پارت ¹⁰
_بگو دیگهههه
+نچ
_تروخدا
+عه نمیشه دیگه
_کاوه من تورو خفه میکنم
بازم اون لبخندو تکرار کرد
_دارم میمیرم دلیل اون خنده چیهههه
+یکم آروم باش بعدا میگم
_خیلی لوسی
یکم گذشت ظرفا رو شستم
_لباساتو بپوش
+هوم؟
_بریم خونه مامان و بابام
+باشه الان میپوشم
(یه استایل دارک آکادمیا میزنه)
_فقط یه سر خونه منم بریم لباس ندارم
شروع کرد به خندیدن
+باشه عسلم
رفتم و حاضر شدم و فلان فلان
جلوی در خونه ایستادم
_ببین الان میتونی پشیمون باشی و بر گردی
(آقا علامت مامانش * و باباش ^ و آبجیش ×)
زنگ درو زد
+الان دیگه نمیشه
_وای تو دیوونه ای
+مرسی
^کیه؟
_منم
در باز شد و آبجیم از دور پرید بغلم
(نزدیک ۱۸ سالشه )
×وای دلم برات تنگ شده بود پلشت
_مرسی خیلی قشنگ باهام حرف میزنی
+سلام
×سلام ، شما؟
_ببین زود برداشت نکن ولی پارتنرم...
×عهههه شوهر خواهرمه که قربون شما النا ام
+خوشبختم
×وای مامان و بابا جرتون میدن
_به نام خدا
رفتیم تو کفشارو در آوردم و مامان اومد بغلم کرد و وقتی کاوه رو دید یهو چپ چپ نگام کرد
_مامان ایشون
*بگی دوست پسرته من میدونم با تو
_هست
+خوشبختم
*من نیستم
کاوه یه لبخند مهربانی زد
_مامان !
*وایسا به بابات بگم
^چیو بگ...این کیه
_دوست پسرم
^بله؟
بابام یهو جوری اومد جلو که انگار میخواد بزنتم
چشمامو بستم
وقتی باز کردم دیدم کاوه جلوم ایستاده
+پدر جان خواهش میکنم آروم باشید با حرف زدن درست میشه نیازی به زد و خورد نیست
^نه خوشم اومد ، خوش اومدی داماد گلم
+میدو... چی دا د ا داماد
^اگر امشب قبول شی میتونی با دخترم ادامه بدی من گل دخترمو دست هرکسی نمیدم
*همین؟ به همین راحتی من اینهمه خاستگار رد کردم چون شما گفتید نه
^دیدی چطور دفاع کرد ازش ؟همین کافیه برام
بریم که من شام میخوام
_ساعت هشت ؟
^اره عزیزم بیا
دست کاوه رو گرفتم و رفتیم تو
سر میز نشستیم و کمی از شروع غذا گذشته بود که مامان شروع کرد
*چند سالته
+سی و یک
*هفت سال زیاده
^ما خودمون ده سال تفاوت سال داریم به نظرم هرچی بزرگ تر آگاهتر
+ممنونم
*خو حالا شغلت چیه
+استاد دانشگاهم
*در آمدت چقدره
+حقوق سابتم روی نه تومنه ولی گاهی پیش میاد که کار اضافه بخوره میره از ده به بالا
*خونه و ماشین؟
+دارم
*بیماری ؟
کاوه سکوت کرد
_چیزی نیست که نگرانش باشید
*پس بیماره
+بله حق با شماس
*چه مریضی ای داری؟
_مامان بسه
+میگرن دارم
*درجه یک؟
+دو
*خیلی خرابه وضع
^عه زن این چه حرفیه ، پسرم اصلا مهم نیست بیماری کشنده ای نیست
_دور از جون معلومه که نیست
+بله درسته
*قبلا دوست دختر اینا داشتی؟
+خیر
*اعتیاد؟
+پاک پاکم
^کم پیدا میشه اینجور مردا
کاوه یه لیوان آب داشت میخورد
*تاحالا رابطه داشتی؟
یهو آبو برگردوند تولیوان و با سرفه میخندید
_مامان!
