قسمت(۱۵)
- نه بابا اختیار دارین.این چه حرفیه؟!من دیگه برم دیرم میشه. خداحافظ.
بابک هم خداحافظی کردومن سریع جیم شدم.
پسره ی پررو فکرکرده من بچه ام که بایه چایی یا قهوه میخواد خرم کنه... مردم میرن بیرون به عشقشون
غذامیدن،اون وقت این میخواست بایه قهوه سروته قضیه روهم بیاره.غلط کرده...پسره ی بی ریخت...بره بمیره بااون
رفیق دیوونه ی احمقش!
دیگه به بابک فکرنکردم وسعی کردم روی نقشه ام تمرکز کنم.
به پارکینگ رفتم.کسی اونجا نبود...سگ پرنمی زد...همه سره کالساشون بودن...
به سمت ماشین رادوین رفتم.اوهو چه ماشینی هم هست!معلومه خیلی واسش خرج کرده...
من که اصالنمی تونم این ماشینا رواز هم تشخیصش بدم...یه پراید می شناسم اونم از صدقه سری ماشین
ارغوانه...ماشین ماشینه دیگه.حاالیا پرایده یایه چیزی مثل ماشین این بوزینه!چه فرقی داره که اسمش چیه؟!!
ولی هرچی هست عجب جیگریه ها!حیفه این ماشین که زیرپای اون روانیه!آخی بمیرم که به خاطراون باید الستیکات
پنچرشه!
برای آخرین بار یه دید زدم.کسی نبود.
سریع قیچی ابروم و ازتوی کیفم درآوردم.یه نگاه به الستیکا کردم.یه نگاهم به قیچی توی دستم ولبخندخبیثی
زدم...ازفکراینکه رادوین امروز بی ماشین می مونه توی دلم کیلوکیلو قند می سابیدن!
پیش به سوی پنچری الستیکا!
رفتم سراغ اولین الستیک...بعد دومی...بعدش سومی...ودرآخرهم چهارمی...ردیفه ردیفه...بهترازاین نمیشه!
هر: تاچرخش پنچره!!!یوهو!
خواستم ازمحل حادثه دورشم که یه چیزی زدبه سرم...باید رادوین و مطمئن کنم کار پنچری فقط وفقط کارخود
خوشگلمه !
رژ لبم و درآوردم وروی شیشه جلوی ماشین نوشتم: "اوخی...بمیرم پیاده بهت خوش بگذره.هنوز اولشه!پس
بگردتابگردیم. "
درسته رژ لبم دارفانی و وداع گفت ولی می ارزید!
سریع یه نگاه به دوروبرم کردم...هیشکی نبود...خیلی سریع جیم شدم وبه کالس برگشتم. به ساعت نگاه کردم 77
بود...یه ساعت دیگه قیافه رادوین دیدنیه!
اُه...اُه...این زنگ نقشه کشی دارم!!!
قبل از اینکه استادبیاد،ارغوان به زورباهام آشتی کرد وقرارشدبعداز کالس بهم ساندویچ بده.
من به همون ساندویچ دانشگاه هم راضی بودم...ازبس که بچه قانعیم!
کالس تموم شده بود ومن روی صندلی همیشگیمون منتظرارغوان نشسته بودم.مثالرفته بودساندویچ بخره...این
چقدرکُنده!!!: ساعته من و عالف کرده.
یه نگاه به ساعتم کردم.73 ونیم بود.اُه...اُه...االناس که سروکله رادوین عصبانی پیدابشه.
بعداز پنج دقیقه ارغوان اومد.
- کجایی تودختر
بابک هم خداحافظی کردومن سریع جیم شدم.
پسره ی پررو فکرکرده من بچه ام که بایه چایی یا قهوه میخواد خرم کنه... مردم میرن بیرون به عشقشون
غذامیدن،اون وقت این میخواست بایه قهوه سروته قضیه روهم بیاره.غلط کرده...پسره ی بی ریخت...بره بمیره بااون
رفیق دیوونه ی احمقش!
دیگه به بابک فکرنکردم وسعی کردم روی نقشه ام تمرکز کنم.
به پارکینگ رفتم.کسی اونجا نبود...سگ پرنمی زد...همه سره کالساشون بودن...
به سمت ماشین رادوین رفتم.اوهو چه ماشینی هم هست!معلومه خیلی واسش خرج کرده...
من که اصالنمی تونم این ماشینا رواز هم تشخیصش بدم...یه پراید می شناسم اونم از صدقه سری ماشین
ارغوانه...ماشین ماشینه دیگه.حاالیا پرایده یایه چیزی مثل ماشین این بوزینه!چه فرقی داره که اسمش چیه؟!!
ولی هرچی هست عجب جیگریه ها!حیفه این ماشین که زیرپای اون روانیه!آخی بمیرم که به خاطراون باید الستیکات
پنچرشه!
برای آخرین بار یه دید زدم.کسی نبود.
سریع قیچی ابروم و ازتوی کیفم درآوردم.یه نگاه به الستیکا کردم.یه نگاهم به قیچی توی دستم ولبخندخبیثی
زدم...ازفکراینکه رادوین امروز بی ماشین می مونه توی دلم کیلوکیلو قند می سابیدن!
پیش به سوی پنچری الستیکا!
رفتم سراغ اولین الستیک...بعد دومی...بعدش سومی...ودرآخرهم چهارمی...ردیفه ردیفه...بهترازاین نمیشه!
هر: تاچرخش پنچره!!!یوهو!
خواستم ازمحل حادثه دورشم که یه چیزی زدبه سرم...باید رادوین و مطمئن کنم کار پنچری فقط وفقط کارخود
خوشگلمه !
رژ لبم و درآوردم وروی شیشه جلوی ماشین نوشتم: "اوخی...بمیرم پیاده بهت خوش بگذره.هنوز اولشه!پس
بگردتابگردیم. "
درسته رژ لبم دارفانی و وداع گفت ولی می ارزید!
سریع یه نگاه به دوروبرم کردم...هیشکی نبود...خیلی سریع جیم شدم وبه کالس برگشتم. به ساعت نگاه کردم 77
بود...یه ساعت دیگه قیافه رادوین دیدنیه!
اُه...اُه...این زنگ نقشه کشی دارم!!!
قبل از اینکه استادبیاد،ارغوان به زورباهام آشتی کرد وقرارشدبعداز کالس بهم ساندویچ بده.
من به همون ساندویچ دانشگاه هم راضی بودم...ازبس که بچه قانعیم!
کالس تموم شده بود ومن روی صندلی همیشگیمون منتظرارغوان نشسته بودم.مثالرفته بودساندویچ بخره...این
چقدرکُنده!!!: ساعته من و عالف کرده.
یه نگاه به ساعتم کردم.73 ونیم بود.اُه...اُه...االناس که سروکله رادوین عصبانی پیدابشه.
بعداز پنج دقیقه ارغوان اومد.
- کجایی تودختر
۲.۴k
۰۲ مهر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.