ادامه رمان...
ادامه رمان...
(فروغ)
با نور خورشید که به پنجره اثابت میکرد بیدار شدم
لباسامو مرتب کردم و
از اتاقم رفتم بیرون
ساناز داشت صبحونه میخورد
ساناز:سلام....صبح بخیر
من:سلام...صبح تو هم بخیر
ساناز:فروغ اماده شو میخوایم بریم تمرین
من:ساناز من دیگه نمیام...فردا هم برمیگردم شیراز
ساناز:تو گه نخور
من:توبخور
ساناز:من تورو نمیخورم
من:ایییش
ساناز:تو که رفتی شاهین جون هم سریع رفت اون خره...چی بود...شلوار....واشان چی??
من:اشوان
ساناز:اره همون...اونم گفت 300شنا برید بعدم گمشین برید
من:عههههههههههه امیدوارم برنده شین اما من دیگه نمیام
ساناز لقمشو پرت کرد تو بشقابو گفت:أههه لووووس نشو دیگه
فروغ:لوس نیستم...فقط نمیام پیش یه خرررر
اجازه حرف زدن بهش ندادم و رفتم تویی اتاقم و هندزفریمو در اوردم به اهنگ مورد علاقم (تهران مازراتی از زدبازی) گوش دادم تا اینکه خوابم برد
(ساناز)
هرکاری کردم که فروغ خانم بیاد نیومد
اماده شدم و رفتم سالن
من:سلام
عسل:سلام
من:چه خبر
عسل:هیچچچچ.....فروغ کوشس پ
من:لج کرده...میگه نمیاد....میگه فردا برمیگردم شیراز
ادامه دارد
(فروغ)
با نور خورشید که به پنجره اثابت میکرد بیدار شدم
لباسامو مرتب کردم و
از اتاقم رفتم بیرون
ساناز داشت صبحونه میخورد
ساناز:سلام....صبح بخیر
من:سلام...صبح تو هم بخیر
ساناز:فروغ اماده شو میخوایم بریم تمرین
من:ساناز من دیگه نمیام...فردا هم برمیگردم شیراز
ساناز:تو گه نخور
من:توبخور
ساناز:من تورو نمیخورم
من:ایییش
ساناز:تو که رفتی شاهین جون هم سریع رفت اون خره...چی بود...شلوار....واشان چی??
من:اشوان
ساناز:اره همون...اونم گفت 300شنا برید بعدم گمشین برید
من:عههههههههههه امیدوارم برنده شین اما من دیگه نمیام
ساناز لقمشو پرت کرد تو بشقابو گفت:أههه لووووس نشو دیگه
فروغ:لوس نیستم...فقط نمیام پیش یه خرررر
اجازه حرف زدن بهش ندادم و رفتم تویی اتاقم و هندزفریمو در اوردم به اهنگ مورد علاقم (تهران مازراتی از زدبازی) گوش دادم تا اینکه خوابم برد
(ساناز)
هرکاری کردم که فروغ خانم بیاد نیومد
اماده شدم و رفتم سالن
من:سلام
عسل:سلام
من:چه خبر
عسل:هیچچچچ.....فروغ کوشس پ
من:لج کرده...میگه نمیاد....میگه فردا برمیگردم شیراز
ادامه دارد
۵.۰k
۲۳ اسفند ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.