پارت سوم.
پارت سوم.
سوزی: چ چی... ینی من درست شنیدم..... اشکام چشمامو خیس کرد و نقشی روی گونه هام بست..... با انگشت شصتم اشکامو از رو گونه هام پاک کردم، از همین الان قول میدم یه روز انتقاممو از جیمین بگیرم.... جیمین تو منو نابود کردی.... مطمئن باش یه روز انتقاممو ازت میگیرم......
دستبندی که وقتی نوجوون بودم رو بهم داده بود رو تو دستم فشردم و زود امارتو ترک کردم..........
سه سال بعد: هرشب مست میکنم،روزی به چندتا پارتی میریم.....خسته شدم از این وضعیت.......
سانیا:جیمین عشقمممم،جونگ کوک منتظزمونه ها.....
جیمین:اوه لعنتی،بازم این دختره......خستم کرده.....هرشب مست،پارتی........حتما امشب هم باز تو پارتی زیادی مست میکنم.........اومدم
سوزی: پنجمین عمل امروز روهم انجام دادم، اوخخخخ، چقدر خستمه...... روز به روز دارم پیشرفت میکنم.... من الان مشهور ترین پزشک پلاستیک تو کره جنوبی شدم.... از همه کشورها برای انجام دادن عمل پلاستیک میان......
ساعت مچی که تو دستم بود رو یه نگاهی کردم.... چقدر زمان زود میگذره، بهتره برم خونه و اماده شم..... امروز قراره یکی از خاستگارامو ببینم.... این چهارمین خاستگاری هست که اومده..... همشون رو تاحالا رد کردم.... نمیدونم چرا، چرا نمیتونم به کسی بجز اون عوضی دل ببندم.......
ارایش سفید صورتی ملایمی کردمو یه دامن صورتی تقریبا کوتاه با لباس کیوت پوشیدم و به موهام موج کوچولویی دادمو رو به رو ایینه وایسادمو نگاهی از سر تا پا به خودم کردم..... عالی شدم...... اما اما، دستبند توی دستمو چیکارش کنم..... چرا نمیتونم بعد از این همه سال این دستبند لعنتی رو از دستم در بیارم...... لعنتی تو چیکار کردی..... اما مطمئن باش دختری تو این دنیا به اسم باسوزی هست که میخواد انتقامشو ازت بگیره............
سوزی: به ادرسی که خاستگارم فرستاده بود رفتم.......... یه رستوران شیک بود...........
سوزی: چ چی... ینی من درست شنیدم..... اشکام چشمامو خیس کرد و نقشی روی گونه هام بست..... با انگشت شصتم اشکامو از رو گونه هام پاک کردم، از همین الان قول میدم یه روز انتقاممو از جیمین بگیرم.... جیمین تو منو نابود کردی.... مطمئن باش یه روز انتقاممو ازت میگیرم......
دستبندی که وقتی نوجوون بودم رو بهم داده بود رو تو دستم فشردم و زود امارتو ترک کردم..........
سه سال بعد: هرشب مست میکنم،روزی به چندتا پارتی میریم.....خسته شدم از این وضعیت.......
سانیا:جیمین عشقمممم،جونگ کوک منتظزمونه ها.....
جیمین:اوه لعنتی،بازم این دختره......خستم کرده.....هرشب مست،پارتی........حتما امشب هم باز تو پارتی زیادی مست میکنم.........اومدم
سوزی: پنجمین عمل امروز روهم انجام دادم، اوخخخخ، چقدر خستمه...... روز به روز دارم پیشرفت میکنم.... من الان مشهور ترین پزشک پلاستیک تو کره جنوبی شدم.... از همه کشورها برای انجام دادن عمل پلاستیک میان......
ساعت مچی که تو دستم بود رو یه نگاهی کردم.... چقدر زمان زود میگذره، بهتره برم خونه و اماده شم..... امروز قراره یکی از خاستگارامو ببینم.... این چهارمین خاستگاری هست که اومده..... همشون رو تاحالا رد کردم.... نمیدونم چرا، چرا نمیتونم به کسی بجز اون عوضی دل ببندم.......
ارایش سفید صورتی ملایمی کردمو یه دامن صورتی تقریبا کوتاه با لباس کیوت پوشیدم و به موهام موج کوچولویی دادمو رو به رو ایینه وایسادمو نگاهی از سر تا پا به خودم کردم..... عالی شدم...... اما اما، دستبند توی دستمو چیکارش کنم..... چرا نمیتونم بعد از این همه سال این دستبند لعنتی رو از دستم در بیارم...... لعنتی تو چیکار کردی..... اما مطمئن باش دختری تو این دنیا به اسم باسوزی هست که میخواد انتقامشو ازت بگیره............
سوزی: به ادرسی که خاستگارم فرستاده بود رفتم.......... یه رستوران شیک بود...........
۵۸.۵k
۱۳ تیر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۴۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.