عشق اول
عشق اول
پارت،۳
خب من رفتم مونه باکسلی یه دوش گرفتم حوله رو دور خودم پیچیدم و نمی دونم کی ولی خوابم برد با صدای مامانم بیدار شدم پاشو بیا شام حاضره منم رفتم پایین و یه سفره ی زیبا با هر نوع غذا بود آخه پدرم امروز حقوقشو گرفته زود منم غذامو خردم و سفره رو جمع کردم رفتم بالا(اتاقم)درسامو خوندم و خودمو برای امتحان آماده کردم بازم صبح شد اما من اینبار خودمو جرئت دادم یک ماتیک با رنگ توت فرنگی به لبام زدم و یک دستبند نقره ی ظریف توی دستم کردم موهامو هم کوتاه کردم (مامانم آرایشگر بوده )خلاصه موی کوتاه خیلی بهم می یومد یه کرم براق کننده هم به پاهام زدم خلاسه آماده شدم برا رفتن به مدرسه به مدرسه رفتم اونجااون دختر گوماچی بود😑 از حرصش رفتم بای پز معنوی کنار کیم ته رفتم اون روز خیلی جذاب بود به هر حال معلم ادبیات امتحان و گذاشت رومون خلاصه من امتحانو دادم معلم هم با سیستم زود همه ی امتحانارو بررسی کرد من هیچ غلتی نداشتم عالی بودم معلم با یه پز سنگینی گفت بازم کیم ات بدون غلط از خوشحالی بال در آوردم گوماچی هم از حرص ناخوناشو می جوید کوکی هم بع من تبریک گفت اما کیم ته به کوکی چشم غره رفت خلاصه امروز ورزش داشتین معلم گفت قراره آخر هفته بریم جنگل خودتونو آماده کنید خلاصه روز موعود فرا رسید من یک نیمتنه ی جذاب و س*سی بایک دامن کوتاه مشکی پوشیدم خب خیلی جذاب بود حالا قرار بود مربی هم چادری تارو انتخاب کنه خب دو کاسه بودن یکی پسر یکی
دختر باید باهم توی یه چادر نی بودن خب اولین نفر من بودم دومیشم کیم ته گوماچی هم داشت از حسودی می مرد گوماچی و کوکی باهم هم چادر بودن خب حالا وقتش بود کع. قرعه کشی کنن که بهترین چادر مال کدوم زوج خواهد بود خب
تاپارت بعدی بای😘
پارت،۳
خب من رفتم مونه باکسلی یه دوش گرفتم حوله رو دور خودم پیچیدم و نمی دونم کی ولی خوابم برد با صدای مامانم بیدار شدم پاشو بیا شام حاضره منم رفتم پایین و یه سفره ی زیبا با هر نوع غذا بود آخه پدرم امروز حقوقشو گرفته زود منم غذامو خردم و سفره رو جمع کردم رفتم بالا(اتاقم)درسامو خوندم و خودمو برای امتحان آماده کردم بازم صبح شد اما من اینبار خودمو جرئت دادم یک ماتیک با رنگ توت فرنگی به لبام زدم و یک دستبند نقره ی ظریف توی دستم کردم موهامو هم کوتاه کردم (مامانم آرایشگر بوده )خلاصه موی کوتاه خیلی بهم می یومد یه کرم براق کننده هم به پاهام زدم خلاسه آماده شدم برا رفتن به مدرسه به مدرسه رفتم اونجااون دختر گوماچی بود😑 از حرصش رفتم بای پز معنوی کنار کیم ته رفتم اون روز خیلی جذاب بود به هر حال معلم ادبیات امتحان و گذاشت رومون خلاصه من امتحانو دادم معلم هم با سیستم زود همه ی امتحانارو بررسی کرد من هیچ غلتی نداشتم عالی بودم معلم با یه پز سنگینی گفت بازم کیم ات بدون غلط از خوشحالی بال در آوردم گوماچی هم از حرص ناخوناشو می جوید کوکی هم بع من تبریک گفت اما کیم ته به کوکی چشم غره رفت خلاصه امروز ورزش داشتین معلم گفت قراره آخر هفته بریم جنگل خودتونو آماده کنید خلاصه روز موعود فرا رسید من یک نیمتنه ی جذاب و س*سی بایک دامن کوتاه مشکی پوشیدم خب خیلی جذاب بود حالا قرار بود مربی هم چادری تارو انتخاب کنه خب دو کاسه بودن یکی پسر یکی
دختر باید باهم توی یه چادر نی بودن خب اولین نفر من بودم دومیشم کیم ته گوماچی هم داشت از حسودی می مرد گوماچی و کوکی باهم هم چادر بودن خب حالا وقتش بود کع. قرعه کشی کنن که بهترین چادر مال کدوم زوج خواهد بود خب
تاپارت بعدی بای😘
۲.۶k
۲۸ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.