hen he was your friend's brother»
hen he was your friend's brother»
«part_⁵»
لیا: فکر کنم ترسیدی
ات: راستش آره یکم
لیا: خب وقته چیه
ات: خوشگذرونی
هر کدوم رفتیم سمت اتاقمون که لباس عوض کنیم و بیایم بازی کنیم رفتم تو اتاق خودم و یه لباس مناسب در آوردم و پوشیدم(اسلاید بعد) و رفتم جلو آینه یه رژ لب کرنگ زدم و رفتم بیرون هنوز نیومده بودن پس رفتم نشیتم رو شن ها و به دریا نگاه کردم
جونگکوک ویو
هرکی رفت سمت اتاقش منم رفتم اتاقم و یه لباس پوشیدم(اسلاید بعد) و رفتم جلو آینع موهام و درست کردم و عطر زدم رفتم ببرون فقط ات بود منم رفتم نشستم جفتش هیچی حرفی نزدین بقیه بچه ها هم کم کم اومدن
جونگکوک: خب بیاید با ات آشناتون کنم
شوگا: باش
جونگکوک: خب ات این تهیونگ هست این جین هست این جیمین هست این شوگا هست این نامجون هست این جیهوپ هست
ات: خوشبختم
اعضا: همچنین
تهیونگ: لیا کجاست
لیا: اومدم اومدم
تهیونگ: هوم
نامجون: خب چه بازی کنیم
اعضا و ات و لیا: نمیدونیم
تهیونگ: بیاین جرعت حقیقت بازی کنیم
ات: اممم خوبه
شوگا: پس بازی میکنیم
همه گرد نشستیم و یه بطری آوردیم و چرخوندیم که افتاد به تهیونگ و نامجون همینطور بازی میکردیم که افتاد به من و لیا
لیا: خب... خب... خب.. جرعت یا حقیقت
ات: جرعت
لیا: برو روی پاهای جونگکوک بشین
ات: یاا شوخیت گرفته
لیا: نه خودت جرعت انتخاب کردی
ات: من نمیرم
لیا: باید بری
ات: اوففف
بلند شدم و رفتم شستم روی پاهای جونگکوک یکم تکون خوردم راحت نبودم خجالت میکشیدم اتفاق های توی ماشین هم که بود دیگه بد تر داشتم فکر میکردم و تکون هم میخوردم که جونگکوک دم گوشم آروم گفت
جونگکوک: اینقدر وول نخور (آروم)
ات: ببخشید یکم خجالت میکشم و راحت نیستم(آروم)
جونگکوک: باش(آروم)
دیگه چیزی نگفت که دیدم کمرم و گرفت و یکم جابجام کرد و کفت
جونگکوک: الان راحتی(آروم)
ات: آ... آره(آروم)
جونگکوک: خوبه(آروم)
بچه ها هم داشتن بازی میکردن افتاد به جونگکوک و تهیونگ
تهیونگ: جرعت یا حقیقت
جونگکوک: جرعت
تهیونگ: ات رو ببوس
ات: یااا بچه ها چرا من
شوگا: بجز تو دختر دیگه ای هست
ات: آره لیا
شوگا: اونا خواهر برادر هستن ها
ات: اما...
جونگکوک: یک دقیقه فقط اوکی
تهیونگ: اوکی
جونگکوک منو گرفت و ل*ب ها شو گذاشت رو ل*ب* هام و سری جدا شد
شوگا: یا تو گفتی یک دقیقه
جونگکوک: خجالت میکشه
ات: حب بنظرم بیاید ناهار درست کنیم
جونگکوک: ناهاز امروز و تو درست کن
ات: باشه
که گوشیم زنگ خورد مامانم بود
ات: ا...
م/ا: ات اونجا چخبره کیا هستن ها چیکار میکنید
ات: خودمونیم مامان بازی کردیم میخوام برم ناهار درست کنم
م/ا: برو برو فردا هم بیا
ات: باشه
م/ا:...
