عشق اشتباه 21
ارایش کردم و رفتم بیرون
وقتی رفتم بیرون دیدم فقط فلیکس و کوک هست
ات : سلام صبح بخیر
فل: سلامم صبح توام بخیر
کوک : صبحت بخیر
ات : بقیه کجان
فل : رفتن بیرون خرید کنن
ات : کایم رفته باهاشون؟
فل : اره
ات : اها باشه
.
.
.
بعد از دو ساعت و چهل دیقه بچه ها بالاخره رسیدن
ات : سلام
کر : سلام
ات : اینهمه وقت کجا بودین
کر : خریده عادیمون که طول نکشید
رفتیم مشروب خریدیم واسه همین دیر کردیم
کا : سلام ات عزیزمم خوبی
ات : اوهوم
کا : حوصلت سر رفت
ات : اره
کا : اشکال نداره
الان دیگه من هستم
ات : بچه ها میخوایم چیکار کنیم؟
کر : امروز کلا باید فیلم ببینیم
البته الان دیر شده باید ناهارم بخوریم
بعدش فیلم ببینیم
ات : باشه
شروع کردیم به درست کردن ناهار
.
.
.
ناهار بعد یک ساعت درست شد و ما تا بخوریم و ظرفارو بشوریم سه ساعت گذشت
تصمیم گرفتیم یه فیلم ترسناک ببینیم
من از بچگی میدیدم و اصلا نمیترسیدم
کای و جونگ کوک پیش من نشستن هانا هم کنار کوک
داشتیم میدیدیم که بعد از نیم ساعت تقریبا فیلم داشت ترسناک میشید که یهو هانا جیغ زد و خودشو انداخت تو بغل کای
ات : چیکار میکنی
ها : ببخشید اخه من ترسیدم حواسم نبود(همچنان در بغل کای)
ات : اگه میترسیدیم باید میوفتادی بغل کوک نه اینکه بیوفتی بغل کای
کوک بغلت نشسته
ها : حالا ببخشید(همچنان در بغل😒)
کا : خوبی
ها : اره مرسی
ات : خب الان که حالت خوب شده چرا هنوز تو بغلشی
ها : عه واااا
ببخشید حواسم نبود
.
.
.
بعد از یک ساعت و نیم فیلم تموم شد و بچه ها چون زود بیدار شده بودن و رفته بودن خرید خسته بودن تصمیم گرفتن یکم چرت بزنن
ولی من خوابم نمیومد واسه همین تصمیم گرفتم برم پیش کوک تا بهم گیتار
یاد بده
چون بهم قول داده بود یادم میده
ات : کوک میشه گیتار یادم بدی
کوک : اتفاقا خوب شد یادم انداختی
ات : میدی؟
کوک : معلومه
و شروع کردیم
.
.
.
چهل دیقه داشتیم تمرین میکردیم اما چون بقیه خواب بودن فقط نت هارو یادم داد و نت خوانی تمرین کردیم
دیگه تقریبا همه بیدار شدن
لطفا حمایت 😗✨
وقتی رفتم بیرون دیدم فقط فلیکس و کوک هست
ات : سلام صبح بخیر
فل: سلامم صبح توام بخیر
کوک : صبحت بخیر
ات : بقیه کجان
فل : رفتن بیرون خرید کنن
ات : کایم رفته باهاشون؟
فل : اره
ات : اها باشه
.
.
.
بعد از دو ساعت و چهل دیقه بچه ها بالاخره رسیدن
ات : سلام
کر : سلام
ات : اینهمه وقت کجا بودین
کر : خریده عادیمون که طول نکشید
رفتیم مشروب خریدیم واسه همین دیر کردیم
کا : سلام ات عزیزمم خوبی
ات : اوهوم
کا : حوصلت سر رفت
ات : اره
کا : اشکال نداره
الان دیگه من هستم
ات : بچه ها میخوایم چیکار کنیم؟
کر : امروز کلا باید فیلم ببینیم
البته الان دیر شده باید ناهارم بخوریم
بعدش فیلم ببینیم
ات : باشه
شروع کردیم به درست کردن ناهار
.
.
.
ناهار بعد یک ساعت درست شد و ما تا بخوریم و ظرفارو بشوریم سه ساعت گذشت
تصمیم گرفتیم یه فیلم ترسناک ببینیم
من از بچگی میدیدم و اصلا نمیترسیدم
کای و جونگ کوک پیش من نشستن هانا هم کنار کوک
داشتیم میدیدیم که بعد از نیم ساعت تقریبا فیلم داشت ترسناک میشید که یهو هانا جیغ زد و خودشو انداخت تو بغل کای
ات : چیکار میکنی
ها : ببخشید اخه من ترسیدم حواسم نبود(همچنان در بغل کای)
ات : اگه میترسیدیم باید میوفتادی بغل کوک نه اینکه بیوفتی بغل کای
کوک بغلت نشسته
ها : حالا ببخشید(همچنان در بغل😒)
کا : خوبی
ها : اره مرسی
ات : خب الان که حالت خوب شده چرا هنوز تو بغلشی
ها : عه واااا
ببخشید حواسم نبود
.
.
.
بعد از یک ساعت و نیم فیلم تموم شد و بچه ها چون زود بیدار شده بودن و رفته بودن خرید خسته بودن تصمیم گرفتن یکم چرت بزنن
ولی من خوابم نمیومد واسه همین تصمیم گرفتم برم پیش کوک تا بهم گیتار
یاد بده
چون بهم قول داده بود یادم میده
ات : کوک میشه گیتار یادم بدی
کوک : اتفاقا خوب شد یادم انداختی
ات : میدی؟
کوک : معلومه
و شروع کردیم
.
.
.
چهل دیقه داشتیم تمرین میکردیم اما چون بقیه خواب بودن فقط نت هارو یادم داد و نت خوانی تمرین کردیم
دیگه تقریبا همه بیدار شدن
لطفا حمایت 😗✨
۶.۳k
۱۶ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.