part:⁵
part:⁵
یهو دیدم هیون و اکیپش بالا سرم وایسادن
سرم و بالا آوردم و گفتم
+ها چیه
_وقتی به من سیلی میزنی باید تلافی هم پس بدی
همه بچه ها نگاه میکردن انگار فضول هستن
+اولا دوست داشتم بزنم و دومم حقت بود اوکی وس گورتو گم کن و برو
_زبون دراز وقتی زبونتو بریدم باز اینو بگو
+زر نزن
یهو هیون دستبندی که دوست قدیمیم بهم داده بود و مرده بود رو آورد جلوم
+اون پیش تو چیکار داره
_از تو جامدادیت پیدا کردیم
+میدونی خیلی پستی
_اره
بغض گلومو گرفت که یهو دستبند رو جر داد و تمام نگین هاش رو زمین پخش شد
بغضم ترکید و آروم گریه کردم و یه نگاهی به هیون کردم که بهم پوزخند میزد
رفتم روبروش و یقه شو گرفتم و خیلی مهم زدم تو دهنش که افتاد رو زمین و لبش زخمی شد
+میدونی اون برام چقدر ارزش داشت
_وا مگه چیه یدونشو برات میخرم
بدون حرفی از اونجا رفتم و به کلاس رفتم و نشستم
ویو هیون
وا چش بود دیوونه دهن منو زخم میکنی برات دارم بلند شدم و دیدم بچه ها دارن نگاه میکنن
_چیهههه گمشید
یهو یکی از دوستای لونا اومد
_تو دیگه چی میخوای
!خیلی کار اشتباهی کردی
_چرا اونوقت؟!
!اون دستبند رو دوست لونا بهش داده بود که مرده
_چی واقعا
!آره من دیگه برم
_باش
وای چه کار بدی کردم گناه داشت
تو سالن نگاه کردم کسی نبود زود نگین دستبند هارو جمع کردم و ریختم تو جیبم تا براش درست کنم و بیارم گناه داره
رفتم تو کلاس و کنارش نشستم بی حال بود همینجور فکر میکردم که چشمم خورد به پاهای سفیدش وای خدا چقدر ظریف و زیباست چی میشه این بدن برای من باشه
وای هیون چی داری میگی
عه زنگ آخرم خورد رفتم به سمت خونه و ناهار خوردم و مشقامو نوشتم و رفتم دستبند لونا رو درست کردم خودم ولی خیلی بلد نبودم بهتر روز اولش شده که
بعد رفتم تو گوشیم گشتم و بعد ساعت ۱۲خوابیدم
امیدوارم خوشتون بیاد 😈💜
یهو دیدم هیون و اکیپش بالا سرم وایسادن
سرم و بالا آوردم و گفتم
+ها چیه
_وقتی به من سیلی میزنی باید تلافی هم پس بدی
همه بچه ها نگاه میکردن انگار فضول هستن
+اولا دوست داشتم بزنم و دومم حقت بود اوکی وس گورتو گم کن و برو
_زبون دراز وقتی زبونتو بریدم باز اینو بگو
+زر نزن
یهو هیون دستبندی که دوست قدیمیم بهم داده بود و مرده بود رو آورد جلوم
+اون پیش تو چیکار داره
_از تو جامدادیت پیدا کردیم
+میدونی خیلی پستی
_اره
بغض گلومو گرفت که یهو دستبند رو جر داد و تمام نگین هاش رو زمین پخش شد
بغضم ترکید و آروم گریه کردم و یه نگاهی به هیون کردم که بهم پوزخند میزد
رفتم روبروش و یقه شو گرفتم و خیلی مهم زدم تو دهنش که افتاد رو زمین و لبش زخمی شد
+میدونی اون برام چقدر ارزش داشت
_وا مگه چیه یدونشو برات میخرم
بدون حرفی از اونجا رفتم و به کلاس رفتم و نشستم
ویو هیون
وا چش بود دیوونه دهن منو زخم میکنی برات دارم بلند شدم و دیدم بچه ها دارن نگاه میکنن
_چیهههه گمشید
یهو یکی از دوستای لونا اومد
_تو دیگه چی میخوای
!خیلی کار اشتباهی کردی
_چرا اونوقت؟!
!اون دستبند رو دوست لونا بهش داده بود که مرده
_چی واقعا
!آره من دیگه برم
_باش
وای چه کار بدی کردم گناه داشت
تو سالن نگاه کردم کسی نبود زود نگین دستبند هارو جمع کردم و ریختم تو جیبم تا براش درست کنم و بیارم گناه داره
رفتم تو کلاس و کنارش نشستم بی حال بود همینجور فکر میکردم که چشمم خورد به پاهای سفیدش وای خدا چقدر ظریف و زیباست چی میشه این بدن برای من باشه
وای هیون چی داری میگی
عه زنگ آخرم خورد رفتم به سمت خونه و ناهار خوردم و مشقامو نوشتم و رفتم دستبند لونا رو درست کردم خودم ولی خیلی بلد نبودم بهتر روز اولش شده که
بعد رفتم تو گوشیم گشتم و بعد ساعت ۱۲خوابیدم
امیدوارم خوشتون بیاد 😈💜
۸.۴k
۱۶ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.