فیک ران part 19
ا/ت: باشه ...باشههه بهتون میگم الان...
×: خوبه...بلخره تسلیم شدی..
ا/ت: خب...تو فک کردی من پشت مایکی رو خالی میکنم؟ اون حتی اگه به من اعتماد کامل نداشته باشه... حتمن یه انگیزه ای داشته تا این اطلاعاتو به من داده و تو.. اگه میخای این اطلاعاتو بخ دست بیاری باید آنقدر فسفر بسوزونی تا بمیری و تو هرچقدر دلت میخاد میتونی این ولتاژ ببری بالا و داخل سطل اسید بریزی ولی چه شکنجه کنی چه منو بکشی چه آزادم کنی این اطلاعاتو بدست نمیاری...
*سرفه ی خونی خیلی شدید...*
×:خب...پس...
*در باز میشه*
-:خب خب ...تبریک میگم هیتو ا/ت،، به بونتن خوش اومدی
ا/ت:...
جلو تر میاد و جلوی ا/ت خم میشه...
ا/ت چهرش میبینه...مایکیه سلیطه...
مایکی: خب نظرت چیه؟
ا/ت: اوع... میخوای بدونی نظرم چیه؟ ارع نظرمممم اینههههههه که توووووووو از منننننننننننننن سانززززززززززووووووووو سنجوووووووووووو راننننننننننن رینددددددوووو شلیطههه تررررییییییببیییییییی پدر گوربببببببهههههههههههههه ماااااااااااییییییییییییییییککککککککککککککیییییییییییییییییییی میخااااااااااااااااااامممممم خفتتتتتت کننننننننننننننمممممممممممممممممم کثاااااففتتتتتتتتتتتت میکشمتتتتتتتتتتتننتت *سرفه ی خونی ...
مایکی:😶😶😵💫😵🥴🤕 براااا خودممم سختتتت بود اخهههه تو اصن مننننن..... کلننننننن دلم نمیومدددد ......
× ماسکشو در میاره...
ا/ت: تو اونی نیستی که اون پشمک داشت میدوزدیدتم ماشین رو میروند...؟
×:ارع داداش اون منم... ناموصن چطوری با ولتاژ بالاش کنار اومدی؟ برگام ریخ😐
مایکی: کوکو دستاشو باز کن ببرش بیمارستان.. چکاپش کنن...
کوکو: راستی تو چرا سرفه ی خونی میکردی؟ بخاطر مایکروویو بود؟
ا/ت ها..؟ نه اون بیهوشی ای که بهم نزدیک کردید...
مایکی: خو اون دو تا منگل بهم گفتن که به بیهوشی اگه به داخل بدنت اِصابَت کنه بهت آسیب میزنه... نه؟
ا/ت: خو ارع دیگه من اون بیهوشی رو تنفس کردم پس رفت دخل شش هام و یعنی بدنم😐🤕🔪🔪
کوکو: پاشو بریم درمانگاه پاشووو 😐🔪
*جفتشون رفتن*
مایکی: ینی حالش خوبه...اتفاقی براش نیوفته... کاکوچو کو باید بیشتر دربارش بدونم...
ویو مایکی:
در باز کردم یهو با قیافه ی اصبانیه.......
تمامممممم بنظرتون مایکی با قیافه ی اصبانیه کی رو به رو شد؟ کامنت کنید...!
×: خوبه...بلخره تسلیم شدی..
ا/ت: خب...تو فک کردی من پشت مایکی رو خالی میکنم؟ اون حتی اگه به من اعتماد کامل نداشته باشه... حتمن یه انگیزه ای داشته تا این اطلاعاتو به من داده و تو.. اگه میخای این اطلاعاتو بخ دست بیاری باید آنقدر فسفر بسوزونی تا بمیری و تو هرچقدر دلت میخاد میتونی این ولتاژ ببری بالا و داخل سطل اسید بریزی ولی چه شکنجه کنی چه منو بکشی چه آزادم کنی این اطلاعاتو بدست نمیاری...
*سرفه ی خونی خیلی شدید...*
×:خب...پس...
*در باز میشه*
-:خب خب ...تبریک میگم هیتو ا/ت،، به بونتن خوش اومدی
ا/ت:...
جلو تر میاد و جلوی ا/ت خم میشه...
ا/ت چهرش میبینه...مایکیه سلیطه...
مایکی: خب نظرت چیه؟
ا/ت: اوع... میخوای بدونی نظرم چیه؟ ارع نظرمممم اینههههههه که توووووووو از منننننننننننننن سانززززززززززووووووووو سنجوووووووووووو راننننننننننن رینددددددوووو شلیطههه تررررییییییببیییییییی پدر گوربببببببهههههههههههههه ماااااااااااییییییییییییییییککککککککککککککیییییییییییییییییییی میخااااااااااااااااااامممممم خفتتتتتت کننننننننننننننمممممممممممممممممم کثاااااففتتتتتتتتتتتت میکشمتتتتتتتتتتتننتت *سرفه ی خونی ...
مایکی:😶😶😵💫😵🥴🤕 براااا خودممم سختتتت بود اخهههه تو اصن مننننن..... کلننننننن دلم نمیومدددد ......
× ماسکشو در میاره...
ا/ت: تو اونی نیستی که اون پشمک داشت میدوزدیدتم ماشین رو میروند...؟
×:ارع داداش اون منم... ناموصن چطوری با ولتاژ بالاش کنار اومدی؟ برگام ریخ😐
مایکی: کوکو دستاشو باز کن ببرش بیمارستان.. چکاپش کنن...
کوکو: راستی تو چرا سرفه ی خونی میکردی؟ بخاطر مایکروویو بود؟
ا/ت ها..؟ نه اون بیهوشی ای که بهم نزدیک کردید...
مایکی: خو اون دو تا منگل بهم گفتن که به بیهوشی اگه به داخل بدنت اِصابَت کنه بهت آسیب میزنه... نه؟
ا/ت: خو ارع دیگه من اون بیهوشی رو تنفس کردم پس رفت دخل شش هام و یعنی بدنم😐🤕🔪🔪
کوکو: پاشو بریم درمانگاه پاشووو 😐🔪
*جفتشون رفتن*
مایکی: ینی حالش خوبه...اتفاقی براش نیوفته... کاکوچو کو باید بیشتر دربارش بدونم...
ویو مایکی:
در باز کردم یهو با قیافه ی اصبانیه.......
تمامممممم بنظرتون مایکی با قیافه ی اصبانیه کی رو به رو شد؟ کامنت کنید...!
۱۷.۹k
۰۷ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.