فیک:black fate
فیک:black fate
پارت48
=همه روی میز شام بودن گوشیه انیش و تحویلش دادن...چون اون.شب با خودش نبود حالا...
مینا:.حالت خوبه...دخترم اذیتت نکرد...چیکارت کردن...
انیش: مامان نگران نباش من خوبم..اتفاقا...بهم دست نزد...
مینا:...خیلی دلتنگت بودم...
ای ان:..مامان...همیشه بخاطرت گریه میکرد
=دختر در حالی که بغض کرده بودن دستای مادرشو گرفت
انیش: مامان...عزیزم حالا کنارتم....من همیشه بهت فک میکردم شبا با خیال این میخوابیدم که بغلتم و خوابیدم...ولی وقتی چشمو باز,میکردم تو نبودی این دوماه خیلی سخت گذشت درسته من عاشق اون.شدم و خیلی باهام خوب بود ولی دلیل بر این.نبود که بهتون فک نکنم...فقط,لحظه شماری میکردم که شمارو ببینم...
سوهو:..نه..عزیزم...الان همه چیز خوبه نگران نباش...خوشحالم یکی رو دوس داری...
=تمام مدت...تنها دو نفر روی میز به غذا هاشون دست نزده بودن...
و بعض کرد بودن...ایا واقعا عاشق شدن جرم بود؟ این رقابت بود
باید از عشقشون دست میکشیدن؟ شاید فقط,پسر بزرگتر دست میکشید!
لینو:..ممنونم...من دیگه سیر شوم..
مینا: لینو تو که دست به غذا نزدی...
لینو:...نه زیاد خوردم...
یونجون:..منم میرم پیش سوبین کار دارم...ممنونم...ازتون...خدانگهدار
=لینو رفت توی اتاقش و یونجون از خونه خارج شد..
لیدون:...سوهو به نظرت ته یانگ راضی میشه...
سوهو: این و نمیدونم ولی تا ته یانگ نیاد توی این خونه و از انیش برای فلیکس خواستگاری کنه من راضی نمیشم...
یوری:...این و قبول دارم...
اونهی: نباید غرور مونو بشکنیم...
(۱۲ شب)
felix:
هیون: به چه عقلی میخوای بهشون بگیی
فلیکس:هیون من عاشقشم من باهاش تو رابطه بودم نمیتونم بخاطر خانواده ام دست ازش,بردارم...
هیون: نمیگم بر دار میدونم دوسش داری ولی یکم فک کن
تو دو ماهه میگی انتقام.میگیری حالا میخوای بگی ازدواج میکنید
فلیکس: چیکار کنم...
هیون: واقعا نمیدونم ولی باید قانعشون کنی باید اون دشمنی رو تموم کنی بعد بگی ازش خوشت میاد
فلیکس: بابام دست از دشمنی بر نمیداره
هیون: پس...برو ببرش باهاش ازدواج کن برید یه کشور دیگه
فلیکس: باباش راضی نمیشه...گفت تا وقتی بابات نیاد توی این خونه
دستت به انیش نمیخوره..
هیون: نباید دیت بردار انیش بشی...ولی یه مشکل دیگه هست...
فلیکس: سوزی؟!
هیون: اره...در اصل بابات بعد چند ساله به اقای پارک.گفته سوزی و فلیکس باهم ازدواج میکنن اون بنده خداهم گناه داره...
=هر دو پسر قهقه ای سر دادن...
فلیکس:...امید وارم بمیره*پوزخند*
(ادامه اسلاید دوم)
من اومدم با پارت جدید حمایتا رو ببینم قضیه دیگه هیجانی مشیه حمایت کنید 💓
پارت48
=همه روی میز شام بودن گوشیه انیش و تحویلش دادن...چون اون.شب با خودش نبود حالا...
مینا:.حالت خوبه...دخترم اذیتت نکرد...چیکارت کردن...
انیش: مامان نگران نباش من خوبم..اتفاقا...بهم دست نزد...
مینا:...خیلی دلتنگت بودم...
ای ان:..مامان...همیشه بخاطرت گریه میکرد
=دختر در حالی که بغض کرده بودن دستای مادرشو گرفت
انیش: مامان...عزیزم حالا کنارتم....من همیشه بهت فک میکردم شبا با خیال این میخوابیدم که بغلتم و خوابیدم...ولی وقتی چشمو باز,میکردم تو نبودی این دوماه خیلی سخت گذشت درسته من عاشق اون.شدم و خیلی باهام خوب بود ولی دلیل بر این.نبود که بهتون فک نکنم...فقط,لحظه شماری میکردم که شمارو ببینم...
سوهو:..نه..عزیزم...الان همه چیز خوبه نگران نباش...خوشحالم یکی رو دوس داری...
=تمام مدت...تنها دو نفر روی میز به غذا هاشون دست نزده بودن...
و بعض کرد بودن...ایا واقعا عاشق شدن جرم بود؟ این رقابت بود
باید از عشقشون دست میکشیدن؟ شاید فقط,پسر بزرگتر دست میکشید!
لینو:..ممنونم...من دیگه سیر شوم..
مینا: لینو تو که دست به غذا نزدی...
لینو:...نه زیاد خوردم...
یونجون:..منم میرم پیش سوبین کار دارم...ممنونم...ازتون...خدانگهدار
=لینو رفت توی اتاقش و یونجون از خونه خارج شد..
لیدون:...سوهو به نظرت ته یانگ راضی میشه...
سوهو: این و نمیدونم ولی تا ته یانگ نیاد توی این خونه و از انیش برای فلیکس خواستگاری کنه من راضی نمیشم...
یوری:...این و قبول دارم...
اونهی: نباید غرور مونو بشکنیم...
(۱۲ شب)
felix:
هیون: به چه عقلی میخوای بهشون بگیی
فلیکس:هیون من عاشقشم من باهاش تو رابطه بودم نمیتونم بخاطر خانواده ام دست ازش,بردارم...
هیون: نمیگم بر دار میدونم دوسش داری ولی یکم فک کن
تو دو ماهه میگی انتقام.میگیری حالا میخوای بگی ازدواج میکنید
فلیکس: چیکار کنم...
هیون: واقعا نمیدونم ولی باید قانعشون کنی باید اون دشمنی رو تموم کنی بعد بگی ازش خوشت میاد
فلیکس: بابام دست از دشمنی بر نمیداره
هیون: پس...برو ببرش باهاش ازدواج کن برید یه کشور دیگه
فلیکس: باباش راضی نمیشه...گفت تا وقتی بابات نیاد توی این خونه
دستت به انیش نمیخوره..
هیون: نباید دیت بردار انیش بشی...ولی یه مشکل دیگه هست...
فلیکس: سوزی؟!
هیون: اره...در اصل بابات بعد چند ساله به اقای پارک.گفته سوزی و فلیکس باهم ازدواج میکنن اون بنده خداهم گناه داره...
=هر دو پسر قهقه ای سر دادن...
فلیکس:...امید وارم بمیره*پوزخند*
(ادامه اسلاید دوم)
من اومدم با پارت جدید حمایتا رو ببینم قضیه دیگه هیجانی مشیه حمایت کنید 💓
۱.۹k
۰۸ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.