سناریو کوتاه 🤍🍾
پسر آماده میشه و شروع به تمرین می کنه...: امروز دیگه بهش میگم چه حسی بهش دارم...هومممممم...
خواستم بهت اعتراف کنم که من بهت علاقه ای ندارم...بلکه من دیوانه وار و خالصانه عاشق تو هستم!...نمی تونم به حسم نسبت به تو علاقه بگم..این کلمه واقعا ساده اس!...
می دونی...حتی برای من مهم نیست چه حسی بهم داری یا درموردم چی فکر می کنی... دوست داشتنت من رو مست می کنه..و ز غوغای جهان فارغ!...
هرکاری که می کنم که ازش لذت می برم...هر جایی میرم که بهم خوش میگذره...به این فکر می کنم که با انجام اون کارا و رفتن به اونجاها...با تو خاطره بسازم...
حتی اگه دست های ما هم رو رها کنن...حتی اگه کیلومترها دورتر از هم باشیم...مغز من از تصور تو دست بردارنیست...چون تمام افکار و احساسات من تحت تسخیر توئه!...
در آخر...خواستم بگم...حتی اگه تو رو فراموش کنم...همیشه یک تیکه بزرگ و جدا شده از قلبم رو حس می کنم!...»
پسر با لبخندی به سمت در خونه دختر می دوئه...دستش رو سمت زنگ در می بره و بدون اینکه زنگ بزنه در باز میشه و دختر خارج میشه...
پسر:واهاییی..
پسر عقب میره..صورتش سرخ میشه...
دختر:چی شده جونگکوک شی؟!...
پسر خجالت زده در حالی که صورتش سرخ شده بود و اشکاش سرازیر می شدن از خونه دختر فاصله می گرفت...
با خودش میگه:فردا براش نامه می نویسممم!...
#m.yoonji
#shortscenarios_by_myj
خواستم بهت اعتراف کنم که من بهت علاقه ای ندارم...بلکه من دیوانه وار و خالصانه عاشق تو هستم!...نمی تونم به حسم نسبت به تو علاقه بگم..این کلمه واقعا ساده اس!...
می دونی...حتی برای من مهم نیست چه حسی بهم داری یا درموردم چی فکر می کنی... دوست داشتنت من رو مست می کنه..و ز غوغای جهان فارغ!...
هرکاری که می کنم که ازش لذت می برم...هر جایی میرم که بهم خوش میگذره...به این فکر می کنم که با انجام اون کارا و رفتن به اونجاها...با تو خاطره بسازم...
حتی اگه دست های ما هم رو رها کنن...حتی اگه کیلومترها دورتر از هم باشیم...مغز من از تصور تو دست بردارنیست...چون تمام افکار و احساسات من تحت تسخیر توئه!...
در آخر...خواستم بگم...حتی اگه تو رو فراموش کنم...همیشه یک تیکه بزرگ و جدا شده از قلبم رو حس می کنم!...»
پسر با لبخندی به سمت در خونه دختر می دوئه...دستش رو سمت زنگ در می بره و بدون اینکه زنگ بزنه در باز میشه و دختر خارج میشه...
پسر:واهاییی..
پسر عقب میره..صورتش سرخ میشه...
دختر:چی شده جونگکوک شی؟!...
پسر خجالت زده در حالی که صورتش سرخ شده بود و اشکاش سرازیر می شدن از خونه دختر فاصله می گرفت...
با خودش میگه:فردا براش نامه می نویسممم!...
#m.yoonji
#shortscenarios_by_myj
۱۵.۷k
۲۴ مهر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.