black flwoer
part⁶
یونا:دختر عمو بیا بغلم"نگاهی خبیثانه"
رونا: جیغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغ از من دور شو
سوا:های خانم کوچولو تو منیجری و اجازه اذیت کردن کسی رو نداری
یونا:ببخشید"ناراحت"
کوک:منیجر هان من شیرموز میخوام
یونا:بیا "دادش"
یجی:خب همه بیاین بریم عمارت ما
کوک:خداحافظ من نمیام منیجر هان بدو بیا "سرد"
یونا:باشه"رفت"
رونا:احساس میکنم ناراحت شد
یورا:اون قویه ناراحت نمیشه"خنده"
یجی:یه سوال نونا اون دختر عموت بود
یورا:و خواهر من
سوا:ای وای دوباره ریدم"خنده"
هوپی:نه هیچی نمیشه کوک همیشه با منیجرش میره عمارت خودش
رونا:یورا شنیدم تو طرفدار جونگکوکی
یورا:اره
نامی:خب پاشین بریم دیگه
جین:اره صبح میریم اونجا از دلش در میارین اوکی
همه:اوکی
"صبح"
کوک:ها چیه"سرد-خوابالود"
جین:ای جئون کبیر این بچه ها اومدن از یونا معذرت خواهی کنن
کوک:بیاین تو
یونا:صبح بخیر"سر تو لپتاب'
کوک:۲۵ ساعت تمام نشد
یونا:نه دیروز کار نکردم فقط از ساعت ۵ بعد از ظهر که اومدیم خونه تا الان که ساعت ۷ صبح هست کار کردم که جمعا میشه ۱۲ ساعت"خنده"
تهیون:خاله خوشگلههههههههههههه"ذوق"
یونا:نی نی کوچولو نازم "ذوق"
تهیون:داری چیکار میکنی
یونا:دارم کار میکنم"کیوت"
تهیون:خاله اینا اومدن معذرت خواهی کنن
یونا:باشه خب من میرم بشینم کار کنم"خنده"
تهیون:باشه
رونا:تا اونجایی که من یادمه یونا نه میخندید و نه کیوت میشد
یورا:خیلی وقته شما هوو ندیدین اون ۱۰ سالش بوده که تو از کره رفتی
سوا:مگه چندسال تفاوت سنی دارین
رونا:۸ سال
کوک:بیاین برین عزر خواهی کنین "سرد"
سوا:سلام "خنده"
یونا:سلام
سوا:ببخشید راجب حرفم تو فرودگاه من فکر نمیکردم شما دختر عموی رونا باشین
یونا:اشکال نداره
هوپی:خانم هان لطفاً زن منو ببخشین
یونا:هوم
جین:چشه این
کوک:هیچیش
یونا:در یه صورت میبخشم اینکه یکی از شما ها باهم بجنگین "خنده"
رونا:من نیستم
یورا:نچ عمرا
سوا:نه نمیتونم
جیا:اخ کمرم
میا:من با یه هرزه مبارزه نمیکنم
کوک:لقب خودتو رو بقیه نزار"سرد
تهیون:من که بچم
یجی:نامیییییییییییی
همه:تینا
تینا:چیه چرا اینطور میگین
ته:تینا خواهر عزیزم توهم رزمی کاری برو باهاش بجنگ
تینا:نمیخوام
ته یون:توروخدا
تینا:باشه
"بعد از جنگ و مساوی اعلام شدن"
تینا:توهم بلدیا "نفس نفس زدن"
یونا:ممنون "خنده"
یورا:خبرنگار وارد میشود خانم کیم تینا از چند سالگی رزمی کار میکنین
تینا:۵ سالگی
یورا:الان چند سالتونه
تینا:۲۳ سال
یورا:چندتا مدال دارین
تینا:۷۷ تا یکی رو نبردم
یورا:خانم هان یونا از چندسالگی رزمی کار کردین چند سالتونه و چند مدال دارین
یونا:از ۳ سالگی
همه:یا جد بنی هاشم
یونا:الانم ۲۰ سالمه و ۷۸ تا مدال دارم
تینا:یونا همونی هست که اخرین مدال رو برد
یونا:
یونا:دختر عمو بیا بغلم"نگاهی خبیثانه"
