«عشق نافرجام من»
«پارت ۴۰»
دوساعت بعد...
یونا:میتونم بیام تو
رئیس:بله
+:یونا طبق گفته های منشی دو ساعت بعد اومدن رئیس باید براش قهوه میبرد.
یونا:بفرمایین قهوتون
رئیس:انگار منشی قبلی هم چیز کامل بهت توضیح داده
یونا:بله
رییس:تو خیلی خیلی برام آشنایی نمیدونم کجا دیدمت
+:یونا سرشو بلند کرد و به صورت پیرمرده نگاه کرد برای اونم خیلی آشنا بود اما اصلا یادش نمیومد اون کیه
برا همین تعظیم کوتاهی کرد و رفت.
یونا روز اول کاریش به قدری کار داشت که انگار منشی قبلی دو روز قبل هیچکاری نکرده بود.
یونا:هوففف اینکارا کی میخواد تموم شه
وقت ناهار....
یونا:فک کنم باید برای رییس هم غذا برم
چند دقیقه بعد...
یونا:اجازه هست؟؟
رییس:بله
یونا:بفرمایین غذا آوردم
رییس:ممنون حالا میتونی بری
یونا:واااا همین یه ممنون خشک و خالی😒( تو مغزش)
+:توی روز اول به قدری از یونا کار کشیده بودن که نای راه رفتن نداشت😂😅(دیگه از این غلطا نمیکنه)
دوساعت بعد...
یونا:میتونم بیام تو
رئیس:بله
+:یونا طبق گفته های منشی دو ساعت بعد اومدن رئیس باید براش قهوه میبرد.
یونا:بفرمایین قهوتون
رئیس:انگار منشی قبلی هم چیز کامل بهت توضیح داده
یونا:بله
رییس:تو خیلی خیلی برام آشنایی نمیدونم کجا دیدمت
+:یونا سرشو بلند کرد و به صورت پیرمرده نگاه کرد برای اونم خیلی آشنا بود اما اصلا یادش نمیومد اون کیه
برا همین تعظیم کوتاهی کرد و رفت.
یونا روز اول کاریش به قدری کار داشت که انگار منشی قبلی دو روز قبل هیچکاری نکرده بود.
یونا:هوففف اینکارا کی میخواد تموم شه
وقت ناهار....
یونا:فک کنم باید برای رییس هم غذا برم
چند دقیقه بعد...
یونا:اجازه هست؟؟
رییس:بله
یونا:بفرمایین غذا آوردم
رییس:ممنون حالا میتونی بری
یونا:واااا همین یه ممنون خشک و خالی😒( تو مغزش)
+:توی روز اول به قدری از یونا کار کشیده بودن که نای راه رفتن نداشت😂😅(دیگه از این غلطا نمیکنه)
۱۵.۲k
۲۳ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.