the trust
part 8
اسلاید ۲ یوجین
یوجین: میبینم خوب باهم کنار اومدن
تهیونگ: چیزه اره نه نه خدایا دارم چی میگم
جونگکوک: بعد عمو شروع کرد به حرف زدن بعد از اینکه حرف های عمو تموم شد گفت که ما باید باهم ازدواج کنیم که دیگه او لحظه نتونستم حالت تهوع خودم رو تحمل کنم و بالا اوردم
هجین: جونگکوک خوبی
یوجین: اخه من شمارو اینجوری بزرگ کرده بودم که با شنیدن اسم ازدواج بالا بیارید
جونگکوک: بجای اینکه تموم بشه بیشتر میشد اگه یکم دیگه ادامه میداشت همون جا به رحمت خدا میرفتم
هجین: کوک اینقدر بالا اورده بود که منم سریع رفتم تو سرویس و😐* خدا رحمت کنه این دو تا رو
تهیونگ: سریع بلند شدم کوک و گرفتم بردم تو حموم
چته هق* این بچه هم به مشکل اون دوتا داره دچار میشه
جونگکوک: تورو خدا تو دیگه بالا نیار که دوباره شروع میشه همین جا میمیرم میمونم رو دستت روحم میاد تو خوابت
تهیونگ: ببند اون دهنتو که همه اینا زیر سر توعه
جونگکوک: برو پیش جییون تنهاش نزار حواست به هجین هم هههههق
تهیونگ: چی خوردی تو که تموم نمیشه ای تو روحت
هجین: ای خدا من چشم شد یهو همش تقصیر اون جونگکوکه
*کوک در همون لحظه🤢
جییون: خب.....من برم پیش هجین تا خواستم پاشم
یوجین: بشین دخترم
جییون: چ..شم
تهیونگ: ای لعنت بهت کوک پشت در حموم منتظرش بودم ول با صدا هایی که داشتم میشنیدم انگار حالا حالا ها اینجام 😑
*۳۰ دقیقه بعد
جونگکوک: یه دوش گرفتم لباسم رو عوض کردم رفتم پیش بقیه
یوجین: چه عجب
جونگکوک: معذرت عمو جان
تهیونگ: پیش من نشین تورو خدا
جونگکوک: بی ادب
تهیونگ: هان لابد من بودم که ریدم به همه چی یه خونه
جونگکوک: ببند دهنتو
جییون: اینقدر بحث نکنید بشینید سر جاتون
یوجین: مگه اینکه به حرف تو گوش بدن منو که این همه سال بزرگشون کردم ادم حساب نمیکنن
تهیونگ: نه عمو جان این چه حرقی یه دستم رو گذاشتم رو میز اما با ضرب و این باعث شد چنگال پرت شه خدا خدا میکردم که اونی نشه که بهش فکر میکردم ولی
یوجین: داشتم برای خودم غذا میکشیدم که چنگال محکم خورد تو پیشونیم
هجین: عمو جااااان
جونگکوک: عمو جاان خوبید
جییون: عمو جاان درد دارید
تهیونگ: خدا یا حلالم کن
جونگکوک: پس من میرینم به همه چی اره
تهیونگ: ........