«part_⁵»
لیا: فکر کنم ترسیدی
ات: راستش آره یکم
لیا: خب وقته چیه
ات: خوشگذرونی
هر کدوم رفتیم سمت اتاقمون که لباس عوض کنیم و بیایم بازی کنیم رفتم تو اتاق خودم و یه لباس مناسب در آوردم و پوشیدم(اسلاید بعد) و رفتم جلو آینه یه رژ لب کرنگ زدم و رفتم بیرون هنوز نیومده بودن پس رفتم نشیتم رو شن ها و به دریا نگاه کردم
جونگکوک ویو
هرکی رفت سمت اتاقش منم رفتم اتاقم و یه لباس پوشیدم(اسلاید بعد) و رفتم جلو آینع موهام و درست کردم و عطر زدم رفتم ببرون فقط ات بود منم رفتم نشستم جفتش هیچی حرفی نزدین بقیه بچه ها هم کم کم اومدن
جونگکوک: خب بیاید با ات آشناتون کنم
شوگا: باش
جونگکوک: خب ات این تهیونگ هست این جین هست این جیمین هست این شوگا هست این نامجون هست این جیهوپ هست
ات: خوشبختم
اعضا: همچنین
تهیونگ: لیا کجاست
لیا: اومدم اومدم
تهیونگ: هوم
نامجون: خب چه بازی کنیم
اعضا و ات و لیا: نمیدونیم
تهیونگ: بیاین جرعت حقیقت بازی کنیم
ات: اممم خوبه
شوگا: پس بازی میکنیم
همه گرد نشستیم و یه بطری آوردیم و چرخوندیم که افتاد به تهیونگ و نامجون همینطور بازی میکردیم که افتاد به من و لیا
لیا: خب... خب... خب.. جرعت یا حقیقت
ات: جرعت
لیا: برو روی پاهای جونگکوک بشین
ات: یاا شوخیت گرفته
لیا: نه خودت جرعت انتخاب کردی
ات: من نمیرم
لیا: باید بری
ات: اوففف
بلند شدم و رفتم شستم روی پاهای جونگکوک یکم تکون خوردم راحت نبودم خجالت میکشیدم اتفاق های توی ماشین هم که بود دیگه بد تر داشتم فکر میکردم و تکون هم میخوردم که جونگکوک دم گوشم آروم گفت
جونگکوک: اینقدر وول نخور (آروم)
ات: ببخشید یکم خجالت میکشم و راحت نیستم(آروم)
جونگکوک: باش(آروم)
دیگه چیزی نگفت که دیدم کمرم و گرفت و یکم جابجام کرد و کفت
جونگکوک: الان راحتی(آروم)
ات: آ... آره(آروم)
جونگکوک: خوبه(آروم)
بچه ها هم داشتن بازی میکردن افتاد به جونگکوک و تهیونگ
تهیونگ: جرعت یا حقیقت
جونگکوک: جرعت
تهیونگ: ات رو ببوس
ات: یااا بچه ها چرا من
شوگا: بجز تو دختر دیگه ای هست
ات: آره لیا
شوگا: اونا خواهر برادر هستن ها
ات: اما...
جونگکوک: یک دقیقه فقط اوکی
تهیونگ: اوکی
جونگکوک منو گرفت و ل*ب ها شو گذاشت رو ل*ب* هام و سری جدا شد
شوگا: یا تو گفتی یک دقیقه
جونگکوک: خجالت میکشه
ات: حب بنظرم بیاید ناهار درست کنیم
جونگکوک: ناهاز امروز و تو درست کن
ات: باشه
که گوشیم زنگ خورد مامانم بود
ات: ا...
م/ا: ات اونجا چخبره کیا هستن ها چیکار میکنید
ات: خودمونیم مامان بازی کردیم میخوام برم ناهار درست کنم
م/ا: برو برو فردا هم بیا
ات: باشه
م/ا:...
۱۸.۵k
۰۷ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.