پارت 4⚡
رنگکوکو: من میرم
ات: منم میرم پیش شینوبو
رنگکوکو: باش خدافظ
ات: خدافط
(رفتم به امارت پروانه)
شینوبو: سلام ات خوبی چیشد به من سر زدی
ات: سلام من خوبم تو چطوری همین جوری خاستم یکم با بقیه صمیمی بشم
شینوبو: من خوبم آهان میگم بریم پیش میتسور اونم برگشته و بعد بریم کنار دریا
ات: باشه
(رفتیم پیش میتسوری)
میتسوری: سلامممم ات و شینوبو
شینوبو و ات: سلام
میتسوری: خوبید
شینوبو و ات: آره خوبیم
شینوبو: چطوره بریم کنار دریا
میتسوری: باشههه
(رفتیم کناره دریا میتسوری هی آب میپاشید)
ات: میتسوری جون من آب نپاش
میتسوری: میپاشم هه هه
ات: منم بلدم بپاشم (با یه حرکت میتسوری کم مونده بود شبیه ماهی بشه)
شینوبو: بیایید بریم دیگه زیادی خیس شدین
میتسوری: باااااشه (باصدای یخ زده)
ات: میتسوری سرما میخوری ها
میتسوری: خداااا بگگگممم چیکاااررتت نکننننه
ات: حالا بیا بریم (باخنده برگشتیم و بقیه هاشیراها رو دیدیم)
مویچیرو: سلامچرا خیس شدید
اووبانای: شبیه ماهی شدین
ات: خب داشتیم آب بازی میکردیم
سانمی: مگه بچه اید
میتسوری: آره خیلیم خوش گذشت
رنگکوکو: چه جالب باید یه روز وقت بزاریم باهم بریم
گیومی: آره
شینوبو: حالا هرچی الان میتسوری یخ میزنه ما بریم
ات: صبر کن منم بیام
شینوبو: بیا بریم
(وقتی رسیدیم امارت پروانه میتسوری لباساشو عوض کرد و شینوبو هم داشت به پروانه ها نگاه میکرد و اتم داشت شمشیرش رو تیز میکرد که شب شد ات برگشت به امارت خودش)
رنگکوکو: سلام ات
ات: سلام اینجا چیکار میکنی
رنگکوکو: من که گفتم قراره باهات بخوابم
ات: شوخی قشنگی بود
رنگکوکو: شوخی نبود
ات: اه باشه
رنگکوکو: آخجون
ات:(رفتم داخل و میخواستم بخوابم که یکی بغلم کرد)
ات: چیکار میکنی
رنگکوکو: بغلت کردم
ات: باش(خوابم برد)
ات: منم میرم پیش شینوبو
رنگکوکو: باش خدافظ
ات: خدافط
(رفتم به امارت پروانه)
شینوبو: سلام ات خوبی چیشد به من سر زدی
ات: سلام من خوبم تو چطوری همین جوری خاستم یکم با بقیه صمیمی بشم
شینوبو: من خوبم آهان میگم بریم پیش میتسور اونم برگشته و بعد بریم کنار دریا
ات: باشه
(رفتیم پیش میتسوری)
میتسوری: سلامممم ات و شینوبو
شینوبو و ات: سلام
میتسوری: خوبید
شینوبو و ات: آره خوبیم
شینوبو: چطوره بریم کنار دریا
میتسوری: باشههه
(رفتیم کناره دریا میتسوری هی آب میپاشید)
ات: میتسوری جون من آب نپاش
میتسوری: میپاشم هه هه
ات: منم بلدم بپاشم (با یه حرکت میتسوری کم مونده بود شبیه ماهی بشه)
شینوبو: بیایید بریم دیگه زیادی خیس شدین
میتسوری: باااااشه (باصدای یخ زده)
ات: میتسوری سرما میخوری ها
میتسوری: خداااا بگگگممم چیکاااررتت نکننننه
ات: حالا بیا بریم (باخنده برگشتیم و بقیه هاشیراها رو دیدیم)
مویچیرو: سلامچرا خیس شدید
اووبانای: شبیه ماهی شدین
ات: خب داشتیم آب بازی میکردیم
سانمی: مگه بچه اید
میتسوری: آره خیلیم خوش گذشت
رنگکوکو: چه جالب باید یه روز وقت بزاریم باهم بریم
گیومی: آره
شینوبو: حالا هرچی الان میتسوری یخ میزنه ما بریم
ات: صبر کن منم بیام
شینوبو: بیا بریم
(وقتی رسیدیم امارت پروانه میتسوری لباساشو عوض کرد و شینوبو هم داشت به پروانه ها نگاه میکرد و اتم داشت شمشیرش رو تیز میکرد که شب شد ات برگشت به امارت خودش)
رنگکوکو: سلام ات
ات: سلام اینجا چیکار میکنی
رنگکوکو: من که گفتم قراره باهات بخوابم
ات: شوخی قشنگی بود
رنگکوکو: شوخی نبود
ات: اه باشه
رنگکوکو: آخجون
ات:(رفتم داخل و میخواستم بخوابم که یکی بغلم کرد)
ات: چیکار میکنی
رنگکوکو: بغلت کردم
ات: باش(خوابم برد)
۱.۶k
۲۵ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.