now post
part 29✨🪐
کوک:کاش یه دلیل خوب داشته باشی،از ته قلبم دوست دارم یه دلیل خوب داشته باشی،دوست ندارم ازت متنفر باشم،قلبم داره میجنگه بین تنفر و عشق گیر کردم،لینا کمکم کن اروم شم، کمکم کن مغز و قلبم یکی بشه.
لینا از خواب بلند شد و گفت.
لینا:قلب و مغزت یکی بشه
مکث کرد و گفت
لینا:من
دوباره مکث کرد و گفت
لینا:من دوست دارم
در عین ناباوری بعد حرفش لباش رو روی لبام گذاشت و به ارومی میبوسید،منم همراهیش کردم
ازهم دیگه جدا شدیم و لینا گفت
لینا:قضیه این عکسا هیچ ربطی به شماها نداشت من سر گردنبندم رفتم پیششون و اولش هم نمیدونستم اون عوضیان.
خیلی در حقش ظلم کرده بودم،راست میگفت باید اول ازش میپرسیدم داستان اون عکسا چیه.
به چشماش نگاه کردم ناراحت بود و ناراحتم کرد باعث بانی این حالت چشمم من بودم.
پس باید عذرخواهی میکردم پس دوباره بوسیدمش.
وقتی بوسیدش رو تموم کردم بهش گفتم
کوک:لینا،عذرمیخوام،واقعا عذر میخوام ،من حتی به فکرم هم خطور نکرد که ازت دلیلش رو بپرسم
لینا با چشمای خمار بهم نگاه کرد
لینا:مشکلی نیست میبخشمت ولی کوک، اگه دفعه دیگه دلم رو بشکونی بیخیالت نمیشم مطمئن باش،،تو اولین نفری بودی که تلافی بدی که در حقم کرد و سرش درنیاورم.
با لبخند گفتم
کوک:چشم ،،،،،منم دوست دارم
∆لینا
صبح که از خواب بلند شدم روی تختم بودم بلند شدم نشستم و همه اتفاقات دیشب مثل فیلم از جلوی چشمام رد شد
جلوی دهنمو گرفتم و هینی کشیدم
لبنا:وایییییی چیکار کردم
سرم رو بردم زیر بالش انقدر جیغ کشیدم که خسته شدم.
آبرو برام نموند چرا باید با کسی که باهاش مشکل دارم همچین کاری کنم؟؟؟؟
بلند شدم و از اتاق رفتم بیرون که کوک روی کاناپه خواب بود
سمتش رفتم دوباره یاد صحنه بوسه دیشب افتادم و جیغ کشیدم که کوک بیدار شد
کوک:چیشدههه
با ترس داشت منو نگاه میکرد
تصمیم گرفتم خودمو به فراموشی بزنم یادم نیاد چه غلطی کردم برام بهتره
لینا:تو تو خونه من چیکار میکنی؟کی اومدی اینجا؟؟
کوک:خودت زنگ زدی حتی رمز در رو هم خودت گفتی
لینا:دیوونه شدی؟چرا باید رمز در خونم رو به تووو بگم؟
کوک با حالت تمسخر اومد سمتم و گفت
کوک:عجبب که مثلا یادت نیست؟
لینا:چیو یادم نیست؟
اومد جلو دستمو گرفت و لبشو اورد نزدیک،
سرمو بردم عقب و دستمو از توی دستش اوردم بیرون و گفتم
لینا:چیکار میکنی دیوونه
کوک:تکرار دیشب،تا یادت بیاد
سعی کردم با ترس و تعجب بگم چی که داد زدم گفتم
لینا:چییییییییی؟
منتظر لایک و کامنتاتون هستم.💜
ببخشید برای تاخیررر خیلی معذرت میخوام دیشب اینترنت مودم قطع شد و نتونستم پارت بزارم خیلی ببخشید.🙏
لایک 10
کامنت ۱۰
کوک:کاش یه دلیل خوب داشته باشی،از ته قلبم دوست دارم یه دلیل خوب داشته باشی،دوست ندارم ازت متنفر باشم،قلبم داره میجنگه بین تنفر و عشق گیر کردم،لینا کمکم کن اروم شم، کمکم کن مغز و قلبم یکی بشه.
