داستان درون و بیرون(پارت ⁷)
داستان درون و بیرون(پارت ⁷)
🔵🌌💙🌌💙🌌💙🌌🔵
چرا جواب نمیداد؟ یه دفعه تلفن قطع شد! تعجب کردم، فکر کنم اسمش براش آشنا بود.
(زن تام😉)
از دختر جدیدم خوشحال بودم. ناهار آماده شده بود، صدا زدم:(همه بیاین ناهار!) همه اومدن، تیلز و دیدم دست چمس رو گرفته و داره میاد پایین. وقتی که اومد پایین نگاهم کرد و گفتم:(سلام دخترم!) صورتش از خجالت سرخ شده بود معلوم بود به این حرفا عادت نداره. نشستیم و ناهار رو خوردیم، تلفن تام زنگ خورد، دزدی ای رخ داده بود، رفتیم ولی شدو رو گذاشتم تا حواسش به چمس باشه
ادامه دارد......
#کمیک#داستان#رمان#سونیک#شدو#ناکلز#تیلز
🔵🌌💙🌌💙🌌💙🌌🔵
چرا جواب نمیداد؟ یه دفعه تلفن قطع شد! تعجب کردم، فکر کنم اسمش براش آشنا بود.
(زن تام😉)
از دختر جدیدم خوشحال بودم. ناهار آماده شده بود، صدا زدم:(همه بیاین ناهار!) همه اومدن، تیلز و دیدم دست چمس رو گرفته و داره میاد پایین. وقتی که اومد پایین نگاهم کرد و گفتم:(سلام دخترم!) صورتش از خجالت سرخ شده بود معلوم بود به این حرفا عادت نداره. نشستیم و ناهار رو خوردیم، تلفن تام زنگ خورد، دزدی ای رخ داده بود، رفتیم ولی شدو رو گذاشتم تا حواسش به چمس باشه
ادامه دارد......
#کمیک#داستان#رمان#سونیک#شدو#ناکلز#تیلز
۲.۶k
۲۱ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.