《زندگی جدید با تو》p22
_:کیه؟
:خو...خودتون ببینید بهتره
یعنی کی بود که از گفتن اسمشم انقدر میترسید
رفتم و وارد سالن اصلی شدم روی مبل هایی که مخصوص مهمان بودن 3 تا زن با پدرم نشسته بودن
همینجور که نزدیکشون میشدم قیافشون برام آشناتر میشد
(خب خب علامت ها که خودتون میفهمید مال چه شخص هایی هستن € £ ¥)
که آخرسر یکیشون از سرجاش بلند شد و اومد سمت من چی؟....درست میبینم....مادرم؟
€:وای پسرم خیلی وقته ندیدمت چقدر بزرگ شدی چقدر.....
_:تو اینجا چیکار میکنی؟
€:این چه طرز حرف زدن با مادرته
_:هه(پوزخند)مادر؟....حیف نیست یه همچین کلمه ای رو به خودت نسبت میدی؟
€:اوففف اینارو ولش کن اومدم ازت برای خالت کمک بگیرم
£:سلام
_:کی گفته من قراره خودتو قبول کنم که به خواهرت کمک کنم
£:ببین میدونم تو با مادرت میونه خوبی نداری ولی یه چند وقتی باید منو دخترمو تحمل کنی چاره دیگهای هم نداری
_: اونوقت کی گفته من بجز تحمل کردن شما چاره دیگه ای ندارم؟
&:پسرم ببین سهام دار یکی از شرکت های من خاله تو هست....اگر بخواد....
(میپره وسط حرفش)
£: اگر بخوام سهام خودمو بگیرم هم باباتو میفرستن آبخنک بخوره هم دیگه هیچ کدوم از مافیا ها باهاش معامله نمیکنن و از اونجایی که از شوهرم جدا شدم تا یه عمارت بزرگ پیداکنم اینجا میمونم
_: چرتو پرت نگین
چیزی نمیگم💔
:خو...خودتون ببینید بهتره
یعنی کی بود که از گفتن اسمشم انقدر میترسید
رفتم و وارد سالن اصلی شدم روی مبل هایی که مخصوص مهمان بودن 3 تا زن با پدرم نشسته بودن
همینجور که نزدیکشون میشدم قیافشون برام آشناتر میشد
(خب خب علامت ها که خودتون میفهمید مال چه شخص هایی هستن € £ ¥)
که آخرسر یکیشون از سرجاش بلند شد و اومد سمت من چی؟....درست میبینم....مادرم؟
€:وای پسرم خیلی وقته ندیدمت چقدر بزرگ شدی چقدر.....
_:تو اینجا چیکار میکنی؟
€:این چه طرز حرف زدن با مادرته
_:هه(پوزخند)مادر؟....حیف نیست یه همچین کلمه ای رو به خودت نسبت میدی؟
€:اوففف اینارو ولش کن اومدم ازت برای خالت کمک بگیرم
£:سلام
_:کی گفته من قراره خودتو قبول کنم که به خواهرت کمک کنم
£:ببین میدونم تو با مادرت میونه خوبی نداری ولی یه چند وقتی باید منو دخترمو تحمل کنی چاره دیگهای هم نداری
_: اونوقت کی گفته من بجز تحمل کردن شما چاره دیگه ای ندارم؟
&:پسرم ببین سهام دار یکی از شرکت های من خاله تو هست....اگر بخواد....
(میپره وسط حرفش)
£: اگر بخوام سهام خودمو بگیرم هم باباتو میفرستن آبخنک بخوره هم دیگه هیچ کدوم از مافیا ها باهاش معامله نمیکنن و از اونجایی که از شوهرم جدا شدم تا یه عمارت بزرگ پیداکنم اینجا میمونم
_: چرتو پرت نگین
چیزی نمیگم💔
۳.۲k
۲۲ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.