فیک تهیونگ
𝒯𝒽𝑒 𝓉𝒶𝓉𝓉𝑜 𝑜𝒻 𝒶 𝓅𝓈𝓎𝒸𝒽𝑜²
'کیم جونگسو'، یه آدم خیلی عوضی!
وقتی که بچه بودم پدر و مادرم خیلی باهاش رفت و آمد داشتن؛ ولی اون مرتیکه دلیل اصلی مرگ مادر و پدرم بود! اونا خیلی بهش اعتماد داشتن، ولی اون مرتیکه انقد آشغال بود که رفیق و شرکای خودشو کشت و منو خواهرم رو یتیم کرد.
و برادرزادش،'کیم تهیونگ'. اونم خیلی وقت بود که یتیم شده بود و عموش همهکارش بود.
یه مدت من و اون دوست صمیمی شده بودیم. ولی بعد از مامان و بابا من حتی نمیخواستم ریخت نحس اون رو هم ببینم. اونم یکیه لنگه عموش!
همه عالم و آدم از این دوتا میترسن.
اونا خیلی خیانتکارن! جوری از پشت به هم خجنر میزنن که جاش از بین نره.
وقتی بعضی از باندا خبر دار شدن که من دارم با باند کیم جونگسو معامله میکنم از تعجب چشاشون داشت درمیومد.
با اینکه خیلی تجربه ندارم و سن کمی دارم این چیزا واقعادشجاعت و جسارت میخواد که انجامش بدی.
بعضی از همکارای مامان و بابا هم بهم گفتن اونا خیلی عوضین و....
ولی حرف توی گوشم نمیره! باید انتقام خانوادمو بگیرم!
• • •
همون طور که توی ماشین نشسته بودم به این فکر میکردم که قراره دوباره با ریخت نحس کیم تهیونگ مواجه بشم?
اون موقع اون فقط برام یه دوست ساده نبود. خیلی بچه و ساده بودم.
واقعا عاشقش بودم و اون هم این طور به نظر میومد. ولی فقط بهخاطر سمنمون بودم.
اون روزی که بالای سر جنازه مامان و بابا اشک میریختم آخرین روزی بود که دیدمش.....
دستشو جلو برد.
تهیونگ: ا/ت، خواهش میکنم آروم باش!
بهسمتش اومد تا آروم بعلش کنه و اشکاشو از روی چشماش پاک کنه.
ولی اون همون طور که بلند بلند اشک میریخت و جیغ میزد دستاشو پس زد.
ا/ت: ولم کنین! چرا دست از سرم برنمیداری تهیونگ!! من همه کسامو از دست دادم! ولم کن برو گم شو نمیخوام ریخت نحستو ببینم! مطمئنم همش تقصیر عموی کثافت توعه!!!! نمیخوام دیگه ببینمت. حالم ازت بههم میخوره تهیونگ! حالم ازت بهم میخوره!
گریههاش بیشتر شد و تعادلش رو از دست داد. محکم روی زمین افتاد و دستاشو روی گوشاش گذاشت و بلند بلند گریه کرد وجیغ زد.
رشته افکارم با صدای نحس سوجون پاره شد. که داشت مثل بچههای ³ ساله از پشت پنجره ماشین بال بال میزد.🤠
÷: وای وای اومدن.
+: مرض چرا مث بچههای ² ساله رفتار میکنی!!؟؟
صداشو صاف کرد که مثلاااا سیس گنگ گرفت.
درو برام باز کردن و پیاده شدم. برگشتم بهسمت بقیه.
آروم در باز شد و کیم تهیونگ کسی بود که از ماشین پیاده میشد!
خیلی تغییر کرده بود. خیلی مرد شده بود.
با پوزخند جذابش سمتم اومد.
_: بهبه! فک نمیکردم که خودت بیای!
+: اووو نه آقای کیم! من مث عموی جنابعالی ترسو نیستم!
