𝐲𝐨𝐮 𝐬𝐚𝐯𝐞𝐝 𝐦𝐞²⁵
𝐲𝐨𝐮 𝐬𝐚𝐯𝐞𝐝 𝐦𝐞²⁵
جیمین: هیچ قفلی و پیچ و مهره ای برای اینکه عشق من به تو وفادار نباشه وجود نداره*زمزمه. خیلی آروم *........(مکث)....... کلماتت غذای من هستند....نفست م.ش.ر.و.ب منه، تو همه چیز منی ات....*در حال بازی با موی ات*
کنارش دراز کشیدم...دستمو رو انحنای قفسه س.ینش کشیدم...احمقانست اما خوشم میومد مور مور شه...وقتی ب.دنش میلرزید...پیشونیش دقیقا رو پیشونیم بود...چشمای بسته و مژه های خیسش...
جیمین: ایا تو به عشق در اولین نگاه اعتقاد داری؟*خیلی آروم. خنده ریز*
ل. بام رو به ل. باش چسبوندم...ثانیه اول باهاشون باز کردم...اما بعد مک های محکمی زدم...ابروهاش درهم رفت...تمومش کردم...لبخندی زدم و از رو تخت بلند شدم...پتو رو روش کشیدم...و...از اتاق خارج شدم... درو نبستم... عینکمو برداشتم و سراغ نمودار دایره ای رو دیوار رفتم...چرا هیچی ازش سر در نمیارم؟... از......
ات: جیمین *خوابالو*
جیمین: اوو چه زود بیدار شدی... همین یه دقیقه پیش.....
ات: ل.بام قرمز شده...میدونی دلیلش چیه؟*مشکوک*
جیمین: اوهوم...........(مکث)........ نه*دروغ*
ات: باش....میشه باهام بخو.ابی؟؟
جیمین:*لبخند*... باشه
ات: مرسییی*ذوق*
رفتمو دستشو گرفتم...مسافت کوتاهی بود...وقتی رفتم رو تخت دراز کشیدم اونم دراز کشید...
جیمین: ات...
ات: بله؟
جیمین:---
ات: بله؟؟*بلند تر*
جیمین: هیچی
تردید داشتم...از اعتراف عشق...شاید یه طرفه بود......
جیمین: هیچ قفلی و پیچ و مهره ای برای اینکه عشق من به تو وفادار نباشه وجود نداره*زمزمه. خیلی آروم *........(مکث)....... کلماتت غذای من هستند....نفست م.ش.ر.و.ب منه، تو همه چیز منی ات....*در حال بازی با موی ات*
کنارش دراز کشیدم...دستمو رو انحنای قفسه س.ینش کشیدم...احمقانست اما خوشم میومد مور مور شه...وقتی ب.دنش میلرزید...پیشونیش دقیقا رو پیشونیم بود...چشمای بسته و مژه های خیسش...
جیمین: ایا تو به عشق در اولین نگاه اعتقاد داری؟*خیلی آروم. خنده ریز*
ل. بام رو به ل. باش چسبوندم...ثانیه اول باهاشون باز کردم...اما بعد مک های محکمی زدم...ابروهاش درهم رفت...تمومش کردم...لبخندی زدم و از رو تخت بلند شدم...پتو رو روش کشیدم...و...از اتاق خارج شدم... درو نبستم... عینکمو برداشتم و سراغ نمودار دایره ای رو دیوار رفتم...چرا هیچی ازش سر در نمیارم؟... از......
ات: جیمین *خوابالو*
جیمین: اوو چه زود بیدار شدی... همین یه دقیقه پیش.....
ات: ل.بام قرمز شده...میدونی دلیلش چیه؟*مشکوک*
جیمین: اوهوم...........(مکث)........ نه*دروغ*
ات: باش....میشه باهام بخو.ابی؟؟
جیمین:*لبخند*... باشه
ات: مرسییی*ذوق*
رفتمو دستشو گرفتم...مسافت کوتاهی بود...وقتی رفتم رو تخت دراز کشیدم اونم دراز کشید...
جیمین: ات...
ات: بله؟
جیمین:---
ات: بله؟؟*بلند تر*
جیمین: هیچی
تردید داشتم...از اعتراف عشق...شاید یه طرفه بود......
۱۰.۲k
۲۴ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.