+نه مشکلی نداره ،نداشتم(خنده)
×نوبت منه
+بفرمایید
×پسری یا مرد؟
+چقدر شباهت دارید با خواهرتون، دقیقا همین سوالو از من پرسیده بود
×آبجی تو بگو
_مرد،یه مرد نود و هشت
×اوهههه تو قبولی از سمت من
+نود و هشت چیه
_نميگم
+من که میفهمم ولی باشه
^پسرم دخترمو دوست داری ؟
یه نگاه به من کرد و لبخند زد
+نه
همه ساکت شدن
+عاشقشم
^خوشبخت بشید
+با دعای شما
^خب برای خاستگاری کی میاید؟
+خیلی دوست دارم زود انجامش بدم ولی دلم میخواد یکم فکر کنه خیلی زود نمیخوام پیش بره و اذیت بشه و اینکه شاید بخواد ادامه تحصیل بده
_من کاملا آماده ام و درس هم میخونم
+باشه قشنگم
*پسر عموتو چکار کنیم ؟
_پسر...(مامان یدونه زد تو پاش)اها پسر عمو نمیدونم
+پسر عموش؟
*خیلی دخترمو دوست داره
+تو دوسش داری
_بدم نمیاد
یک تای ابروشو انداخت بالا
+جدی؟
^جدی؟
×جدی؟
همه باهم
*اره
×من نمیزارم
^منم
+از الان تو تیم خواهر زن و پدر زنم
_مامان اذیتش نکن این مرحله رو من تست کردم
*جدی؟
_بله با محمد
+چند بار بهت بگم با اسم کوچیک صداش نکن؟
_لاجوردی
+آفرین
^الانم قبوله
میز رو جمع کردیم و یکم نشستیم
دیگه ساعت نه اینا بود
_بریم؟
+هر زمان شما بگی
*کجاااا تازه دامادم رو دیدم
کاوه رو دیدم که لبخند غرولندی داشت
+شنیدی مادر زن گلم چی گفت
یدونه زدم پشت گردنش
×نزن شوهر خواهرمو وحشی
_تو خواهر منی یا اینننن
^من تو تیم توعم دخترم
_بسوز
تو نگاه کاوه یه وایسا پدرتو درمیارم خاصی بود
کم کم خداحافظی کردیم
*برای خاستگاری فکر کنید
+چشم
توی ماشین بودیم
+شیزی میخوای نازنینم ؟
_نچ
+بستنی؟
_خونه هست
+هیچی هییچ؟
_یچیزی میخوام که خونه میگم
+باش
دم در خونه کلید انداخت و رفتیم تو
بلا فاصله بعد بستن در پریدم بقلش و پاهامو حلقه کردم
+نچ
_تروخدا
+عه نمیشه دیگه
_کاوه من تورو خفه میکنم
بازم اون لبخندو تکرار کرد
_دارم میمیرم دلیل اون خنده چیهههه
+یکم آروم باش بعدا میگم
_خیلی لوسی
یکم گذشت ظرفا رو شستم
_لباساتو بپوش
+هوم؟
_بریم خونه مامان و بابام
+باشه الان میپوشم
(یه استایل دارک آکادمیا میزنه)
_فقط یه سر خونه منم بریم لباس ندارم
شروع کرد به خندیدن
+باشه عسلم
رفتم و حاضر شدم و فلان فلان
جلوی در خونه ایستادم
_ببین الان میتونی پشیمون باشی و بر گردی
(آقا علامت مامانش * و باباش ^ و آبجیش ×)
زنگ درو زد
+الان دیگه نمیشه
_وای تو دیوونه ای
+مرسی
^کیه؟
_منم
در باز شد و آبجیم از دور پرید بغلم
(نزدیک ۱۸ سالشه )
×وای دلم برات تنگ شده بود پلشت
_مرسی خیلی قشنگ باهام حرف میزنی
+سلام
×سلام ، شما؟
_ببین زود برداشت نکن ولی پارتنرم...
×عهههه شوهر خواهرمه که قربون شما النا ام
+خوشبختم
×وای مامان و بابا جرتون میدن
_به نام خدا
رفتیم تو کفشارو در آوردم و مامان اومد بغلم کرد و وقتی کاوه رو دید یهو چپ چپ نگام کرد
_مامان ایشون
*بگی دوست پسرته من میدونم با تو
_هست
+خوشبختم
*من نیستم
کاوه یه لبخند مهربانی زد
_مامان !
