*پارت پنجم*
-میتونیم دوباره بغل هم باشیم؟ میتونیم باز هم تو رو خانوم کیم صدا
کنیم؟ میتونیم حلقه هامونو بندازیم دستمون؟
+برا تغییر این یه دونه یکم دیره متاسفم
-میشه دوباره بهم اعتماد کنی؟
+به عنوان وکیلت بهت اعتماد دارم
-من به عنوان عشق قدیمیم ازت این درخواستو کردم
+نمیدونم
-میتونم عشقمو دوباره بهت ثابت کنم؟
+نمیدونم
-ثابت میکنم
ا.ت پوزخندی زد و ازجاش پا شد
+موفق باشی
-میشم
+من میرم دنبال دختره باید ببینم ازت چی میخواد بی دلیل که نمیاد این کارا رو بکنه اونم با کسی که طرفدارشه
-ممنونم
+بابته؟
-اینکه باور کردی من بی گناهم
+همه ی وکیلا حرف موکلشونو باور میکنن
ته لبخند زد . لبخندش از سر عشق به ا.ت بود .
-دوست دارم
+خداحافظ
داشت از بغل میز رد میشد که دست تهیونگ کشیدش تو بغلش .
+یااااااا ولم کننننن اینجا دوربین دارههه
-خب مشکلش چیه
+مشکلش اینه تو متهم به تجاوزی و الان داری یه خانم دیگه رو بدون اجازش لمس میکنی جرمت دوبرابر میشه
-مهم نیست
+یعنی چی مهم نیست؟
-دوست دارم قبل مرگم بغلت کرده باشم
+معنی حرفاتو نمیفهمم ولم کن
ته ولش کرد .
-دوست دارم
+این دوست داشتن به درد خودت میخوره خدانگهدار
و با عجله از اتاق خارج شد .
ا.ت:
وقتی تو بغلش بودم دوست داشتم گریه کنم . دوست داشتم از این سالها
و سختیاشو تنهاییام بگم براش . دوست داشتم محکم بغلش کنم . دلم برا اون اغوش تنگ شده بود . برا حس امنیتش . دوست داشتم بگم عاشقشم
. بگم هنوز که هنوزه از ته ته قلبم دوستش دارم بگم این سالها منتظرش بودم بگم رویام همیشه این بود که تا ابد کنار هم باشیم . ولی نشد . دلم میگفت بگو دلم میگفت بغلش کن دلم میگفت احساساتتو رها کن . اما مغزم ساز مخالف میزد . تمام این سالها رو یاد آوری میکرد . اون شبو میاورد جلو چشام . و شدنی نبود . شاید ما دیگه کنار هم شدنی نباشیم . شایدم....
ازش جدا شدم دوست داشتم سریع تر از اتاق برم بیرون فرار کنم و با اشکام تنها شم . قلبم میخواست بگه من بیشتر من خیلی خیلی بیشتر دوست دارم . اما مغزم جلو قلبم وایساد . اون صاحب اختیارم شد و جوابشو داد .
+این دوست داشتن به درد خودت میخوره خدانگهدار
دویدم از اتاق بیرون . از زندان خارج شدم و سوار ماشینم شدم .
اشکام بی اختیار پایین میومد . نمیدونم تا چه ساعتی تو ماشین نشستم و
فقط گریه کردم . بی دلیل دلم نمیخواست تنهاش بزارم . پشت این دیوار ها . پشت این میله ها . با قلب شکسته ی خودم و صد البته خودش .
شاید قلب من این سالها هی داغون و داغون تر میشد . اما اطمینان
دارم اون حالش الان از منم بدتره . نباید تنهاش میزاشتم . نباید میزاشتم مغزم اختیارمو بدست بگیره . اون عاشق طرفداراش بود . عاشقانه دوسشون داشت .
کنیم؟ میتونیم حلقه هامونو بندازیم دستمون؟
+برا تغییر این یه دونه یکم دیره متاسفم
-میشه دوباره بهم اعتماد کنی؟
+به عنوان وکیلت بهت اعتماد دارم
-من به عنوان عشق قدیمیم ازت این درخواستو کردم
+نمیدونم
-میتونم عشقمو دوباره بهت ثابت کنم؟
+نمیدونم
-ثابت میکنم
ا.ت پوزخندی زد و ازجاش پا شد
+موفق باشی
-میشم
+من میرم دنبال دختره باید ببینم ازت چی میخواد بی دلیل که نمیاد این کارا رو بکنه اونم با کسی که طرفدارشه
-ممنونم
+بابته؟
-اینکه باور کردی من بی گناهم
+همه ی وکیلا حرف موکلشونو باور میکنن
ته لبخند زد . لبخندش از سر عشق به ا.ت بود .
-دوست دارم
+خداحافظ
داشت از بغل میز رد میشد که دست تهیونگ کشیدش تو بغلش .
+یااااااا ولم کننننن اینجا دوربین دارههه
-خب مشکلش چیه
+مشکلش اینه تو متهم به تجاوزی و الان داری یه خانم دیگه رو بدون اجازش لمس میکنی جرمت دوبرابر میشه
-مهم نیست
+یعنی چی مهم نیست؟
-دوست دارم قبل مرگم بغلت کرده باشم
+معنی حرفاتو نمیفهمم ولم کن
ته ولش کرد .
-دوست دارم
+این دوست داشتن به درد خودت میخوره خدانگهدار
و با عجله از اتاق خارج شد .
ا.ت:
وقتی تو بغلش بودم دوست داشتم گریه کنم . دوست داشتم از این سالها
و سختیاشو تنهاییام بگم براش . دوست داشتم محکم بغلش کنم . دلم برا اون اغوش تنگ شده بود . برا حس امنیتش . دوست داشتم بگم عاشقشم
. بگم هنوز که هنوزه از ته ته قلبم دوستش دارم بگم این سالها منتظرش بودم بگم رویام همیشه این بود که تا ابد کنار هم باشیم . ولی نشد . دلم میگفت بگو دلم میگفت بغلش کن دلم میگفت احساساتتو رها کن . اما مغزم ساز مخالف میزد . تمام این سالها رو یاد آوری میکرد . اون شبو میاورد جلو چشام . و شدنی نبود . شاید ما دیگه کنار هم شدنی نباشیم . شایدم....
ازش جدا شدم دوست داشتم سریع تر از اتاق برم بیرون فرار کنم و با اشکام تنها شم . قلبم میخواست بگه من بیشتر من خیلی خیلی بیشتر دوست دارم . اما مغزم جلو قلبم وایساد . اون صاحب اختیارم شد و جوابشو داد .
+این دوست داشتن به درد خودت میخوره خدانگهدار
دویدم از اتاق بیرون . از زندان خارج شدم و سوار ماشینم شدم .
اشکام بی اختیار پایین میومد . نمیدونم تا چه ساعتی تو ماشین نشستم و
فقط گریه کردم . بی دلیل دلم نمیخواست تنهاش بزارم . پشت این دیوار ها . پشت این میله ها . با قلب شکسته ی خودم و صد البته خودش .
شاید قلب من این سالها هی داغون و داغون تر میشد . اما اطمینان
دارم اون حالش الان از منم بدتره . نباید تنهاش میزاشتم . نباید میزاشتم مغزم اختیارمو بدست بگیره . اون عاشق طرفداراش بود . عاشقانه دوسشون داشت .
۲۱.۲k
۰۳ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.