وقتی باهات سرد بود
سلام من اتم و کوکی دوست
پسرمه و خیلی همدیگه را دوست
داریم ولی نمیدونم چرا این چند روز انقدر باهام سرده؟
کوک ویو
(دیگه میشناسید)
خوب هفته ای دیگه تولد ات هست و من تصمیم گرفتم این یک هفته باهاش سرد باشم و تولدش سوپرایزش کنم
علامت ها،
ات +
کوک &
(پایان ویو)
ویو ات
واقعا کنجکاو بودم بودنم
چرا اینجوری؟
نکنه دیگه دوستم نداره؟
نکنه....
نکنه....
و...
که با صدای زنگ از افکارم بیرون امدم دیدم کوکه دوباره یادش رفته کلید ببره
هوففف
در را باز کردم و با چهره ی خندان به استقبالش رفتم امروز ازش میپرسم که چرا اینجوری!؟
+سلام چاگیااا
& یااااا خستم بکش کنار
با این حرفش صدای خورده شیشه های قلبم را شنیدم
+ چرا اینطوری میکنی؟
&تو چه مرگته ات هااا من مثل
همیشم فقط کارام زیاد شده
+نه تو... کوکی من نیستی! کووووک چه مرگته؟ (زنیکه خودت چه مرگته؟ )
هروقت از سر کار می امدی نوازشم میکردی بوس میکردی و...
ولی الان پسم میزنی؟
واقعا؟
&ات گمشو برو توی اتاقت نمیخوام ببینمت حالت میشه؟ گمشووو(داد و عصبی)
(روای)
دختر با سرعت پله هارا میدوید تا به اتاقش برسه ولی چرا کوک...
در را محکم بست و شروع به گریه کردن کرد
وقتی دعواشون میشد یا حتی ات گریه میکرد کوک سریع میرفت تا آشتی کنن یا دلداریش بده ولی الان....
کوک رفت و در را محکم بست
شرط ها
۵ تا لایک
۵ کامنت
۲ تا فالو
پسرمه و خیلی همدیگه را دوست
داریم ولی نمیدونم چرا این چند روز انقدر باهام سرده؟
کوک ویو
(دیگه میشناسید)
خوب هفته ای دیگه تولد ات هست و من تصمیم گرفتم این یک هفته باهاش سرد باشم و تولدش سوپرایزش کنم
علامت ها،
ات +
کوک &
(پایان ویو)
ویو ات
واقعا کنجکاو بودم بودنم
چرا اینجوری؟
نکنه دیگه دوستم نداره؟
نکنه....
نکنه....
و...
که با صدای زنگ از افکارم بیرون امدم دیدم کوکه دوباره یادش رفته کلید ببره
هوففف
در را باز کردم و با چهره ی خندان به استقبالش رفتم امروز ازش میپرسم که چرا اینجوری!؟
+سلام چاگیااا
& یااااا خستم بکش کنار
با این حرفش صدای خورده شیشه های قلبم را شنیدم
+ چرا اینطوری میکنی؟
&تو چه مرگته ات هااا من مثل
همیشم فقط کارام زیاد شده
+نه تو... کوکی من نیستی! کووووک چه مرگته؟ (زنیکه خودت چه مرگته؟ )
هروقت از سر کار می امدی نوازشم میکردی بوس میکردی و...
ولی الان پسم میزنی؟
واقعا؟
&ات گمشو برو توی اتاقت نمیخوام ببینمت حالت میشه؟ گمشووو(داد و عصبی)
(روای)
دختر با سرعت پله هارا میدوید تا به اتاقش برسه ولی چرا کوک...
در را محکم بست و شروع به گریه کردن کرد
وقتی دعواشون میشد یا حتی ات گریه میکرد کوک سریع میرفت تا آشتی کنن یا دلداریش بده ولی الان....
کوک رفت و در را محکم بست
شرط ها
۵ تا لایک
۵ کامنت
۲ تا فالو
۴.۱k
۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.