زمان عشق گذاشت: پارت هفت
ا.ت:اون اینجاست؟؟
دوباره امیدوار شدم.
هتلدار:خانم به سوالم جواب بدین لطفا
ا.ت:نه..ینی بله..من همسر سابقشون و در عین حال یکی از دوستاشون هستم.یه کار خیلی واجب باهاشون دارم اما مثل اینکه موبایلش خاموشه و من نمیدونستم تو کدوم هتل میمونه.
هتلدار:بله ایشون تو هتل ما هستن
ا.ت:میشه بگید واحد چند؟
هتلدار:واحد254
تشکر کردم و راه افتادم..انقد خوشحال بودم که انگار همه چی درست شد. ینی قایم موشک بازیمون تموم شد؟حوصله نداشتم منتظر شم که اسانسور باز شه پس از پله ها بالا رفتم..طبقه چهاردهم بود و من همشو دوییدم تا به اتاق 254 رسیدم..دیگه نفس نمونده بود برام ولی رفتم جلو و در زدم. چند بار در زدم تا در باز شد..کوک درو باز کرد..بالاخره تموم شد..من بازی رو بردم..کوک..پیدات کردم.کوک نیمه برهنه نگام کرد..منم نگاش کردم.. خاست درو ببنده که نزاشتمو رفتم تو اتاقش..پر از شیشه های مشروب بود و زیر چشماش یکم تیره بود. فقط میتونستم گریه کنم
ا.ت:پیدات کردم..هق..بالاخره پیدات کردم..احمق..تو خیلی احمقی..
کوک:برو بیرون.
ا.ت:نمیرم..هق..هیچوقت نمیخام بدون تو باشم.
کوک:گفتم گمشو بیرون(داد)
ا.ت:هرکاری کنی نمیتونی خودتو از چشمام بندازی..
کوک:من حوصله کل کل با تو رو ندارم..گمشو بیرون عوضی
ا.ت:میخای یه اسلحه بزار رو قلبم و منو بکش..من بازم نمیرم.کوک منو ببخش..من..من یچیزی گفتم نمیدونستم توی احمق همه چیو باور میکنی.
کوک:درمورد چی حرف میزنی؟
ا.ت:تو بخاطر چی رفتی ژاپن؟واسه چی جواب تلفنم رو نمیدی
کوک:منظورت چیه..بچه جون تو از کجا میدونی من رفتم ژاپن؟
ا.ت:من بخاطر تو میخاستم کل کشورو بگردم..پیدات نکردم..از کازو پرسیدم کجایی گفت اینجا..
کوک:دختر کازو رو از کجا میشناسی؟اصن منو از کجا میشناسی؟
ا.ت:کوک منظورت چیه؟
کوک:میگم اسم منو از کجا میدونی؟
ا.ت:شوخیت گرفته؟
کوک:بنظرت باهات شوخی دارم؟
ا.ت:کوک برگرد کره..من و جینا بهت نیاز داریم.
کوک:جینا کیه؟اصن تو کیی؟
ا.ت:جینا کیه؟مسخره بازی تا چه حد کوک؟جینا دخترته..دخترمون..منم ا.تم همون که بخاطرش رفتی ژاپن..همون که میگفتی تغییرت داده..
کوک:دخترم؟چرت و پرت نگو برو بیرون..ا.تی ماتی هرچی هستی سعی نکن اعصابمو خورد کنی..گمشو بیرون
یه چیز عجیب بود..انگار حافظشو از دست داده..انگار واقعا مارو یادش نمیاد..
دوباره امیدوار شدم.
هتلدار:خانم به سوالم جواب بدین لطفا
ا.ت:نه..ینی بله..من همسر سابقشون و در عین حال یکی از دوستاشون هستم.یه کار خیلی واجب باهاشون دارم اما مثل اینکه موبایلش خاموشه و من نمیدونستم تو کدوم هتل میمونه.
هتلدار:بله ایشون تو هتل ما هستن
ا.ت:میشه بگید واحد چند؟
هتلدار:واحد254
تشکر کردم و راه افتادم..انقد خوشحال بودم که انگار همه چی درست شد. ینی قایم موشک بازیمون تموم شد؟حوصله نداشتم منتظر شم که اسانسور باز شه پس از پله ها بالا رفتم..طبقه چهاردهم بود و من همشو دوییدم تا به اتاق 254 رسیدم..دیگه نفس نمونده بود برام ولی رفتم جلو و در زدم. چند بار در زدم تا در باز شد..کوک درو باز کرد..بالاخره تموم شد..من بازی رو بردم..کوک..پیدات کردم.کوک نیمه برهنه نگام کرد..منم نگاش کردم.. خاست درو ببنده که نزاشتمو رفتم تو اتاقش..پر از شیشه های مشروب بود و زیر چشماش یکم تیره بود. فقط میتونستم گریه کنم
ا.ت:پیدات کردم..هق..بالاخره پیدات کردم..احمق..تو خیلی احمقی..
کوک:برو بیرون.
ا.ت:نمیرم..هق..هیچوقت نمیخام بدون تو باشم.
کوک:گفتم گمشو بیرون(داد)
ا.ت:هرکاری کنی نمیتونی خودتو از چشمام بندازی..
کوک:من حوصله کل کل با تو رو ندارم..گمشو بیرون عوضی
ا.ت:میخای یه اسلحه بزار رو قلبم و منو بکش..من بازم نمیرم.کوک منو ببخش..من..من یچیزی گفتم نمیدونستم توی احمق همه چیو باور میکنی.
کوک:درمورد چی حرف میزنی؟
ا.ت:تو بخاطر چی رفتی ژاپن؟واسه چی جواب تلفنم رو نمیدی
کوک:منظورت چیه..بچه جون تو از کجا میدونی من رفتم ژاپن؟
ا.ت:من بخاطر تو میخاستم کل کشورو بگردم..پیدات نکردم..از کازو پرسیدم کجایی گفت اینجا..
کوک:دختر کازو رو از کجا میشناسی؟اصن منو از کجا میشناسی؟
ا.ت:کوک منظورت چیه؟
کوک:میگم اسم منو از کجا میدونی؟
ا.ت:شوخیت گرفته؟
کوک:بنظرت باهات شوخی دارم؟
ا.ت:کوک برگرد کره..من و جینا بهت نیاز داریم.
کوک:جینا کیه؟اصن تو کیی؟
ا.ت:جینا کیه؟مسخره بازی تا چه حد کوک؟جینا دخترته..دخترمون..منم ا.تم همون که بخاطرش رفتی ژاپن..همون که میگفتی تغییرت داده..
کوک:دخترم؟چرت و پرت نگو برو بیرون..ا.تی ماتی هرچی هستی سعی نکن اعصابمو خورد کنی..گمشو بیرون
یه چیز عجیب بود..انگار حافظشو از دست داده..انگار واقعا مارو یادش نمیاد..
۱۵.۵k
۰۷ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.