک صدمه زدی نمیخام با یه قاتل روانی داخل یه خونه باشم میفهمی؟(داد)
سوهو اومد سمتمو موهامو گرفت توی دستش محکم کشید
سوهو.انگار خوبی بهت نیومده دختر جون،بلاخره که با هم ازدواج میکنیم اون موقع خودم آدمت میکنم این گردنبند رو هم میپوشی وگرنه همون بلایی که سر کوک اومد سر تو هم میاد
سوهو موهامو ول کردو رفت سمت در
ات.این کاری که با من میکنی عشق نیست خشونته اگه دوسم داشتی اینطور باهام رفتار نمیکردی،اینو بهت بگم سوهو حتی اگه با هم ازدواج کنیمو تو هم هر بلایی سرم بیاری ذره ای از عشقی که به جونگ کوک دارم کم نمیشه حاظرم بمیرم ولی هیچوقت عاشق ادمی که اینقدر سنگدل باشه نشم
سوهو داستاشو مشت کرده بود معلومه خیلی خودشو کنترل کرده تا بلایی سرم نیاره با عصبانیت رفت بیرونو درو محکم بست منم روی مبل زانو هامو بغل کردمو شروع کردم گریه کردن،گریه کردن به خاطر زندگی ای که داشتم،همین موقع احساس کردم یکی کنارم نشسته سرمو بلند کردم که مامانمو دیدم داشت با چشای پر از اشک منو نگاه میکرد،یهو منو کشید توی آغوشش
م.ا.منو ببخش دخترم من نتونستم مادر خوبی برای تو باشم،باور کن منم راضی نیستم تو با اون پسره ازدواج کنی اما مجبوری(گریه)
ات.اشکالی نداره مامان شاید سرنوشت من اینه که با سوهو ازدواج کنم از کجا معلوم شاید بتونم باهاش خوشبخت شم..
پرش زمانی روز عروسی
ات
توی آینه میز آرایش خودمو نگاه کردم با اون همه آرایشی که داشتم اما هنوزم گودی زیر چشمام به خاطر گریه دیشب معلوم بود،به گردنبندی که سوهو برام خریده بود نگاه کردم نمیدونم چرا اینقدر اصرار داشت بپوشم
با تمام این چیزا قلبم هنوز یه جای دیگه بود،پیش جونگ کوک یعنی الان داره چیکار میکنه؟ای کاش میتونستم بهش بگم چقد دلم براش تنگ شده
تو فکر بودم که یهو در اتاق باز شد مامانم با خواهر سوهو اومدن داخل
خ.س.وایی چقد لباست خوشگله دختر عمو
به لباسم توی آینه نگاه کردم اونقدرا هم خوشگل نبود که اینطوری میگفت،فقط یه لباس ساده ی سفید بود
به خواهر سوهو توجه نکردم به مامانم نگاه کردم که داشت با اشک منو نگاه میکرد
م.ا.خیلی خوشگل شدی دخترم(بغض)
با صدای لرزون مامانم دل من درد گرفت همین موقع میکاپ ارتیست اومد
میکاپ ارتیست.اقای داماد تا چند مین دیگه میرسن
مامانم با خواهر سوهو رفتن بیرون ازشون خواستم تنها باشم روی صندلی نشسته بودم که...
شرطا
۳۶ لایک
۳۴ کام
۱۹.۸k
۲۱ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.