p18
پ:من..هق...هق...میترسم..هققق
هوپ:شششش اروم باش
پ:ب بریم خونه
هوپ:باشه
دم خونه:
هوپ:به هیچکی نگو گفتم
پ:ب باشه
جین:چه عجب
هوپ:بروکنار دیگه
جین:نچ نچ بیتربیت
پ
بدو رفتم اتاقم و با هق هق کنان خوابیدم
پرش زمانی به جمعه هفته بعد:
پ:
امروز تولدمبود و ...روز عقد
ساعت الان ۳ بود باید زود حاظر میشدم تا هوپمنو به خونه اون ۴ قولو ببره
.......
لباسام روپوشیدم و چمدونم رو برداشتم
هوپ:پیسس
پ:اومدی؟(اروم حرف میزنن)
هوپ:اره بدو بیا
پ:بگیر اینو
هوپ:امان از دست تو
پ:خنده)
پ:
دست هوپرو گرفتم و یواشکی از حیاط پشتی در رفتیم تو خیابونداشتیممیدوئیدیم اگه با ماشین میرفتیم میفهمیدن
هوپ:اینجاس خونشون
پ:اخر من چی میشه هوپی؟
هوپ:نمیدونم...
پ:(بغض) د دلمبرات تنگ میشه
هوپ:(بغض)م منم
پ:
داشتممیرفتمکه صداش مانعم شد
هوپ:اخرت رو نمیدونم ولی ....عاشق هرکی شدی برو و خوش باش همه اینارو فراموش کن...عشق من:)
پ:(گریههههه)
پ:
برگشتم بگم نرو که دیدمنیست
گریمبیشتر شد در باز شد و خدمتکار منو همراهی کرد وارد خونه شدمو اون ۴ تا خواهر رو دیدم
.......
پ:میشه اسمتونرو دوباره بگین؟
لایلا:خنده)من لایلا هستن و این کارا اونی که موهاش روگوجه ای بسته هانا اونی که داره چت میکنه هم وانا هست
پ:چند سالتونه
کارا:۲۲
پ:اها
کارا:میخوام یچیزی بهت بگم
پ:ب بگو
کارا:تو خواهر مایی
پ:و واقعا؟
کارا:اره
پ:
خواستم پدرمادرامون رو بپرسم که به در خیلی بد ضربه خورد هانا منو وارد اتاق کرد و منو تویه یک جعبه بست بهم گوشی و هرمیکه دستش بود داد تا سرگرمبشم بهماز اون اکسیژنا داد هق هقام شروع شده بود که....
شرطا:
کامنت:۵۰
لایک:۷۰
هوپ:شششش اروم باش
پ:ب بریم خونه
هوپ:باشه
دم خونه:
هوپ:به هیچکی نگو گفتم
پ:ب باشه
جین:چه عجب
هوپ:بروکنار دیگه
جین:نچ نچ بیتربیت
پ
بدو رفتم اتاقم و با هق هق کنان خوابیدم
پرش زمانی به جمعه هفته بعد:
پ:
امروز تولدمبود و ...روز عقد
ساعت الان ۳ بود باید زود حاظر میشدم تا هوپمنو به خونه اون ۴ قولو ببره
.......
لباسام روپوشیدم و چمدونم رو برداشتم
هوپ:پیسس
پ:اومدی؟(اروم حرف میزنن)
هوپ:اره بدو بیا
پ:بگیر اینو
هوپ:امان از دست تو
پ:خنده)
پ:
دست هوپرو گرفتم و یواشکی از حیاط پشتی در رفتیم تو خیابونداشتیممیدوئیدیم اگه با ماشین میرفتیم میفهمیدن
هوپ:اینجاس خونشون
پ:اخر من چی میشه هوپی؟
هوپ:نمیدونم...
پ:(بغض) د دلمبرات تنگ میشه
هوپ:(بغض)م منم
پ:
داشتممیرفتمکه صداش مانعم شد
هوپ:اخرت رو نمیدونم ولی ....عاشق هرکی شدی برو و خوش باش همه اینارو فراموش کن...عشق من:)
پ:(گریههههه)
پ:
برگشتم بگم نرو که دیدمنیست
گریمبیشتر شد در باز شد و خدمتکار منو همراهی کرد وارد خونه شدمو اون ۴ تا خواهر رو دیدم
.......
پ:میشه اسمتونرو دوباره بگین؟
لایلا:خنده)من لایلا هستن و این کارا اونی که موهاش روگوجه ای بسته هانا اونی که داره چت میکنه هم وانا هست
پ:چند سالتونه
کارا:۲۲
پ:اها
کارا:میخوام یچیزی بهت بگم
پ:ب بگو
کارا:تو خواهر مایی
پ:و واقعا؟
کارا:اره
پ:
خواستم پدرمادرامون رو بپرسم که به در خیلی بد ضربه خورد هانا منو وارد اتاق کرد و منو تویه یک جعبه بست بهم گوشی و هرمیکه دستش بود داد تا سرگرمبشم بهماز اون اکسیژنا داد هق هقام شروع شده بود که....
شرطا:
کامنت:۵۰
لایک:۷۰
۳۱.۴k
۳۰ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.