ادامه ی تکپارتی درخواستی
ادامهی تکپارتی درخواستی
ات
بلند شدمو کوله ی آبی رنگمو برداشتم داخلش چند دست لباس با یکم پول پس اندازم گذاشتم خودمم لباسامو عوض کردمو روی تخت نشستم
ساعت سه بود یونگی بهم زنگ زدو گفت بیا پایین منم آروم در اتاقمو بستمو از پله ها رفتم پایین در خونرو باز کردم که یونگی رو دیدم،سریع بغلش کردم اونم بغلم کرد دست منو گرفتو راه افتادیم
ات.حالا کجا میریم یونگی؟
یونگی.سئول
ات.چطوری؟
یونگی دو تا بلیط اتوبوس در اوورد نشون من داد
یونگی.اینطوری
تقریبا به سئول رسیده بودیم از داخل اتوبوس پیاده شدیمو بدون جاو مکان دوباره راه افتادیم که صدای قاروقور شکمم بلند شد
ات.یونگی گشنمه
یونگی.الان یه چیزی میخرم تا بخوریم
ات.باشه
یونگی به سمت یه سوپر رفتو تا یه چیزی بخره منم روی نیمکت نشسته بودم که یه آگهی روی درخت نظرمو جلب کرد،به سمت آگهی رفتمو برش داشتم همین موقع یونگی با دو تا نودل اومد،یکیشو داد به من اومد کنارم روی نیمکت نشست
ات.یونگی این آگهی رو ببین
یونگی کاغذو گرفتو یه نگاه بهش انداخت
یونگی.تست خوانندگی؟
ات.اوهوم
یونگی.خب؟
ات.چرا نمیری تست بدی؟تو که رپت عالیه
یونگی.بیخیال ات
ات.یونگی بخاطر من،لطفا شانستو امتحان کن
یونگی یه نگاه به من کرد میدونم نمیتونه رو حرف من حرف بزنه
یونگی.ادرسش
ات.کمپانی...بیگ هیت
ده سال بعد
مجری.مین یونگی عضو بزرگترین بوی بند جهان امروز به همراه همسرش کیم ات به ژاپن سفر کرد
ات
تلویزیونو خواموش کردم توی تخت جابجا شدم نمیدونم این خبرا چطوری اینقدر زود پخش میشه،به یونگی که مثل یه پیشی کوچولو خوابیده بود نگاه کردم امروز خیلی خسته شده بود،مشغول نوازش کردن موهاش بودم که یکی از چشماشو باز کرد
یونگی.هنوز نخوابیدی؟
ات.خوابم نمیبره
یونگی منو کشوند تو بغل خودش
یونگی.چشماتو ببندو بخواب
ات.باشه
سرمو گذاشتم روی سینه هاشو چشمامو بستم،حس خیلی خوبی بود کنار کسی که دوسش داری باشی
پایان
ات
بلند شدمو کوله ی آبی رنگمو برداشتم داخلش چند دست لباس با یکم پول پس اندازم گذاشتم خودمم لباسامو عوض کردمو روی تخت نشستم
ساعت سه بود یونگی بهم زنگ زدو گفت بیا پایین منم آروم در اتاقمو بستمو از پله ها رفتم پایین در خونرو باز کردم که یونگی رو دیدم،سریع بغلش کردم اونم بغلم کرد دست منو گرفتو راه افتادیم
ات.حالا کجا میریم یونگی؟
یونگی.سئول
ات.چطوری؟
یونگی دو تا بلیط اتوبوس در اوورد نشون من داد
یونگی.اینطوری
تقریبا به سئول رسیده بودیم از داخل اتوبوس پیاده شدیمو بدون جاو مکان دوباره راه افتادیم که صدای قاروقور شکمم بلند شد
ات.یونگی گشنمه
یونگی.الان یه چیزی میخرم تا بخوریم
ات.باشه
یونگی به سمت یه سوپر رفتو تا یه چیزی بخره منم روی نیمکت نشسته بودم که یه آگهی روی درخت نظرمو جلب کرد،به سمت آگهی رفتمو برش داشتم همین موقع یونگی با دو تا نودل اومد،یکیشو داد به من اومد کنارم روی نیمکت نشست
ات.یونگی این آگهی رو ببین
یونگی کاغذو گرفتو یه نگاه بهش انداخت
یونگی.تست خوانندگی؟
ات.اوهوم
یونگی.خب؟
ات.چرا نمیری تست بدی؟تو که رپت عالیه
یونگی.بیخیال ات
ات.یونگی بخاطر من،لطفا شانستو امتحان کن
یونگی یه نگاه به من کرد میدونم نمیتونه رو حرف من حرف بزنه
یونگی.ادرسش
ات.کمپانی...بیگ هیت
ده سال بعد
مجری.مین یونگی عضو بزرگترین بوی بند جهان امروز به همراه همسرش کیم ات به ژاپن سفر کرد
ات
تلویزیونو خواموش کردم توی تخت جابجا شدم نمیدونم این خبرا چطوری اینقدر زود پخش میشه،به یونگی که مثل یه پیشی کوچولو خوابیده بود نگاه کردم امروز خیلی خسته شده بود،مشغول نوازش کردن موهاش بودم که یکی از چشماشو باز کرد
یونگی.هنوز نخوابیدی؟
ات.خوابم نمیبره
یونگی منو کشوند تو بغل خودش
یونگی.چشماتو ببندو بخواب
ات.باشه
سرمو گذاشتم روی سینه هاشو چشمامو بستم،حس خیلی خوبی بود کنار کسی که دوسش داری باشی
پایان
۱۲.۵k
۲۵ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.