Part 8 نیش شیرین
_ ا.ت هستم.
لبخندی زد و گفت: "عالی... تخته نرد بلدی؟"
_ مثل کف دستم آقا...
جیمین: جیمین خالی صدام کن!
_اجازه ندارم جیمینشی
" خب همینم کافیه "
خندید و دستمو گرفت و منو نشوند کنارش و گفت: " تو هم یه دست تخته نرد بزن..."
نگاهی به جونگکوک انداختم... به نظر که مشکلی نبود. پس مشغول به بازی شدم.
برای اولین بار حس کردم که خانواده دارم و متعلق به جایی هستم.
خوشحال بودم، چیز دیگه ای نمیتونم برای توصیف احساساتم در اون لحظه بگم.
جیمین پسر خوب و خون گرمی به نظر میومد و همه چی عالی بود... حتی رفتار های جونگکوک زیاد آزارم نمیداد... کاش همیشه همینجوری بمونیم.
بردهی خونی شدن هم زیاد برام بد تموم نشده بود فکر کنم!!
ادامه دارد.......
●●●●●●●●●●●●
ممنون که حمایت میکنین.
نظراتتون رو باهام در میون بزارید کیوتی ها^^
https://harfeto.timefriend.net/16856407849242
لبخندی زد و گفت: "عالی... تخته نرد بلدی؟"
_ مثل کف دستم آقا...
جیمین: جیمین خالی صدام کن!
_اجازه ندارم جیمینشی
" خب همینم کافیه "
خندید و دستمو گرفت و منو نشوند کنارش و گفت: " تو هم یه دست تخته نرد بزن..."
نگاهی به جونگکوک انداختم... به نظر که مشکلی نبود. پس مشغول به بازی شدم.
برای اولین بار حس کردم که خانواده دارم و متعلق به جایی هستم.
خوشحال بودم، چیز دیگه ای نمیتونم برای توصیف احساساتم در اون لحظه بگم.
جیمین پسر خوب و خون گرمی به نظر میومد و همه چی عالی بود... حتی رفتار های جونگکوک زیاد آزارم نمیداد... کاش همیشه همینجوری بمونیم.
بردهی خونی شدن هم زیاد برام بد تموم نشده بود فکر کنم!!
ادامه دارد.......
●●●●●●●●●●●●
ممنون که حمایت میکنین.
نظراتتون رو باهام در میون بزارید کیوتی ها^^
https://harfeto.timefriend.net/16856407849242
۲.۲k
۱۲ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.