پارتی هشت نفره p²³
داشتم انیمه نگاه میکردم ...اعضا رفته بودن توی آشپزخونه و اصلا نمیدونم که داشتن درمورد چی حرف میزدن؟!!...خواستم برم توی آشپزخونه یهو دیدم که دارن درمورد من و بچم حرف میزنن
کوک: واییی..بچه ها من خیلی نگرانم دکتر گفت که اگز کم تر از دوبار لگد نزنه یعنی...
جین: چی...نه...نه...امکان نداره تازه اواسط ماهه
شوگا: بابا ...چرا انقدر نگرانین خووو،ماه پیش که خیلی لگد زد،به قول جین هم تازه اواسط ماهه...رفتم عقب بعد جوری رفتار کردم که انگار همین الان رفتم داخل آشپزخونه..
ا.ت: بچه هاااا..اینجا شماها چیکار میکنید*بعد نشست روی کابینت،،همیشه کارم همینه میشینم روی میز و اینا*..
تهیونگ: ههه..ا.ت ..ما قرار گذاشتیم که به هم دیگه همه چی رو بگیم ...حتی اگر اتفاقی بدی برامون افتاد
ا.ت خودش رو میزنه به اون راه: چی...منظورت چیه ته؟؟
جیمین: ا.ت ببین الان بچه جز اون روز لگد نزده ...چیزی شده..اتفاقی افتاده؟
ا.ت دستش رو میزاره روی شکمش و یه لبخند شیرینی میزنه.
ا.ت: ببین من تمام حرفتون رو شنیدم ...شما منظور دکتر رو نگرفتید
جیهوپ: هااااا؟؟!
ا.ت: دکتر گفت که نباید حتما از اون دلد دردا بگیرم که...
نامجون: وات؟
ا.ت خندید: به قول تهیونگ بچه باید جفتک هم بندازه ...نه اینکه هی دل درد هم بگیرم...که بچه ی شما توی این کار جفتک انداختن خیییلی استاده
جیهوپ: من..منظورت و نمیفهمم
ا.ت: من هر روز با جفتک بچتون بیدار میشم..ایم اول..بعدشم من خودم الان یه مادرم حال بچم و از دکترا بیشتر میفهمم
نامجون: یعنی الان بچه حالش خوبه؟؟
ا.ت: میخوای بد باشه؟ ببینید بزارید روشنتون کنم...اممممم..اگر بچه تکون بخوره متوجه میشم...اگر لگد بزنه متوجه میشم...
جیمین: وووووو...چقدر کیوت..
تهیونگ: خیالم راحت گردید...فوتتتتت
کوک: خوب..یعنی الان بانی حالش خوبه دیگه؟
ا.ت: اوهوم
کوک: واییی..بچه ها من خیلی نگرانم دکتر گفت که اگز کم تر از دوبار لگد نزنه یعنی...
جین: چی...نه...نه...امکان نداره تازه اواسط ماهه
شوگا: بابا ...چرا انقدر نگرانین خووو،ماه پیش که خیلی لگد زد،به قول جین هم تازه اواسط ماهه...رفتم عقب بعد جوری رفتار کردم که انگار همین الان رفتم داخل آشپزخونه..
ا.ت: بچه هاااا..اینجا شماها چیکار میکنید*بعد نشست روی کابینت،،همیشه کارم همینه میشینم روی میز و اینا*..
تهیونگ: ههه..ا.ت ..ما قرار گذاشتیم که به هم دیگه همه چی رو بگیم ...حتی اگر اتفاقی بدی برامون افتاد
ا.ت خودش رو میزنه به اون راه: چی...منظورت چیه ته؟؟
جیمین: ا.ت ببین الان بچه جز اون روز لگد نزده ...چیزی شده..اتفاقی افتاده؟
ا.ت دستش رو میزاره روی شکمش و یه لبخند شیرینی میزنه.
ا.ت: ببین من تمام حرفتون رو شنیدم ...شما منظور دکتر رو نگرفتید
جیهوپ: هااااا؟؟!
ا.ت: دکتر گفت که نباید حتما از اون دلد دردا بگیرم که...
نامجون: وات؟
ا.ت خندید: به قول تهیونگ بچه باید جفتک هم بندازه ...نه اینکه هی دل درد هم بگیرم...که بچه ی شما توی این کار جفتک انداختن خیییلی استاده
جیهوپ: من..منظورت و نمیفهمم
ا.ت: من هر روز با جفتک بچتون بیدار میشم..ایم اول..بعدشم من خودم الان یه مادرم حال بچم و از دکترا بیشتر میفهمم
نامجون: یعنی الان بچه حالش خوبه؟؟
ا.ت: میخوای بد باشه؟ ببینید بزارید روشنتون کنم...اممممم..اگر بچه تکون بخوره متوجه میشم...اگر لگد بزنه متوجه میشم...
جیمین: وووووو...چقدر کیوت..
تهیونگ: خیالم راحت گردید...فوتتتتت
کوک: خوب..یعنی الان بانی حالش خوبه دیگه؟
ا.ت: اوهوم
۳.۸k
۱۴ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.