*وایسا به بابات بگم
^چیو بگ...این کیه
_دوست پسرم
^بله؟
بابام یهو جوری اومد جلو که انگار میخواد بزنتم
چشمامو بستم
وقتی باز کردم دیدم کاوه جلوم ایستاده
+پدر جان خواهش میکنم آروم باشید با حرف زدن درست میشه نیازی به زد و خورد نیست
^نه خوشم اومد ، خوش اومدی داماد گلم
+میدو... چی دا د ا داماد
^اگر امشب قبول شی میتونی با دخترم ادامه بدی من گل دخترمو دست هرکسی نمیدم
*همین؟ به همین راحتی من اینهمه خاستگار رد کردم چون شما گفتید نه
^دیدی چطور دفاع کرد ازش ؟همین کافیه برام
بریم که من شام میخوام
_ساعت هشت ؟
^اره عزیزم بیا
دست کاوه رو گرفتم و رفتیم تو
سر میز نشستیم و کمی از شروع غذا گذشته بود که مامان شروع کرد
*چند سالته
+سی و یک
*هفت سال زیاده
^ما خودمون ده سال تفاوت سال داریم به نظرم هرچی بزرگ تر آگاهتر
+ممنونم
*خو حالا شغلت چیه
+استاد دانشگاهم
*در آمدت چقدره
+حقوق سابتم روی نه تومنه ولی گاهی پیش میاد که کار اضافه بخوره میره از ده به بالا
*خونه و ماشین؟
+دارم
*بیماری ؟
کاوه سکوت کرد
_چیزی نیست که نگرانش باشید
*پس بیماره
+بله حق با شماس
*چه مریضی ای داری؟
_مامان بسه
+میگرن دارم
*درجه یک؟
+دو
*خیلی خرابه وضع
^عه زن این چه حرفیه ، پسرم اصلا مهم نیست بیماری کشنده ای نیست
_دور از جون معلومه که نیست
+بله درسته
*قبلا دوست دختر اینا داشتی؟
+خیر
*اعتیاد؟
+پاک پاکم
^کم پیدا میشه اینجور مردا
کاوه یه لیوان آب داشت میخورد
*تاحالا رابطه داشتی؟
یهو آبو برگردوند تولیوان و با سرفه میخندید
_مامان!
+نه مشکلی نداره ،نداشتم(خنده)
×نوبت منه
+بفرمایید
×پسری یا مرد؟
+چقدر شباهت دارید با خواهرتون، دقیقا همین سوالو از من پرسیده بود
×آبجی تو بگو
_مرد،یه مرد نود و هشت
×اوهههه تو قبولی از سمت من
+نود و هشت چیه
_نميگم
+من که میفهمم ولی باشه
^پسرم دخترمو دوست داری ؟
یه نگاه به من کرد و لبخند زد
+نه
همه ساکت شدن
+عاشقشم
^خوشبخت بشید
+با دعای شما
^خب برای خاستگاری کی میاید؟
+خیلی دوست دارم زود انجامش بدم ولی دلم میخواد یکم فکر کنه خیلی زود نمیخوام پیش بره و اذیت بشه و اینکه شاید بخواد ادامه تحصیل بده
_من کاملا آماده ام و درس هم میخونم
+باشه قشنگم
*پسر عموتو چکار کنیم ؟
_پسر...(مامان یدونه زد تو پاش)اها پسر عمو نمیدونم
+پسر عموش؟
*خیلی دخترمو دوست داره
+تو دوسش داری
_بدم نمیاد
یک تای ابروشو انداخت بالا
+جدی؟
^جدی؟
×جدی؟
همه باهم
*اره
×من نمیزارم
^منم
+از الان تو تیم خواهر زن و پدر زنم
_مامان اذیتش نکن این مرحله رو من تست کردم
*جدی؟
_بله با محمد
+چند بار بهت بگم با اسم کوچیک صداش نکن؟
_لاجوردی
+آفرین
^الانم قبوله
میز رو جمع کردیم و یکم نشستیم
دیگه ساعت نه اینا بود
_بریم؟
+هر زمان شما بگی
*کجاااا تازه دامادم رو دیدم
کاوه رو دیدم که لبخند غرولندی داشت
+شنیدی مادر زن گلم چی گفت
یدونه زدم پشت گردنش
×نزن شوهر خواهرمو وحشی
_تو خواهر منی یا اینننن
^من تو تیم توعم دخترم
_بسوز
تو نگاه کاوه یه وایسا پدرتو درمیارم خاصی بود
کم کم خداحافظی کردیم
*برای خاستگاری فکر کنید
+چشم
توی ماشین بودیم
+شیزی میخوای نازنینم ؟
_نچ
+بستنی؟
_خونه هست
+هیچی هییچ؟
_یچیزی میخوام که خونه میگم
+باش
دم در خونه کلید انداخت و رفتیم تو
بلا فاصله بعد بستن در پریدم بقلش و پاهامو حلقه کردم
۹۴۱
۲۲ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.