²⁰ لایک بخوره یه پارت دیگه از این میزارم بعد از کوک میزارم💜
'کیم جونگسو'، یه آدم خیلی عوضی!
وقتی که بچه بودم پدر و مادرم خیلی باهاش رفت و آمد داشتن؛ ولی اون مرتیکه دلیل اصلی مرگ مادر و پدرم بود! اونا خیلی بهش اعتماد داشتن، ولی اون مرتیکه انقد آشغال بود که رفیق و شرکای خودشو کشت و منو خواهرم رو یتیم کرد.
و برادرزادش،'کیم تهیونگ'. اونم خیلی وقت بود که یتیم شده بود و عموش همهکارش بود.
یه مدت من و اون دوست صمیمی شده بودیم. ولی بعد از مامان و بابا من حتی نمیخواستم ریخت نحس اون رو هم ببینم. اونم یکیه لنگه عموش!
همه عالم و آدم از این دوتا میترسن.
اونا خیلی خیانتکارن! جوری از پشت به هم خجنر میزنن که جاش از بین نره.
وقتی بعضی از باندا خبر دار شدن که من دارم با باند کیم جونگسو معامله میکنم از تعجب چشاشون داشت درمیومد.
با اینکه خیلی تجربه ندارم و سن کمی دارم این چیزا واقعادشجاعت و جسارت میخواد که انجامش بدی.
بعضی از همکارای مامان و بابا هم بهم گفتن اونا خیلی عوضین و....
ولی حرف توی گوشم نمیره! باید انتقام خانوادمو بگیرم!
• • •
همون طور که توی ماشین نشسته بودم به این فکر میکردم که قراره دوباره با ریخت نحس کیم تهیونگ مواجه بشم?
اون موقع اون فقط برام یه دوست ساده نبود. خیلی بچه و ساده بودم.
واقعا عاشقش بودم و اون هم این طور به نظر میومد. ولی فقط بهخاطر سمنمون بودم.
اون روزی که بالای سر جنازه مامان و بابا اشک میریختم آخرین روزی بود که دیدمش.....
دستشو جلو برد.
تهیونگ: ا/ت، خواهش میکنم آروم باش!
بهسمتش اومد تا آروم بعلش کنه و اشکاشو از روی چشماش پاک کنه.
ولی اون همون طور که بلند بلند اشک میریخت و جیغ میزد دستاشو پس زد.
ا/ت: ولم کنین! چرا دست از سرم برنمیداری تهیونگ!! من همه کسامو از دست دادم! ولم کن برو گم شو نمیخوام ریخت نحستو ببینم! مطمئنم همش تقصیر عموی کثافت توعه!!!! نمیخوام دیگه ببینمت. حالم ازت بههم میخوره تهیونگ! حالم ازت بهم میخوره!
گریههاش بیشتر شد و تعادلش رو از دست داد. محکم روی زمین افتاد و دستاشو روی گوشاش گذاشت و بلند بلند گریه کرد وجیغ زد.
رشته افکارم با صدای نحس سوجون پاره شد. که داشت مثل بچههای ³ ساله از پشت پنجره ماشین بال بال میزد.🤠
÷: وای وای اومدن.
+: مرض چرا مث بچههای ² ساله رفتار میکنی!!؟؟
صداشو صاف کرد که مثلاااا سیس گنگ گرفت.
درو برام باز کردن و پیاده شدم. برگشتم بهسمت بقیه.
آروم در باز شد و کیم تهیونگ کسی بود که از ماشین پیاده میشد!
خیلی تغییر کرده بود. خیلی مرد شده بود.
با پوزخند جذابش سمتم اومد.
_: بهبه! فک نمیکردم که خودت بیای!
+: اووو نه آقای کیم! من مث عموی جنابعالی ترسو نیستم!
²⁰ لایک بخوره یه پارت دیگه از این میزارم بعد از کوک میزارم💜
۹.۴k
۲۹ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.