«عروسک خیمه شب بازیی»
«عروسک خیمه شب بازیی»
پارت: ۴
_دوبار به روت خندیدم پرو شدی هان؟
حرفی نزدم
یعنی نداشتم که بزنم
چی میگفتم؟!
لیا رو مبل نشسته بود و همونجور که میوه پوست میکند نگاه کردم
تهیونگ به طرفم اومد
با کمر بند تو دستش
ترسیده نگاش کردم
ترس نه برای جون خودم و دردایی که میکشیدم
فقط میترسیدم بچم چیزیش بشه
دور دستش پیچید
نیشخندی زد
نیشخندی که تا اعماقمو سوزوند
چرا یهو عوض شد
مگه عاشقم نبود
با لبایی که میلرزید زمزمه کردم
_باردارم
ابروهاشو داد بالا
_چه جالب! پس تا هم خودت هم بچه ای که معلوم نیست کیه بمیرین
میزنمت
پارت: ۴
_دوبار به روت خندیدم پرو شدی هان؟
حرفی نزدم
یعنی نداشتم که بزنم
چی میگفتم؟!
لیا رو مبل نشسته بود و همونجور که میوه پوست میکند نگاه کردم
تهیونگ به طرفم اومد
با کمر بند تو دستش
ترسیده نگاش کردم
ترس نه برای جون خودم و دردایی که میکشیدم
فقط میترسیدم بچم چیزیش بشه
دور دستش پیچید
نیشخندی زد
نیشخندی که تا اعماقمو سوزوند
چرا یهو عوض شد
مگه عاشقم نبود
با لبایی که میلرزید زمزمه کردم
_باردارم
ابروهاشو داد بالا
_چه جالب! پس تا هم خودت هم بچه ای که معلوم نیست کیه بمیرین
میزنمت
۶۴۱
۰۶ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.