Brown sugar : شکر قهوه ای
Brown sugar : شکر قهوه ای
Part48
میکائل:جان میکائل؟
شیرین:دوست دارم(باصدای بی جون)
دوست دارم ک شیرین گفت قلبم یهو ریخت انگار تو قلبم عروسی بود و این یعنی نمزاشتم شیرین یک تار موش ازش کم بشه من عاشق شیرین شده بودم شیرین هم همنطور پس باید از عشقمون محافظت میکردم
(بیمارستان ۲۰۲۴)
(سمیه)
میکائل دست هاشو تکون میداد ولی شیرین نه دو سه بار شیرین تو خواب تشنج کرده بود ولی به خیر گذشته بود حداقل الان ۲ماه ک تو کما هستند دخترش ک اسمشو گذاشتیم مارال دیگ ۲ماه شده بود اون طلفک هم نه مامانشو دیده بود نه باباش
تو بیمارستان نشسته بودم ک کریم امدش با کیوان و نوه اش
سمیه:سلام اقاجون
کریم:سلام عروس خبی؟
سمیه:خوبم
کیوان:سلام زنعمو
سمیه:سلام(سردی)
کریم:هنوز بیهوش نیومدن؟
سمیه:نه فقط میکائل دست هاشو تکون داده که دکتر گفته طبیعی چیزی خاصی نیست
کریم:شیرین چجوری حالش؟
سمیه:شیرینم بیهوش نیومد فقط دیشب تشنج کرد ک دکتر گفته ک اگر زیاد تشنج کنه ممکنه سکته کنه
کریم:اخه کدوم بی پدر مادری به اینا ماشین زد
سمیه:نمدونم اینجور ک فهمیدیم از دستی بوده این تصادف یکی باهاشون دشمن داشته
کریم:هرچی فهمیدین به من خبر بدین پول هم خواستین فقط لب تر کنید
سمیه:پول ک میکائل داره سعید بنده خداهم داره میده
کیوان:ببخشید وسط حرفتون میپرم این سعید کجاست کارش دارم
سمیه:رفته برام غذا بگیره اینا امد
سعید امدش ک کیوان رفت پیشش
(سعید)
رفته بودم برای مامان شیرین غذا بگیرم ک دیدم اقاجون و کیوان امدن ک کیوان امد سمتم
سعید:سلام برادر زن چطوری؟
کیوان:کجایی تو پسر زنتو ول کردی امدی اینجا
سعید:اتفاقی افتاده؟ملیحه حالش خوبه؟
کیوان:چیزی نشده بابا زنت الان بارداره اینقدر به فکر شیرین میکائل یکم به فکر خواهر ماهم باش
سعید:خب خودت ک میدونی زنعموت که کسی نداره باید یک مرد باشه اینجا
کیوان:خب من پیشش میمونم تو دوشب برو پیش زنت ای بابا
سعید:الان تو که زنت بیشتر ترو نیاز داره الان چجوری بچتو اوردی اینجا
کیوان:تو کاری نداشته باش
رفتم پیش اقاجون
سعید:سلام اقاجون خوبین
کریم:سلام اقا سعید کجایی تو نوه منو ول کردی؟
سعید:بخدا من همش بیمارستانم نمتونم سمیه خانوم رو تنها بزارم که
کریم:اره درسته خدا خیرت بده حالا تو با کیوان برو خونه پیش ملیحه خودت ک میدونی اون طفلکم ک نوک زبونش سعید سعید شبا با عکس تو میخوابه برو من اینجا هستم
سعید:اخه من قربونش برم چشم
Part48
میکائل:جان میکائل؟
شیرین:دوست دارم(باصدای بی جون)
دوست دارم ک شیرین گفت قلبم یهو ریخت انگار تو قلبم عروسی بود و این یعنی نمزاشتم شیرین یک تار موش ازش کم بشه من عاشق شیرین شده بودم شیرین هم همنطور پس باید از عشقمون محافظت میکردم
(بیمارستان ۲۰۲۴)
(سمیه)
میکائل دست هاشو تکون میداد ولی شیرین نه دو سه بار شیرین تو خواب تشنج کرده بود ولی به خیر گذشته بود حداقل الان ۲ماه ک تو کما هستند دخترش ک اسمشو گذاشتیم مارال دیگ ۲ماه شده بود اون طلفک هم نه مامانشو دیده بود نه باباش
تو بیمارستان نشسته بودم ک کریم امدش با کیوان و نوه اش
سمیه:سلام اقاجون
کریم:سلام عروس خبی؟
سمیه:خوبم
کیوان:سلام زنعمو
سمیه:سلام(سردی)
کریم:هنوز بیهوش نیومدن؟
سمیه:نه فقط میکائل دست هاشو تکون داده که دکتر گفته طبیعی چیزی خاصی نیست
کریم:شیرین چجوری حالش؟
سمیه:شیرینم بیهوش نیومد فقط دیشب تشنج کرد ک دکتر گفته ک اگر زیاد تشنج کنه ممکنه سکته کنه
کریم:اخه کدوم بی پدر مادری به اینا ماشین زد
سمیه:نمدونم اینجور ک فهمیدیم از دستی بوده این تصادف یکی باهاشون دشمن داشته
کریم:هرچی فهمیدین به من خبر بدین پول هم خواستین فقط لب تر کنید
سمیه:پول ک میکائل داره سعید بنده خداهم داره میده
کیوان:ببخشید وسط حرفتون میپرم این سعید کجاست کارش دارم
سمیه:رفته برام غذا بگیره اینا امد
سعید امدش ک کیوان رفت پیشش
(سعید)
رفته بودم برای مامان شیرین غذا بگیرم ک دیدم اقاجون و کیوان امدن ک کیوان امد سمتم
سعید:سلام برادر زن چطوری؟
کیوان:کجایی تو پسر زنتو ول کردی امدی اینجا
سعید:اتفاقی افتاده؟ملیحه حالش خوبه؟
کیوان:چیزی نشده بابا زنت الان بارداره اینقدر به فکر شیرین میکائل یکم به فکر خواهر ماهم باش
سعید:خب خودت ک میدونی زنعموت که کسی نداره باید یک مرد باشه اینجا
کیوان:خب من پیشش میمونم تو دوشب برو پیش زنت ای بابا
سعید:الان تو که زنت بیشتر ترو نیاز داره الان چجوری بچتو اوردی اینجا
کیوان:تو کاری نداشته باش
رفتم پیش اقاجون
سعید:سلام اقاجون خوبین
کریم:سلام اقا سعید کجایی تو نوه منو ول کردی؟
سعید:بخدا من همش بیمارستانم نمتونم سمیه خانوم رو تنها بزارم که
کریم:اره درسته خدا خیرت بده حالا تو با کیوان برو خونه پیش ملیحه خودت ک میدونی اون طفلکم ک نوک زبونش سعید سعید شبا با عکس تو میخوابه برو من اینجا هستم
سعید:اخه من قربونش برم چشم
۷.۰k
۲۲ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.