فیک اشتباه جوانی پارت ۱۰
◈ᴬ ᵐᶦˢᵗᵃᵏᵉ ᵒᶠ ʸᵒᵘᵗʰ ◈
ᴾᵃʳᵗ ¹⁰
◆◇◇◇◇◇◇◇◇◇◆
"جولیا"
ساعت ۷ و ۵۰ دقیقه ی شب بود ۱۰ دقیقه بعد باید میرفتم داشتم وسایلمو جمع میکردم که رییس صدام کرد
کوک: خانوم کیم
جولیا: بله اقا
کوک: بیا اینج بشین
جولیا: چرا؟
کوک: چرا شو الان میفهمی بیا
جولیا: باشه
کوک: من یسری قانون برای خودم دارم که تو باید رعایتشون کنی
جولیا: چه قانون های
کوک: ساعت ۶ باید همیشه اینجا باشی
وقتی چیزیو ازت خواستم بگو چشم
هیچوقت سوال های الکی نمیپرسی
تو کارام فضولی اصلا نمیکنی
وقتی یه کاریو ازت خواستم بی نقص انجام میدی
فضول و سرک کشیدن و خراب کردن کارا مساوی با اخراجت
جولیا
به ساعتم نگاه کردم ۸ بود وسایلمو جمع کردم از شرکت زدم بیرون کنار جاده وایسادم منتظر تاکسی بودم که یه ماشین خیلی لوکس و مشکی برام بوق زد رفتم جلو که دیدم رییس بود
کوک: سوار شو
جولیا: نه ممنون منتظر تاکسی ام
کوک: امروز شب جمعس تاکسی گیرت نمیاد سوار شو
جولیا: باشه
رفتم در ماشین رو باز کردم میخواستم بشینم
کوک: من که رانندت نیستم رییستم ییا جلو بشین
جولیا: باشه
سوار ماشین شدم و راه افتاد
کوک: ادرس خونت
ادرس خونمو بهش دادم و راه افتاد
کوک: ببینم تنها زندگی میکنی
جولیا: بله
کوک: خانوادت کجان
جولیا: بوسان
کوک: اها خوبه
بعد چند مین رسیدیم خونه از ماشین پیاده شدم
جولیا: خیلی ممنونم ازتون
کوک: خواهش میکنم
جولیا: لطفا بیایین داخل یه قهوه مهمونتون کنم
کوک: بزار واسه بعدا الان کار دارم
جولیا: باشه پس مواظب خودتون باشین
کوک: حتما
من رفتم خونه و رییس هم رفت اه چه روز مزخرفی بود وار خونه شدم در رو قفل کردم وسایلمو گذاشتم
قدرمو بدونید این همه پارت گذاشتم بی زحمت بلایکین
شرط:
لایک: ⁸⁰ این همه پارت گذاشتم ارزشسو داره بنظرم
کامنت: هر کدومتون باید حداقل یه کامنت بزارین و گرنه خبری از پارت بعد نیست
#فیک #فیک_بی_تی_اس #سناریو #فیک_جونگکوک #اسمات #وانشات
ᴾᵃʳᵗ ¹⁰
◆◇◇◇◇◇◇◇◇◇◆
"جولیا"
ساعت ۷ و ۵۰ دقیقه ی شب بود ۱۰ دقیقه بعد باید میرفتم داشتم وسایلمو جمع میکردم که رییس صدام کرد
کوک: خانوم کیم
جولیا: بله اقا
کوک: بیا اینج بشین
جولیا: چرا؟
کوک: چرا شو الان میفهمی بیا
جولیا: باشه
کوک: من یسری قانون برای خودم دارم که تو باید رعایتشون کنی
جولیا: چه قانون های
کوک: ساعت ۶ باید همیشه اینجا باشی
وقتی چیزیو ازت خواستم بگو چشم
هیچوقت سوال های الکی نمیپرسی
تو کارام فضولی اصلا نمیکنی
وقتی یه کاریو ازت خواستم بی نقص انجام میدی
فضول و سرک کشیدن و خراب کردن کارا مساوی با اخراجت
جولیا
به ساعتم نگاه کردم ۸ بود وسایلمو جمع کردم از شرکت زدم بیرون کنار جاده وایسادم منتظر تاکسی بودم که یه ماشین خیلی لوکس و مشکی برام بوق زد رفتم جلو که دیدم رییس بود
کوک: سوار شو
جولیا: نه ممنون منتظر تاکسی ام
کوک: امروز شب جمعس تاکسی گیرت نمیاد سوار شو
جولیا: باشه
رفتم در ماشین رو باز کردم میخواستم بشینم
کوک: من که رانندت نیستم رییستم ییا جلو بشین
جولیا: باشه
سوار ماشین شدم و راه افتاد
کوک: ادرس خونت
ادرس خونمو بهش دادم و راه افتاد
کوک: ببینم تنها زندگی میکنی
جولیا: بله
کوک: خانوادت کجان
جولیا: بوسان
کوک: اها خوبه
بعد چند مین رسیدیم خونه از ماشین پیاده شدم
جولیا: خیلی ممنونم ازتون
کوک: خواهش میکنم
جولیا: لطفا بیایین داخل یه قهوه مهمونتون کنم
کوک: بزار واسه بعدا الان کار دارم
جولیا: باشه پس مواظب خودتون باشین
کوک: حتما
من رفتم خونه و رییس هم رفت اه چه روز مزخرفی بود وار خونه شدم در رو قفل کردم وسایلمو گذاشتم
قدرمو بدونید این همه پارت گذاشتم بی زحمت بلایکین
شرط:
لایک: ⁸⁰ این همه پارت گذاشتم ارزشسو داره بنظرم
کامنت: هر کدومتون باید حداقل یه کامنت بزارین و گرنه خبری از پارت بعد نیست
#فیک #فیک_بی_تی_اس #سناریو #فیک_جونگکوک #اسمات #وانشات
۲۱.۸k
۱۳ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.