روزی روزگاری عشق ... part 12 ... فصل 2
اروم محموله را برداشت و با بالا ترین سرعتی که می تونست بدوه از اونجا فرار کرد
به ماشین که رسید سریع از طریق بی سیم به افرادش خبر داد که بیان
براش عجیب بود چرا حمله کردن و بعدش سریع دست کشیدن بدون اینکه نه کسی کشته شه و کسی وارد عمارت بشه
... : قربان کسی نه کشته شده نه یکی از اونا آسیب دیده
همون طور که تو فکر فرو رفته بود گفت
تهیونگ: کاسه ای زیر نیم کاسس ... شاید... شاید یه نفوذی دا...
با چیزی که گفت یهو شکه شده با دو رفت سمت اتاق کارش
درسته در باز بود و این یعنی کسی وارد شده
تهیونگ: خاک تو اون مغزتون ... نفوذی داشتن و این یعنی محموله رو بردن ... اینا همش نقشه بوده ... اون حمله برای پرت کردم حواس ما بود تا طرف با محمولم فرار کنه
بعد از درک موقعیتش لعنتی زیر لب گفت
تهیونگ : مهم نیس به هر حال این دفعه را کاری باهاتون ندارم ولی دفعه ی بعد همتونو میکشم فهمیدین ؟ * داد
... : بله قربان
با سر درد شدید روی تخت دراز کشید حالا دنبال انتقام از اون شخص ناشناس بود
باید نقشه میکشید و محموله را پس میگرفت
... : قربان اجازه هست ؟
تهیونگ : بیا تو
... : میگم توی اون محموله چیه که انقد برای هر دو باند ارزش منده ؟
تهیونگ : چیز خاصی نیست مثل بقیهی محموله هاست ...
... : خب محموله ی اصلحه ... مواد و ... خیلی زیادن تو اون چیه ؟
تهیونگ : اصلحه
... : یه محموله ی اصلحه آنقدر ارزش داره ؟
تهیونگ : خب نه ... ولی اون باند بعد از باند من بزرگ ترین مافیا به حساب میاد ... می خواستم بهشون بفهمونم من بهترم که... شکست خوردم
... : خب میتونیم یکی از معمور های زنمونو بفرستیم تا اطلاعات بیاره
تهیونگ : نیازی نیس ... فقط برو بیرون ... خودم یه فکری میکنم ... یه نقشهی عالی میکشم ... فقط تو انقد سوال نپرس و نرو رو مخم انگار این بچه پیش دبستانیا ... برو بیرون دیگه عه * عصبی
...
لایک : ۱۵
کامنت : ۷
به ماشین که رسید سریع از طریق بی سیم به افرادش خبر داد که بیان
براش عجیب بود چرا حمله کردن و بعدش سریع دست کشیدن بدون اینکه نه کسی کشته شه و کسی وارد عمارت بشه
... : قربان کسی نه کشته شده نه یکی از اونا آسیب دیده
همون طور که تو فکر فرو رفته بود گفت
تهیونگ: کاسه ای زیر نیم کاسس ... شاید... شاید یه نفوذی دا...
با چیزی که گفت یهو شکه شده با دو رفت سمت اتاق کارش
درسته در باز بود و این یعنی کسی وارد شده
تهیونگ: خاک تو اون مغزتون ... نفوذی داشتن و این یعنی محموله رو بردن ... اینا همش نقشه بوده ... اون حمله برای پرت کردم حواس ما بود تا طرف با محمولم فرار کنه
بعد از درک موقعیتش لعنتی زیر لب گفت
تهیونگ : مهم نیس به هر حال این دفعه را کاری باهاتون ندارم ولی دفعه ی بعد همتونو میکشم فهمیدین ؟ * داد
... : بله قربان
با سر درد شدید روی تخت دراز کشید حالا دنبال انتقام از اون شخص ناشناس بود
باید نقشه میکشید و محموله را پس میگرفت
... : قربان اجازه هست ؟
تهیونگ : بیا تو
... : میگم توی اون محموله چیه که انقد برای هر دو باند ارزش منده ؟
تهیونگ : چیز خاصی نیست مثل بقیهی محموله هاست ...
... : خب محموله ی اصلحه ... مواد و ... خیلی زیادن تو اون چیه ؟
تهیونگ : اصلحه
... : یه محموله ی اصلحه آنقدر ارزش داره ؟
تهیونگ : خب نه ... ولی اون باند بعد از باند من بزرگ ترین مافیا به حساب میاد ... می خواستم بهشون بفهمونم من بهترم که... شکست خوردم
... : خب میتونیم یکی از معمور های زنمونو بفرستیم تا اطلاعات بیاره
تهیونگ : نیازی نیس ... فقط برو بیرون ... خودم یه فکری میکنم ... یه نقشهی عالی میکشم ... فقط تو انقد سوال نپرس و نرو رو مخم انگار این بچه پیش دبستانیا ... برو بیرون دیگه عه * عصبی
...
لایک : ۱۵
کامنت : ۷
۵.۵k
۳۱ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.