جییون: ببندییییید اون دهناتونو
هجین: من در کنار مدرسه کلاس های کمک اولیه هم میرفتم به همین دلیل دست عمو یو جین رو اروم از روی پیشونیش برداشتم😶
خدا پیشونیش کاملا خونی بود برای شادی روح تهیونگ صلوااااات
عمو ....جون یکم صبر کنید الان میام
کوک بیا بگو از کجا جعبه کمک اولیه پیدا کنم
جونگکوک: همراه هجین رفتم
تهیونگ: عمو ...جان....نم...ی خواستم....باور کنید غلط کردم منو ببخشید اشتباه کردم ناخواسته بود
بچه این فقط فیکه♡
اسلاید ۲ یوجین
یوجین: میبینم خوب باهم کنار اومدن
تهیونگ: چیزه اره نه نه خدایا دارم چی میگم
جونگکوک: بعد عمو شروع کرد به حرف زدن بعد از اینکه حرف های عمو تموم شد گفت که ما باید باهم ازدواج کنیم که دیگه او لحظه نتونستم حالت تهوع خودم رو تحمل کنم و بالا اوردم
هجین: جونگکوک خوبی
یوجین: اخه من شمارو اینجوری بزرگ کرده بودم که با شنیدن اسم ازدواج بالا بیارید
جونگکوک: بجای اینکه تموم بشه بیشتر میشد اگه یکم دیگه ادامه میداشت همون جا به رحمت خدا میرفتم
هجین: کوک اینقدر بالا اورده بود که منم سریع رفتم تو سرویس و😐* خدا رحمت کنه این دو تا رو
تهیونگ: سریع بلند شدم کوک و گرفتم بردم تو حموم
چته هق* این بچه هم به مشکل اون دوتا داره دچار میشه
جونگکوک: تورو خدا تو دیگه بالا نیار که دوباره شروع میشه همین جا میمیرم میمونم رو دستت روحم میاد تو خوابت
تهیونگ: ببند اون دهنتو که همه اینا زیر سر توعه
جونگکوک: برو پیش جییون تنهاش نزار حواست به هجین هم هههههق
تهیونگ: چی خوردی تو که تموم نمیشه ای تو روحت
هجین: ای خدا من چشم شد یهو همش تقصیر اون جونگکوکه
*کوک در همون لحظه🤢
جییون: خب.....من برم پیش هجین تا خواستم پاشم
یوجین: بشین دخترم
جییون: چ..شم
تهیونگ: ای لعنت بهت کوک پشت در حموم منتظرش بودم ول با صدا هایی که داشتم میشنیدم انگار حالا حالا ها اینجام 😑
*۳۰ دقیقه بعد
جونگکوک: یه دوش گرفتم لباسم رو عوض کردم رفتم پیش بقیه
یوجین: چه عجب
جونگکوک: معذرت عمو جان
تهیونگ: پیش من نشین تورو خدا
جونگکوک: بی ادب
تهیونگ: هان لابد من بودم که ریدم به همه چی یه خونه
جونگکوک: ببند دهنتو
جییون: اینقدر بحث نکنید بشینید سر جاتون
یوجین: مگه اینکه به حرف تو گوش بدن منو که این همه سال بزرگشون کردم ادم حساب نمیکنن
تهیونگ: نه عمو جان این چه حرقی یه دستم رو گذاشتم رو میز اما با ضرب و این باعث شد چنگال پرت شه خدا خدا میکردم که اونی نشه که بهش فکر میکردم ولی
یوجین: داشتم برای خودم غذا میکشیدم که چنگال محکم خورد تو پیشونیم
هجین: عمو جااااان
جونگکوک: عمو جاان خوبید
جییون: عمو جاان درد دارید
تهیونگ: خدا یا حلالم کن
جونگکوک: پس من میرینم به همه چی اره
تهیونگ: ........
جییون: ببندییییید اون دهناتونو
هجین: من در کنار مدرسه کلاس های کمک اولیه هم میرفتم به همین دلیل دست عمو یو جین رو اروم از روی پیشونیش برداشتم😶
خدا پیشونیش کاملا خونی بود برای شادی روح تهیونگ صلوااااات
عمو ....جون یکم صبر کنید الان میام
کوک بیا بگو از کجا جعبه کمک اولیه پیدا کنم
جونگکوک: همراه هجین رفتم
تهیونگ: عمو ...جان....نم...ی خواستم....باور کنید غلط کردم منو ببخشید اشتباه کردم ناخواسته بود
بچه این فقط فیکه♡
۶.۴k
۲۶ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.