چند پارتی چان
Part 5
جولیا رو محکم به عقب هول داد و ....
با داد و عصبانیت گفت : اول از اینکه من هرگز از انتخاب ا/ت پشیمون نشدم و همیشه عاشقانه دوسش داشته و دارم ، دوما دفعه آخرت باشه ببینم در نبود ا/ت از حد خودت فراتر بری و طرفم بیای .
چان با عجله به طرف خواهر بزرگتر ا/ت رفت .
چان : ببخشید تو میدونی ا/ت کجا رفته چرا نمیبینمش ؟
■ : نمیدونم کجا رفته ... آهان یادم اومد گفت میره پیش مامان بعد گفت تو بری خونه .
چان : پس چرا نیومد پیش من چرا چیزی به من نگفت ؟
■ : اشکال نداره که به جاش به من گفت دیگه حالا برو خونه منتظرش نمون چون پیش مامان میمونه خونه نمیاد .
چان : باشه پس من رفتم .
■ : نباید بهش دروغ می گفتم ای کاش راستشو می گفتم طفلی چی میکشه از دست ا/ت ( زمزمه وار )
☆☆☆☆
چان آروم وارد خونه میشه سمت اتاق مشترکشون میره اما صدایی توجهشو جلب میکنه خیلی آروم به سمت صدا میره که با در قفل شده روبهرو میشه یکم که صبر میکنه متوجه وجود ا/ت تو خونه میشه ، تعجب میکنه رنگش میپره نکنه ا/ت بهش دروغ گفته !
با صدای مردونه ای لب میزنه :
چان : فرشته کوچولوم تو خونه ای ؟ چرا بدون اینکه بهم بگی اومدی ؟
ا/ت با فهمیدن اینکه چان اومده خونه بلند شد دَرو باز کرد و با تنها دلیل زندگیش روبهرو شد با دلخوری و ناراحتی گفت :
ا/ت : چرا اومدی هان ؟ تو که جات پیش جولیا خوب بود ، تو که خوب باهاش گرم گرفته بودی و ولش نمیکردی حالا چی شد رهاش کردی ؟ نکنه اون دیگه نمی خواست باهات حرف بزنه که باز سرو کلت اینجا پیدا شد هان ؟ حرف بزن دیگه ! ( با داد )
چان کلا هنگ کرده بود نمیدونست به کدوم یک از سوالات ا/ت جواب بده چرا دوست دخترش بدون اینکه کل ماجرا رو بدونه انقدر زود تصمیم گرفت ؟
چان : من هیچ کاری نکردم عزیزم من فقط ...
ا/ت : به من نگو عزیزم که حالم از این کلمات تکراریت بهم میخوره تو نمیتونی به من دروغ بزنی من خودم همه چیزو دیدم نیازی به پنهان کاری نیست ( گریه ) .
چان میدونست که وقتی ا/ت عصبی میشه نمیشه باهاش صحبت کرد پس سعی کرد آرومش کنه آروم به طرف ا/ت رفت و اون رو در آغوش گرفت اما انگاری ا/ت قصد کوتاه اومدن نداشت و فقط سعی در محکوم کردن پسر رو داشت .
ا/ت : ولم کن دست به من نزن برو همونجا که الان ازش اومدی ، دیگه نمیخوام ببینمت .
چان دیگه تحملش رو از دست داد اینکه همش قضاوت میشد اونو عصبانی میکرد اونم بخاطر کار نکرده ...
☆☆☆☆☆☆☆☆
ادامه دارد ...
جولیا رو محکم به عقب هول داد و ....
با داد و عصبانیت گفت : اول از اینکه من هرگز از انتخاب ا/ت پشیمون نشدم و همیشه عاشقانه دوسش داشته و دارم ، دوما دفعه آخرت باشه ببینم در نبود ا/ت از حد خودت فراتر بری و طرفم بیای .
چان با عجله به طرف خواهر بزرگتر ا/ت رفت .
چان : ببخشید تو میدونی ا/ت کجا رفته چرا نمیبینمش ؟
■ : نمیدونم کجا رفته ... آهان یادم اومد گفت میره پیش مامان بعد گفت تو بری خونه .
چان : پس چرا نیومد پیش من چرا چیزی به من نگفت ؟
■ : اشکال نداره که به جاش به من گفت دیگه حالا برو خونه منتظرش نمون چون پیش مامان میمونه خونه نمیاد .
چان : باشه پس من رفتم .
■ : نباید بهش دروغ می گفتم ای کاش راستشو می گفتم طفلی چی میکشه از دست ا/ت ( زمزمه وار )
☆☆☆☆
چان آروم وارد خونه میشه سمت اتاق مشترکشون میره اما صدایی توجهشو جلب میکنه خیلی آروم به سمت صدا میره که با در قفل شده روبهرو میشه یکم که صبر میکنه متوجه وجود ا/ت تو خونه میشه ، تعجب میکنه رنگش میپره نکنه ا/ت بهش دروغ گفته !
با صدای مردونه ای لب میزنه :
چان : فرشته کوچولوم تو خونه ای ؟ چرا بدون اینکه بهم بگی اومدی ؟
ا/ت با فهمیدن اینکه چان اومده خونه بلند شد دَرو باز کرد و با تنها دلیل زندگیش روبهرو شد با دلخوری و ناراحتی گفت :
ا/ت : چرا اومدی هان ؟ تو که جات پیش جولیا خوب بود ، تو که خوب باهاش گرم گرفته بودی و ولش نمیکردی حالا چی شد رهاش کردی ؟ نکنه اون دیگه نمی خواست باهات حرف بزنه که باز سرو کلت اینجا پیدا شد هان ؟ حرف بزن دیگه ! ( با داد )
چان کلا هنگ کرده بود نمیدونست به کدوم یک از سوالات ا/ت جواب بده چرا دوست دخترش بدون اینکه کل ماجرا رو بدونه انقدر زود تصمیم گرفت ؟
چان : من هیچ کاری نکردم عزیزم من فقط ...
ا/ت : به من نگو عزیزم که حالم از این کلمات تکراریت بهم میخوره تو نمیتونی به من دروغ بزنی من خودم همه چیزو دیدم نیازی به پنهان کاری نیست ( گریه ) .
چان میدونست که وقتی ا/ت عصبی میشه نمیشه باهاش صحبت کرد پس سعی کرد آرومش کنه آروم به طرف ا/ت رفت و اون رو در آغوش گرفت اما انگاری ا/ت قصد کوتاه اومدن نداشت و فقط سعی در محکوم کردن پسر رو داشت .
ا/ت : ولم کن دست به من نزن برو همونجا که الان ازش اومدی ، دیگه نمیخوام ببینمت .
چان دیگه تحملش رو از دست داد اینکه همش قضاوت میشد اونو عصبانی میکرد اونم بخاطر کار نکرده ...
☆☆☆☆☆☆☆☆
ادامه دارد ...
۷.۸k
۱۵ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.