انتقام/پارت¹¹
انتقام]
پارت 11]
از زبان کیوکو]
^هوی کیوکو!کیوکو پاشو!
-هن؟هون؟هان؟
دستشو گذاشت روی کمرش و گفت:پاشو!خیلی خوابیدی!
پتو رو دوباره کشیدم رو سرم و گفتم:نمیخوام!بزار بخوابم!موری سان خودش گفت باید استراحت کنم!
اهی کشید و گفت:شام امادستا
پتو رو پرت کردم اونور و با هیجان گفتم:غذااااااااااا
از پله ها اومدم پایین و نشستم پشت میز.با دهن پر از غذا گفتم:ایفاساکیماس(ایتاداکیماس)
+اروم تر بخور حیوون
غذا رو تا ته خوردم.خیلی گشنم بود!
^او راستی کیوکو
سرمو چرخوندم سمتش:من و دوقلو ها اومدیم مافیا
-ریلی؟خب این یعنی...
^نه.من نمیزارم
-ولی من میرم
^خطرناکه!
(و دازای از همه جا بی خبر نشسته است و به در نگاه میکند)
چرا انقدر دخالت میکرد؟خوب اسیب میدیدم به اون چه!چرا باید من براش مهم باشم؟
-چرا انقدر برات مهمه؟
^چون...چون من از بچگی باهات بودم....
-هیچ ربطی نداره!تو همیشه تو کارای من دخالت میکنی.میگی این کارو کن این کارو نکن.نمیفهمم.اصلا درکت نمیکنم
^(با داد)چون دست دارم عوضی!
-(با داد)ولی من تورو دوس ندارم
انگار یهو اتیشش خوابید.با لحنی پر از درد گفت:باید زودتر ازت میپرسیدم.سایونارا
(نکته:توی زبون ژاپنی «جانه» یعنی بعدا میبینمت ولی «سایونارا» یعنی برای مدت طولانی یا برای هیچ وقت دیگه نمیبینمت)
-تو...رو
ولی دیگه اون رفته بود.
+یکم...یکم زیاده روی کردی...
ساکت بودم.انگار اصلا توان حرف زدن نداشتم.پیش خودم میگفتم:گند زدی.بد هم گند زدی
پایان پارت]
پارت بعد:2 کامنت و 4 تا لایک
پارت 11]
از زبان کیوکو]
^هوی کیوکو!کیوکو پاشو!
-هن؟هون؟هان؟
دستشو گذاشت روی کمرش و گفت:پاشو!خیلی خوابیدی!
پتو رو دوباره کشیدم رو سرم و گفتم:نمیخوام!بزار بخوابم!موری سان خودش گفت باید استراحت کنم!
اهی کشید و گفت:شام امادستا
پتو رو پرت کردم اونور و با هیجان گفتم:غذااااااااااا
از پله ها اومدم پایین و نشستم پشت میز.با دهن پر از غذا گفتم:ایفاساکیماس(ایتاداکیماس)
+اروم تر بخور حیوون
غذا رو تا ته خوردم.خیلی گشنم بود!
^او راستی کیوکو
سرمو چرخوندم سمتش:من و دوقلو ها اومدیم مافیا
-ریلی؟خب این یعنی...
^نه.من نمیزارم
-ولی من میرم
^خطرناکه!
(و دازای از همه جا بی خبر نشسته است و به در نگاه میکند)
چرا انقدر دخالت میکرد؟خوب اسیب میدیدم به اون چه!چرا باید من براش مهم باشم؟
-چرا انقدر برات مهمه؟
^چون...چون من از بچگی باهات بودم....
-هیچ ربطی نداره!تو همیشه تو کارای من دخالت میکنی.میگی این کارو کن این کارو نکن.نمیفهمم.اصلا درکت نمیکنم
^(با داد)چون دست دارم عوضی!
-(با داد)ولی من تورو دوس ندارم
انگار یهو اتیشش خوابید.با لحنی پر از درد گفت:باید زودتر ازت میپرسیدم.سایونارا
(نکته:توی زبون ژاپنی «جانه» یعنی بعدا میبینمت ولی «سایونارا» یعنی برای مدت طولانی یا برای هیچ وقت دیگه نمیبینمت)
-تو...رو
ولی دیگه اون رفته بود.
+یکم...یکم زیاده روی کردی...
ساکت بودم.انگار اصلا توان حرف زدن نداشتم.پیش خودم میگفتم:گند زدی.بد هم گند زدی
پایان پارت]
پارت بعد:2 کامنت و 4 تا لایک
۲.۶k
۰۶ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.