دلش میخواست حرف بزند..اما از چه میگفت؟
دلش میخواست حرف بزند..اما از چه میگفت؟
از کدام درد؟
دنبال کلمات میگشت اما به کلمه ایی نمیرسید..
همه را انگار آزار میداد همه بعد از گذشت یک مدت از او زده میشدند..!
چه باید میکرد؟!
با خود گفت شاید باید بروم..برای همیشه..!
("نوشته خودم")
نویسنده ایی دیوانه..مردم که اینطور میگویند.
( ر.کاف )
از کدام درد؟
دنبال کلمات میگشت اما به کلمه ایی نمیرسید..
همه را انگار آزار میداد همه بعد از گذشت یک مدت از او زده میشدند..!
چه باید میکرد؟!
با خود گفت شاید باید بروم..برای همیشه..!
("نوشته خودم")
نویسنده ایی دیوانه..مردم که اینطور میگویند.
( ر.کاف )
۱۴.۶k
۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۱