لینا از خواب بلند شد و گفت.
لینا:قلب و مغزت یکی بشه
مکث کرد و گفت
لینا:من
دوباره مکث کرد و گفت
لینا:من دوست دارم
در عین ناباوری بعد حرفش لباش رو روی لبام گذاشت و به ارومی میبوسید،منم همراهیش کردم
ازهم دیگه جدا شدیم و لینا گفت
لینا:قضیه این عکسا هیچ ربطی به شماها نداشت من سر گردنبندم رفتم پیششون و اولش هم نمیدونستم اون عوضیان.
خیلی در حقش ظلم کرده بودم،راست میگفت باید اول ازش میپرسیدم داستان اون عکسا چیه.
به چشماش نگاه کردم ناراحت بود و ناراحتم کرد باعث بانی این حالت چشمم من بودم.
پس باید عذرخواهی میکردم پس دوباره بوسیدمش.
وقتی بوسیدش رو تموم کردم بهش گفتم
کوک:لینا،عذرمیخوام،واقعا عذر میخوام ،من حتی به فکرم هم خطور نکرد که ازت دلیلش رو بپرسم
لینا با چشمای خمار بهم نگاه کرد
لینا:مشکلی نیست میبخشمت ولی کوک، اگه دفعه دیگه دلم رو بشکونی بیخیالت نمیشم مطمئن باش،،تو اولین نفری بودی که تلافی بدی که در حقم کرد و سرش درنیاورم.
با لبخند گفتم
کوک:چشم ،،،،،منم دوست دارم
∆لینا
صبح که از خواب بلند شدم روی تختم بودم بلند شدم نشستم و همه اتفاقات دیشب مثل فیلم از جلوی چشمام رد شد
جلوی دهنمو گرفتم و هینی کشیدم
لبنا:وایییییی چیکار کردم
سرم رو بردم زیر بالش انقدر جیغ کشیدم که خسته شدم.
آبرو برام نموند چرا باید با کسی که باهاش مشکل دارم همچین کاری کنم؟؟؟؟
بلند شدم و از اتاق رفتم بیرون که کوک روی کاناپه خواب بود
سمتش رفتم دوباره یاد صحنه بوسه دیشب افتادم و جیغ کشیدم که کوک بیدار شد
کوک:چیشدههه
با ترس داشت منو نگاه میکرد
تصمیم گرفتم خودمو به فراموشی بزنم یادم نیاد چه غلطی کردم برام بهتره
لینا:تو تو خونه من چیکار میکنی؟کی اومدی اینجا؟؟
کوک:خودت زنگ زدی حتی رمز در رو هم خودت گفتی
لینا:دیوونه شدی؟چرا باید رمز در خونم رو به تووو بگم؟
کوک با حالت تمسخر اومد سمتم و گفت
کوک:عجبب که مثلا یادت نیست؟
لینا:چیو یادم نیست؟
اومد جلو دستمو گرفت و لبشو اورد نزدیک،
سرمو بردم عقب و دستمو از توی دستش اوردم بیرون و گفتم
لینا:چیکار میکنی دیوونه
کوک:تکرار دیشب،تا یادت بیاد
سعی کردم با ترس و تعجب بگم چی که داد زدم گفتم
لینا:چییییییییی؟
منتظر لایک و کامنتاتون هستم.💜
ببخشید برای تاخیررر خیلی معذرت میخوام دیشب اینترنت مودم قطع شد و نتونستم پارت بزارم خیلی ببخشید.🙏
لایک 10
کامنت ۱۰
۶.۵k
۲۵ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.