باران خونP6 S2
ویو نامجون
از خواب پریدم و از ترس تپش قلب گرفته بودم این شبه چهارمه اون روز رو خواب میبینمو دیگه از این پیمان خسته شدم از روی تخت بلند شدم و یه لیوان اب خوردم به سمت تخت برگشتمو متوجه شدم ا/ت توی خودش جمع شده، پتو رو روش کشیدم و یه بوسه روی پیشونیش گذاشتم که چشماش رو باز کرد
ا/ت: چیکار میکنی
نامجون: چرا روی حودت پتو نکشیدی؟
ا/ت: خیلی گیج بودم ساعت چنده؟
نامجون: تقریبا 3 صبحه
ا/ت: بگیر بخواب
نامجون: باشه
دراز کشیدم و از پشت دستم رو دور کمرش انداختم، به خودم نزدیکش کردم که دستو پس زد
نامجون: دوست نداری؟
ا/ت: حوصله ندارم بیخیال امشب رو نه
نامجون: من که اونو نمیخوام ، الان فقط نفساتو میخوام
ا/ت: الان داری خرم میکنی؟
نام: نه جدی گفتم امشب خودمم حال انجام دادنش رو ندارم
ا/ت: باشه
نامجون: بغل؟
ا/ت: اوکی
برگشت و خودش رو توی بغلم جاز داد و سوش رو به سینه ام فشار داد
نامجون: انگار تو بیشتر از من احتیاج داری{ از اون خنده های امریکایی هاتش که میگه هاها}
ا/ت: اره ، موندم اگه جونگهو بزرگ شه چجوری میخوایم باهم باشیم
نامجون: یعنی چی؟
ا/ت: خوب تو انسان نیستی و اونم
نام: هیس هیچی نگو میخوام صدای قلبتو بشنوم
ا/ت: اوک مستر کیم
یه پرش طولانی بزنیم 8 ماه بعد
{عذر خواهم چند روز فعالیت نمیکردم حال روحی خوبی نداشتم ولی تا پارت 13 براتون اماده کردم رمان یونگی رو هم یادم نرفته اونم تموم کردم براتون اپ میکنم}
از خواب پریدم و از ترس تپش قلب گرفته بودم این شبه چهارمه اون روز رو خواب میبینمو دیگه از این پیمان خسته شدم از روی تخت بلند شدم و یه لیوان اب خوردم به سمت تخت برگشتمو متوجه شدم ا/ت توی خودش جمع شده، پتو رو روش کشیدم و یه بوسه روی پیشونیش گذاشتم که چشماش رو باز کرد
ا/ت: چیکار میکنی
نامجون: چرا روی حودت پتو نکشیدی؟
ا/ت: خیلی گیج بودم ساعت چنده؟
نامجون: تقریبا 3 صبحه
ا/ت: بگیر بخواب
نامجون: باشه
دراز کشیدم و از پشت دستم رو دور کمرش انداختم، به خودم نزدیکش کردم که دستو پس زد
نامجون: دوست نداری؟
ا/ت: حوصله ندارم بیخیال امشب رو نه
نامجون: من که اونو نمیخوام ، الان فقط نفساتو میخوام
ا/ت: الان داری خرم میکنی؟
نام: نه جدی گفتم امشب خودمم حال انجام دادنش رو ندارم
ا/ت: باشه
نامجون: بغل؟
ا/ت: اوکی
برگشت و خودش رو توی بغلم جاز داد و سوش رو به سینه ام فشار داد
نامجون: انگار تو بیشتر از من احتیاج داری{ از اون خنده های امریکایی هاتش که میگه هاها}
ا/ت: اره ، موندم اگه جونگهو بزرگ شه چجوری میخوایم باهم باشیم
نامجون: یعنی چی؟
ا/ت: خوب تو انسان نیستی و اونم
نام: هیس هیچی نگو میخوام صدای قلبتو بشنوم
ا/ت: اوک مستر کیم
یه پرش طولانی بزنیم 8 ماه بعد
{عذر خواهم چند روز فعالیت نمیکردم حال روحی خوبی نداشتم ولی تا پارت 13 براتون اماده کردم رمان یونگی رو هم یادم نرفته اونم تموم کردم براتون اپ میکنم}
۴۳۸
۲۰ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.