یه شبایی هم هست...
یه شبایی هم هست، دلیل حال بدتو نمیدونی، نمیدونی چی میخوای، نمیدونی چته اما دلت از همه چیز و همه کس پُره و با هیچکدوم از آهنگای پلی لیستت آروم نمیشی، با پاکت سیگارت اروم نمیشی، با خواب آروم نمیشی چون انقد ذهنت درگیره که حتی خوابتم نمیبره، گوشیتو زیر و رو میکنی و باهاش دنبال آرامشی اما چیزی نصیبت نمیشه که هیچ بدترم میشی، میری سراغ رفیقت اما با یه شب بخیر بحثو جمع میکنه و میره، حتی رفیقت، رفیقتم تنهات میزاره، به خانوادت چیزی نمیگی چون میدونی با گفتن اینکه حالم خوب نیست و.. سرزنش میشی و بدتر میشی، خواستم بگم که امشب وضعیتم همینه، همینقدر آشفته، همینقدر خسته، همینقدر خفه خون گرفتم کنج اتاقم و هیچکاری از پسم برنمیاد، انگاری خودمو گم کردم، نمیدونم کجا، کدوم نقطه از زندگیم، اما گم کردم.🙃
۲۷.۵k
۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۱