رونا: جیغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغ از من دور شو
سوا:های خانم کوچولو تو منیجری و اجازه اذیت کردن کسی رو نداری
یونا:ببخشید"ناراحت"
کوک:منیجر هان من شیرموز میخوام
یونا:بیا "دادش"
یجی:خب همه بیاین بریم عمارت ما
کوک:خداحافظ من نمیام منیجر هان بدو بیا "سرد"
یونا:باشه"رفت"
رونا:احساس میکنم ناراحت شد
یورا:اون قویه ناراحت نمیشه"خنده"
یجی:یه سوال نونا اون دختر عموت بود
یورا:و خواهر من
سوا:ای وای دوباره ریدم"خنده"
هوپی:نه هیچی نمیشه کوک همیشه با منیجرش میره عمارت خودش
رونا:یورا شنیدم تو طرفدار جونگکوکی
یورا:اره
نامی:خب پاشین بریم دیگه
جین:اره صبح میریم اونجا از دلش در میارین اوکی
همه:اوکی
"صبح"
کوک:ها چیه"سرد-خوابالود"
جین:ای جئون کبیر این بچه ها اومدن از یونا معذرت خواهی کنن
کوک:بیاین تو
یونا:صبح بخیر"سر تو لپتاب'
کوک:۲۵ ساعت تمام نشد
یونا:نه دیروز کار نکردم فقط از ساعت ۵ بعد از ظهر که اومدیم خونه تا الان که ساعت ۷ صبح هست کار کردم که جمعا میشه ۱۲ ساعت"خنده"
تهیون:خاله خوشگلههههههههههههه"ذوق"
یونا:نی نی کوچولو نازم "ذوق"
تهیون:داری چیکار میکنی
یونا:دارم کار میکنم"کیوت"
تهیون:خاله اینا اومدن معذرت خواهی کنن
یونا:باشه خب من میرم بشینم کار کنم"خنده"
تهیون:باشه
رونا:تا اونجایی که من یادمه یونا نه میخندید و نه کیوت میشد
یورا:خیلی وقته شما هوو ندیدین اون ۱۰ سالش بوده که تو از کره رفتی
سوا:مگه چندسال تفاوت سنی دارین
رونا:۸ سال
کوک:بیاین برین عزر خواهی کنین "سرد"
سوا:سلام "خنده"
یونا:سلام
سوا:ببخشید راجب حرفم تو فرودگاه من فکر نمیکردم شما دختر عموی رونا باشین
یونا:اشکال نداره
هوپی:خانم هان لطفاً زن منو ببخشین
یونا:هوم
جین:چشه این
کوک:هیچیش
یونا:در یه صورت میبخشم اینکه یکی از شما ها باهم بجنگین "خنده"
رونا:من نیستم
یورا:نچ عمرا
سوا:نه نمیتونم
جیا:اخ کمرم
میا:من با یه هرزه مبارزه نمیکنم
کوک:لقب خودتو رو بقیه نزار"سرد
تهیون:من که بچم
یجی:نامیییییییییییی
همه:تینا
تینا:چیه چرا اینطور میگین
ته:تینا خواهر عزیزم توهم رزمی کاری برو باهاش بجنگ
تینا:نمیخوام
ته یون:توروخدا
تینا:باشه
"بعد از جنگ و مساوی اعلام شدن"
تینا:توهم بلدیا "نفس نفس زدن"
یونا:ممنون "خنده"
یورا:خبرنگار وارد میشود خانم کیم تینا از چند سالگی رزمی کار میکنین
تینا:۵ سالگی
یورا:الان چند سالتونه
تینا:۲۳ سال
یورا:چندتا مدال دارین
تینا:۷۷ تا یکی رو نبردم
یورا:خانم هان یونا از چندسالگی رزمی کار کردین چند سالتونه و چند مدال دارین
یونا:از ۳ سالگی
همه:یا جد بنی هاشم
یونا:الانم ۲۰ سالمه و ۷۸ تا مدال دارم
تینا:یونا همونی هست که اخرین مدال رو برد
یونا:
۳.۹k
۰۲ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.