دختری از جنس جاسوس(پارت80)
دمتریوس:من دیگه باید برم
انیا:قهوه نمیخوری
دامیان:باشه همه چی رو تو دعوت نامه نوشتی
دمتریوس:اره خدافظ
انیا و دامیان:خدافظ
دایانا و دوت:خدافظ عمو
دامیان:سه روز دیگه عروسیه پس چطوره بریم خرید
دوت:اخ جوننننننن خریددددددددد
دایانا:من نمیام
انیا:چرا دخترم
دایانا:اخه امتحان داریم و منم درس نخوندم باید درس بخونم
انیا:الحق که به بابات رفتی
دامیان:درس و بیخیال نمیزارم مث خودم صب تا شب کتاب دستت باشه باید یکم تفریح کنی
دایانا:باشه پس منم میام
انیا:برید لباس عوض کنید
دوت:چشم
دایانا:چشم
انیا:دامیان برو یه لباس به هرکدومشون بده بپوشن
دامیان:باشه
دوت:من چی بپوشم
دایانا:نمیدونم یکی باید به من بگه چی بپوشم
دامیان:خب من میگم چی بپوشید
دوت:چی بپوشیممممممم
دایانا:انقدر داد نزن دوت
دامیان:دایانا یکم شاد باش انقدر مغرور نباش
دایانا:چشم
انیا:بدویید من دارم اماده میشم
یهو بچه ها دست پاچه شدن و دوییدن با سر خوردن بهم
دوت:ای سرم(گریه کردن)
دایانا:اخ چرا گریه میکنی اخه
دوت:درد…..هق…….گرفت………هق
دامیان:زود باشید خب دایانا تو این هودی سفید رو با شلوار جینت بپوش که ابی کم رنگ بود
دوت:من چی
انیا:توعم این هودی سفیده رو با شلوار جین ابی کم رنگت بپوش
دامیان:خب منم برم اماده بشم
انیا:منم میام
دامیان هم یه پیراهن سفید و شلوار جین هم رنگ دوت و دایانا پوشید انیا هم یه کراپ استین بلند سفید با شلوار جین رنگ بقیه
(مغازه لباس فروشی)
دوت:عه دایانا اونجا رو
دایانا:چیشده؟
انیا:قهوه نمیخوری
دامیان:باشه همه چی رو تو دعوت نامه نوشتی
دمتریوس:اره خدافظ
انیا و دامیان:خدافظ
دایانا و دوت:خدافظ عمو
دامیان:سه روز دیگه عروسیه پس چطوره بریم خرید
دوت:اخ جوننننننن خریددددددددد
دایانا:من نمیام
انیا:چرا دخترم
دایانا:اخه امتحان داریم و منم درس نخوندم باید درس بخونم
انیا:الحق که به بابات رفتی
دامیان:درس و بیخیال نمیزارم مث خودم صب تا شب کتاب دستت باشه باید یکم تفریح کنی
دایانا:باشه پس منم میام
انیا:برید لباس عوض کنید
دوت:چشم
دایانا:چشم
انیا:دامیان برو یه لباس به هرکدومشون بده بپوشن
دامیان:باشه
دوت:من چی بپوشم
دایانا:نمیدونم یکی باید به من بگه چی بپوشم
دامیان:خب من میگم چی بپوشید
دوت:چی بپوشیممممممم
دایانا:انقدر داد نزن دوت
دامیان:دایانا یکم شاد باش انقدر مغرور نباش
دایانا:چشم
انیا:بدویید من دارم اماده میشم
یهو بچه ها دست پاچه شدن و دوییدن با سر خوردن بهم
دوت:ای سرم(گریه کردن)
دایانا:اخ چرا گریه میکنی اخه
دوت:درد…..هق…….گرفت………هق
دامیان:زود باشید خب دایانا تو این هودی سفید رو با شلوار جینت بپوش که ابی کم رنگ بود
دوت:من چی
انیا:توعم این هودی سفیده رو با شلوار جین ابی کم رنگت بپوش
دامیان:خب منم برم اماده بشم
انیا:منم میام
دامیان هم یه پیراهن سفید و شلوار جین هم رنگ دوت و دایانا پوشید انیا هم یه کراپ استین بلند سفید با شلوار جین رنگ بقیه
(مغازه لباس فروشی)
دوت:عه دایانا اونجا رو
دایانا:چیشده؟
۳.۳k
۰۵ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.